کوروش

کوروش

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1393/07

عنوان اثر: آدم آهنی

تاریخ انجام اثر: 1397/06

پروژه: دورریزها

شاخه هنری: حجم سازی

آموزشگاه هنرهای تجسمی بادبادک

امیرحسین

امیرحسین

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1386/10

عنوان اثر: فضاي تاريك و روشن

تاریخ انجام اثر: 1397/09

شاخه هنری: نقاشی

دبستان پسرانه بادبادک

آرتین

آرتین

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1388/08

عنوان اثر: شش نخود در غلاف (بازآفرینی)

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: این داستان توسط دانش آموز نوشته و تصویرسازی شده است. 

متن اثر: 

یکی بود یکی نبود. یک روز شش نخود توی یک غلاف با هم جلسه داشتند یکی گفت: «ما باید از توی این غلاف بیرون بیاییم.» یکی دیگر هم گفت: «آخه ما چه جوری از این جا بیرون برویم.» یکی دیگر هم گفت: «با زور با زور خودمان» یکی دیگر هم گفت: « ما که زور بازو نداریم. »

یک دفعه یک بچه زشت غلاف را پاره کرد و دو نفر را به بالا پرت کرد و دو نفر را زیر پایش له کرد و دو نفر را هم به سمت چپ پرتاب کرد. آن چهار نفری که به سمت بالا پرتاب شدن دو نفر از آنها از هوا افتادند توی شومینه یک نفر هم افتاد توی نخود پلو و خورده شد و آن دو نفر که افتاده بود توی شومینه آتش گرفتند و یک نفر هم نجات پیدا کرد دوباره افتاد توی جنگل شما حدس می زنید چه اتفاقی می افتد؟

دبستان پسرانه بادبادک

عنوان اثر: سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر: 1397/07

شاخه هنری: نقاشی

علیرضا

علیرضا

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1387/04

تاریخ انجام اثر: 1397/02

شاخه هنری: نقاشی

پروژه: هنر مصر باستان

دبستان پسرانه بادبادک

کامیاب

باران

جنسیت: دختر

تاریخ تولد: 1391/06

عنوان اثر: سرباز و گنج گم شده 

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: متن و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است. 

متن اثر: یکی بود یکی نبود. یک سرباز بود که پول نداشت اما یک مادر داشت که خیلی مهربان بود. این مادر بیمار بود. سرباز باید برای مادر دارو می خرید اما پول نداشت. یک روز پادشاه دستور داد جوانان باید به جنگ بروند. سرباز دوست نداشت بجنگد  اما پادشاه او را پیدا کرد و به جنگ برد. سرباز در راه فرار کرد در راه درون گودالی افتاد درون گودال 3 تا در بود روی اولین در نوشته بود برنز روی دومین در نوشته بود نقره و روی سومین در نوشته بود طلا سرباز وارد سومین در شد. او 6 صندوقچه را دید که پر از طلا بود. در گوشه دیوار سگی را دید که اندازه‌ی گاوی بود. او نترسید جلو رفت و سلام کرد سگ نیز سلام کرد سگ به او سوتی داد و گفت: « وقتی پول نداشتی سوت بزن من برایت پول می آورم اما راز مرا به کسی نگو.» سرباز گفت: «باشد به کسی نمی گویم.»

سرباز به خانه برگشت. وقتی مادرش خواب بود سوت زد و سگ آمد و برای او پول آورد او خوشحال شد. صبح فردا سرباز به قول خود عمل نکرد و همه چیز را به مادرش گفت.

بعد به عطاری رفت و داروهای مادرش را خرید. وقتی مادرش خوب شد پول آنها تمام شد اما وقتی سوت زد دیگر سگ نیامد یاد قول خود به سگ افتاد. فهمید که راز نگهدار خوبی نیست. قصه‌ی ما به سر رسید کلاغ به خونش نرسید.

دبستان پسرانه بادبادک

عنوان اثر: جنگ بی پایان 

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: متن و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است. 

متن اثر: یکی بود یکی نبود. یک پادشاه بود که خیلی خسیس بود. این پادشاه پنج تا پسر داشت. یک روز تصمیم گرفت تمام کره زمین را تسخیر کند به پسرهایش گفت: «این کشور شش مرد دارد من به هرکدام از شما فرماندهی یک مرز را می دهم و مرز آخر را خودم فرمانداری می کنم به هر شش نفرماان 46 تانک، 58 هواپیما و جت، 6000000000 سرباز مجهز، 60 زیر دریایی، 200 جیپ و موتورت و 68 هلیکوپتر می دهم.»

وقتی خبر به دست کشورهای دیگر رسید آنها خیلی ترسیدند. چون آنها اصلا مجهز نبودند ولی چاره دیگری نداشتند. 5 کشور به سوی خاک یکی از مرزها پناه گرفتند و پادشاه اجازه داد که آنها به داخل کشور بیایند ولی به شرط اینکه برای پادشاه کار کنند.

وقتی جنگ شروع شد نیروها با هم برابر بودند برای همین یکی از پسرهای شاه اسم جنگ را جنگ بی پایان گذاشت؛ اگر الان دقت کنید در آن منطقه هنوز هم جنگ هست.

عنوان اثر: سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر: 1397/07

شاخه هنری: نقاشی

میرعلی

میرعلی

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1389/03

عنوان اثر: طوطی و بازرگان

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: بازنویسی داستان «طوطی و بازرگان» و تصویرسازی

متن اثر: بازرگانی یک طوطی داشت و او را در قفس زندانی کرده بود روزی بازرگان می خواست به سفر به رود از همه کنیزانش پرسید که چه می خواهید که برای شما بیاورم از طوطی هم پرسید که چه طوطی گفت به دوستانم سلام برسان و به گو این طوطی بسیار دل تنگ شماست اما در قفس زندانی است. بعد از بازگشت از سفر بازرگان به طوطی گفت من سلام تو را رساندم اما بسیار پشیمانم یکی از دوستانت به محض این که داستان رنج تو را شنید از درخت افتاد و جون داد همین که طوطی داستان را شنید  درون قفس افتاد بازرگان در قفس را باز کرد و طوطی را بیرون آورد ناگهان طوطی پرواز کرد و به دو به شاخه نشست و گفت آن طوطی هندی به من نشان داد که نباید صحبت کنم تو مرا به خاطر شیرین زبانی در قفس انداخته ای

دبستان پسرانه بادبادک

عنوان اثر: سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر: 1397/07

شاخه هنری: نقاشی