ستایش و تقدیر از هنر به کودکان خردسال کمک می کند تا یاد بگیرند که فکر و ابراز عقیده کنند
دروس هنر برای دانش آموزان مهد کودک از رنگ آمیزی با انگشتان فراتر می رود و به دنیای ون گوگ ، داوینچی و ریورا می رسد.
معلمان در تعدادی از مناطق کالیفرنیا از آثار کلاسیک هنری برای الهام بخشیدن به برخی از خردسال ترین دانش آموزان برای مشاهده دقیق ، تفکر انتقادی و بحث نقادانه استفاده می کنند – همه عناصر و اجزای کلیدی رویکرد هسته ی مشترک (Common Core) در یادگیری.
با نگاهی نزدیک به یک گروه کوچک متشکل از کودکان 4 و 5 ساله که به آثار پیکاسو و سزان نگاه می کنند، ، آنها را در حال یادگیری چگونگی مشاهده و ترجمه افکار خود به زبان و گوش دادن و پاسخ دادن به چشم انداز های متنوع می بینیم.
این رویکرد برای دانش آموزان مقطع راهنمایی حدود 20 سال پیش توسط بنیانگذاران “استراتژی های تفکر تصویری (تجسمی)” از طرف یک مرکز آموزشی غیر انتفاعی در نیویورک آغاز شده است؛ که آموزش این روش را در مدارس و موزه های هنری ارائه می دهد. اخیراً این مرکز طرحی مشابه برای مقطع ابتدایی ارائه داده است. به نظر می رسد استقبال از این روش از زمان معرفی استانداردهای “Common Core”که توسط کالیفرنیا و 42 ایالت دیگر به تصویب رسیده است رو به افزایش است.
مطالعات پژوهشی در زمینه ی این روش نشان داده است که دانش آموزان کلاسهای “تفکر تصویری (تجسمی)” Visual thinking درک بهتری از تصاویر داشته اند، دردرس ریاضی و خواندن متن بهتر از بقیه بودند و از نظر رشد عاطفی – اجتماعی بهتر از دانش آموزانی بودند که در این کلاس ها شرکت نکردند.
روش تفکر تصویری از دانش آموزان سه سوال می پرسد:
–دراین تصویر چه چیزی در جریان است؟
–چه چیزی می بینید که بر اساس آن این پاسخ را می دهید؟
–چه چیزهای بیشتری می تونیم پیدا کنیم؟
این روش به کودکان یاد می دهد که مدتی بادقت واز نزدیک مشاهده کنند، آنچه را می بینند با تمام جزییات توصیف کنند، و برای توصیفشان دلیل و شواهد ارائه دهند. درواقع روش مشاهده و واکاوی را به آنها می آموزد. این مهارت هایی است که در رویکرد Common Core در کودکان ایجاد می شود. این یک رویکرد چند وجهی و همه جانبه نگر است. همانطور که جامعه بیشتر به سمت دیجیتال شدن پیش می رود، سواد متعارف فقط دراین خلاصه نمی شود که بتوانیم کلمات را بخوانیم بلکه باید بتوانیم تصاویر را هم بخوانیم. باید بتوانیم به یک تصویر نگاه کنیم و آن را بفهمیم نه اینکه فقط به آن بازخورد نشان دهیم.
البته این روش مدتها پیش از شکل گیری روش Common Core در برخی مدارس شروع شده بود. به عنوان مثال یکی از مربیان (الیزابت لوت) که در مهد کودک جورج پیابودی در سانفرانسیسکو تدریس می کند ، حدود هشت سال پیش برنامه استراتژی های تفکر تصویری را به کلاس خود معرفی کرد. او می گوید رشد و پیشرفت زبانی دانش آموزان خود را درست از یک درس تا درس بعدی مشاهده کرده است.
مربیان از طریق تفسیر و تاویل نظرات و بازخورد کودکان به یک نقاشی یا اثر هنری، و بسط نظر آنها به سطوح بالاتر، به توضیحات آنها در مورد آثاری که مشاهده می کنند، پاسخ می دهند. شاید یک دانش آموز به یک شکل توجه دقیق تری نشان دهد. در این حالت، مربی می گوید، “خب، تو متوجه شدی که در زمینه ی تابلو و در سمت چپ چنین شکلی هست؟” در واقع ما به آنها زبانی یاد می دهیم که در حال حاضر به طور طبیعی در بافتاری معنادار فاقد آن هستند.
برای مربی مهم است كه نظرات دانش آموز را به گونه ای تفسیر کند كه دانش آموز احساس کند اظهار نظرش فهمیده شده و همچنین بقیه گروه بتوانند آنچه او گفته است را درک كنند. بنابراین معلمان باید ایده های خود را کنار بگذارند و فقط ذهن کودک را دنبال کنند و این یکی دیگر از رویکردهای Common Core در پروسه ی یادگیری است.
گاهی دانش آموز به دنبال کلماتی است تا منظور خود را بهتر بیان کند، دراین جا مربی یا معلم می تواند با ارائه ی کلمات مترادف در بیان ایده ی مورد نظر دانش آموز به او کمک کند. جالب است که حتی سایر بچه ها نیز می توانند زبان بیانی بهتری را به همسالان خود بیاموزند و نقش معلم را برای دوستان خود ایفا کنند. دراین جا آنها به مثابه ی الگوهای زبانی برای کودکان دیگر تلقی می شوند.
رویکرد بحث آزاد در مورد نقاشی نیز به همین ترتیب تجربه ای مشابه است. هنر برای همه موضوعی جدید است ، گاه حتی برای مربی نیز جدید است. بحث در مورد ایده های الهام گرفته از هنر نیازی به دانش قبلی ندارد و در این زمینه پاسخ های اشتباه وجود ندارد. همین ویژگی است که دانش آموزان خجالتی را نیز به مشارکت در گفتگوها و ابراز نظر ترغیب می نماید.
کودکان همچنین به ایده های دانش آموزان دیگر پاسخ می دهند و یاد می گیرند که از منظر شخص دیگری به آثار هنری بنگرند. آنها بحث و گفتگو را با حداقل مداخله معلم پیش می برند و این نوع یادگیری مستقلی است که در روش Common Core تاکید می شود.
درطی فرآیند بحث در مورد نقاشی ها ، کودکان یاد می گیرند که چگونه بدون پیشداوری یا رنجش، نظرات مختلفی داشته باشند. آنها از عباراتی مانند “من اینطور متوجه شدم ” یا “من می خواهم نظر او را کامل کنم” استفاده می كنند. آنها استدلال می آورند و یکدیگر را نقد می کنند و آزادانه به نفی یا مخالفت با دیدگاه های یکدیگر می پردازند و برای اثبات نظر خود شواهد ارائه می دهند.
استفاده از آثار هنری با کیفیت بالا نیز مهم است ، به ویژه از نظر ترغیب و انگیزش مشاهدات توسط کودکان.
این مشاهدات نزدیک از هنر به کودکان کمک می کند تا تجسم کنند، و این تجسم هنگام شروع یادگیری خواندن بسیار موثر است. اگر بتوانید آنچه را كه می خوانید تجسم كنید، خواننده ای قوی تر هستید و فقط کلمات پشت سر هم در یک متن را نمی خوانید.
به کار بردن این روش از سنین خردسالی مزایایی در بر دارد. اغلب کودکان خردسال تقریباً عمیق تر از آنچه می بینند درک می کنند. آنها پیش فرض یا تصورات پیشینی ندارند. دیوید بل ، استادیار دانشگاه اوتاگو در نیوزلند ، در مقاله ای تحقیقاتی در مورد گفتگو با خردسالان در باره هنر، می گوید: “کودکان در مقایسه با بزرگسالان هنگام برخورد با آثار هنری کمتربا موانع و بازدارنده های ذهنی مواجه می شوند.
همه ما از دسترسی بچه ها به فناوری نگران هستیم. آنها خیلی کم سن و سال هستند. آنها باید یاد بگیرند که چگونه به آرامی نگاه کنند، و واقعاً مشاهده کنند. در دنیای فناوری همه چیز در یک کلیک خلاصه می شود. کلیک، کلیک، کلیک کنید. این روش مهارت نگاه عمیق و واقعاً گوش دادن به یکدیگر را پرورش می دهد.
انتخاب و ترجمه: ایراندخت صالحی
آبان 98