عناصر مشابه در نقاشی مدرن و نقاشی کودکان

عناصر مشابه در نقاشی مدرن و نقاشی کودکان

(رضا عبدلی، کارشناس هنر کودکان، مدرس دانشگاه)

عبدلی، رضا، عناصر مشابه د رنقاشی مدرن و نقاشی کودکان، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، 16-21.

محققان نتایج خود را در حیطۀ شباهت‌های نقاشی مدرن و نقاشی کودکان به گونه‌ای امیدوارانه بیان می‌کنند، آنان به این نتیجه رسیده‌اند که کودکان در نقاشی‌هایشان قوانین پرسپکتیو را رعایت نمی‌کنند و در اکثر نقاشی‌های کودکان سطح و دو بعدی نمایی به چشم می‌خورد و همچنین در نسبت برخی از اعضای جسم مبالغه می‌کنند و توجه خاصی به نقوش دارند و نقاشی آنان بیشتر به آنچه می‌اندیشند، شبیه است تا آنچه که می‌بینند.

«دکتر محمد بسیونی» در کتاب «فرهنگ هنر و تربیت» می‌نویسد: « کودکان در نقاشی، به رئالیست بودن پایبند نیستند، چه نزدیک، چه دور» وی ابراز می‌کند نقاشی یکی از کودکان را دیده است که به شیوه کوبیستی کشیده شده است یعنی هم چهره‌ی انسان را از رو‌به‌رو کشیده است و هم از پهلو؛ این چیزی است که پیکاسو در سال 1929 در تابلو «مادر» به تصویر کشیده است. او نتیجه‌گیری می‌کند که از این نقاشی کودک می‌توان نتیجه گرفت که بدون تکیه بر فوتوگرافی می‌توان به هنر اصیل دست یافت.

«فرانک واکوویاک» و «تئودور رامیزی» مؤلف کتاب «نقاشی برای دانش آموزان دبستانی» هنر مدرن کودکان را این گونه توصیف می‌کند: امروزه هنری برای کودکان پر ثمر است که کودک آن را با درک، هدف، برنامه‌ریزی، اعتقاد و عشق انجام دهد و کارکردن کودکان را با وسایل و مواد  مختلف، یک امتیاز و عشق انجام دهد و کار کردن کودکان را با وسایل و مواد مختلف، یک امتیاز و مکاشفۀ لذت بخش بر می‌شمرند.

آنان معتقدند که میدان تخیل و جسارت کودکان از نظر ترکیب‌بندی، مرز مشخصی را نمی‌شناسد و علت گرایش هنرمندان را به نگرش کودکان، در بیان حسی و بی تزویر کودکان می‌پندارند و اعتراف می‌کنند هنرمندان مطرح مانند پیکاسو، پل کله، خوان میرو و … بی تردید تحت تأثیر کودکان هستند.

از سوی دیگر یادآور می‌شوند که نباید هر چه را کودک طراحی می‌کند، هنر دانست. طراحی کودکی مسلماً طراحی کودک است اما همیشه هنر نیست.

«ویاک» و «رامیزی» ویژگی‌های کودکان را این گونه بر می‌شمرند: خیال‌مندی بزرگ، با احساس و دیدی وسیع و ذهنی سریع الانتقال با واکنش‌های احساسی منظم و اصولی که از طریق هنر بیان می‌شود.

این دو محقق برجسته آن بخشی از نقاشی کودکان را هنر نمی‌نامند که با معیارهای بزرگسالان تطابق دارد. بلکه نوعی بیان تصویری ساده شده به وسیلۀ کودک که بیشتر به یک نوشته ساده شبیه است تا شعر را، هنر می‌نامند.

برخی از کارشناسان در «هنر بودن» نقاشی کودکان دیدگاه‌های ضد و نقیضی را مطرح می‌کنند، برخی برای نقاشی کودکان در محیط هنر جایگاه خاصی قائل نیستند و مقام نامشخصی را برای آن تعیین می‌کنند، ولی با وجود این معتقدند که نمی‌توان انکار کرد «هنر کودکانه» وجود دارد و قبول آن به همان نحوی که هست تقریباً مشابه با پذیرشی است که از هنر دوران انسان‌های بدوی دارند و شیوه تکوین هنر بدوی از خیلی جهات با هنر جدید پیوستگی دارد.

کودک در اصل شبیه به هنرمند کار می‌کند و ترتیب هنری در هر دو حالت مسائل مشابهی را مطرح می‌کند.

در مراحل آفرینش هنری برای کودکان موضوعاتی را مورد توجه قرار می‌دهند که در روال زندگی‌شان رخ داده است و به وسیله نیروی خلاقه خود به تحریک وادار می‌شوند، وقتی نیروی خلاقه خود به تحریک وادار می‌شوند، وقتی نیروی خلاقه کودک ظهور کرد و کودک به استعدادهای درونی و قدرت هنری نهفته در وجود خود واقف گشت در اعجاب قرار می‌گیرد و شاد می‌شود. حسی که کودک احساس می‌کند همانی است که به وسیله محققان خلسه همیشگی کودک نامیده‌اند. به دلیل حضور چنین نیروی موجودی در جوهر ذاتی اوست که هنرمند است و قدرت وصول به اهداف درونی خود را داراست. بنابر نکته فوق نباید تصور کرد که این نیرو همیشه به طریق ارادی و عقلانی عمل می‌کند زیرا بین ارادی و غیر ارادی همیشه ابهام وجود دارد و با تحول هنر جدید از لحاظ مناسبات آن با بیان حال هنر باز هم ابهام بیشتر و بیشتر شده است.

برای تعیین شفاف‌تر این نیرو بررسی دقیق‌تر  آن لازم است. قابل تصور نیست که عملاً هیچگاه بتوانیم در این امر موفقیت حاصل کنیم. کودک برای توجیه نشو و نمای خود به نسبت کمی از آن می‌تواند استفاده کند و حتی گاهی هم به نظر می‌رسد که قادر به استفاده از آن در این مرحله خاص نمی‌باشد. پژوهشگران از فعالیت خلاقه کودک بهره برده‌اند و راهکارهایی مناسب برای تفحص درباره این نیرو به دست می‌آورند. کار خلاقه کودک ذات حقیقی کودک را با درجات بهتر از نقاشی‌های آموخته شده و غیر خلاق کودک به منصه ظهور می‌رساند.

این نیروی قدرتمند در کودکی شکل محکم‌تری در درونشان دارد و تأکید «هانری ماتیس» به حفظ کودکی در دوران بزرگسالی به دلیل رسیدن به  تصاویری کاملاً شخصی و بدیع به خاطر همین امر است. هنرمندان نوگرا، با حفظ کودکی درون خویش یا همان قدرت خلاقۀ هنری جهت تاریخ هنر را تغییر داده‌اند و پنجره‌های جدید به روی قرن حاضر گشوده‌اند، سزان طراح و تئوریسین هنر مدرن معتقد است: «همواره در جستجوی توصیه و تبیین احساسات مبهمی هستیم. که روز تولدمان با ما همراه شده‌اند. هنرمند خلاق معاصر این احساسات مبهم کودکی را با پی‌گیری مداوم به آنجا رساند که هنر قبل از خود را محو کرده و به موزۀ تاریخ سپرده است.»

در قرن حاضر اثری جاودانه خواهد شد که کاملاً از حدود عقول انسان‌ها فراتر رود. عقل سلیم و منطق برای جاودانگی اثر زیان‌بخش به شمار می‌رود. بنابراین کارشناسان نتیجه‌گیری کرده‌اند که یک اثر هنری به خواب و رویا و روحیه کودکانه نزدیک است، هنرمند نوپرداز برای خلق یک اثر ژرف آن را به زوایای مخفی و بزرگ دنیای خود، جایی که صدای رودخانه‌ها، آواز پرندگان و خش‌خش برگ‌ها و … شنیده می‌شود، می‌برد. این مکان به گوش دل، هم تشبیه شده است.

در هنر نوپردازان معاصر جهان جریان وسیعی برای معتبر ساختن تخیلات و تصورات خود برانگیخته و آزاد در دوران کودکی وجود دارد که هم‌زمان با جنبه‌های رویایی بیان است.

پل کله

وقتی نقاشی قرن حاضر را نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که به سوی کودکی سرازیر شده است. تحول و تکامل هنرمندان، تدریجاً نتیجه افراطی خود را که می‌توان خط خطی کردن دوران آثار شخصیت‌های مشهوری چون کله و میرو را به نقاشی‌های کودکان خردسال تشبیه کرده‌اند.

کودک 14 ساله

شخصیت‌های آثار شاگال را به آدمک‌های نقاشی کودکان که در خلاء متعالی موج می‌زند، شبیه دانسته‌اند. به نظر کاندینسکی نقاشی بی‌شکل دوران کودکی مبتنی بر اولین برخورد انسان با جهان پیرامون است، دورانی که کودک هنوز نمی‌داند و از قوانینی که او را هدایت می‌کند، بی خبر است.

کودک 7 ساله

نکته مهم دیگری که کاندینسکی در ارتباط با نقاشی کودکان نقل می‌کند لذتی است که کودک از رنگ‌ها و اشکال می‌برد، بی آنکه هنوز با خصوصیات واقعی اشیاء آشنا شده باشد. به نظر واسیلی کاندینسکی کودک هنوز وظیفه عمل اشیا را نمی‌شناسد و به آنها با نگاهی پاک ولی خالص و بدیع می‌نگرد و نیروی درک اشیا به صورتی که هستند نزد او دست نخورده می‌ماند ولی پس از یک سلسله تجارب که غالباً برای کودک مریض‌کننده است با جنبه عملی آشنا می‌شود. برخی کوبیست را به کودکی تشبیه کرده‌اند که به مرحله واقع‌گرایی روشنفکرانه رسیده است که در تصویر خود از مجموعه شناخت‌های خود بهره می‌برد و موضوع را از تمام زوایا نشان می‌دهد و اشیا را با تمام پیچیدگی‌شان به سادگی به نمایش می‌گذارد. در حقیقت کودک و کوبیست برای توصیف حقیقت، از شناخته‌های روشنفکرانه حافظه و ذهن و روان خود استفاده می‌کنند و به این ترتیب، این آثار درست مانند نقاشی‌های کودکان معرفی می‌شوند.

پابلو پیکاسو

کودک و هنرمند معاصر به لحاظ درونی می‌دانند که هرچه را بیافرینند، آخر خود را خلق می‌کنند یا به قول « ژان کوکتو » یک نقاش هر چیزی بکشد، در نهایت تصویر خویش را می‌آفریند. هر دو گروه با نگریستن خلاق می‌آفرینند، در حقیقت نقاشی با نگاه آفریده می‌شود. مدرنیست‌ها کلام زیبای «رولان بارت» را در قرن حاضر عملی کرده‌اند، بارت اعتقاد دارد که مدرن بودن یعنی اینکه ما بدانیم چه چیزی دیگر ممکن نیست، چه کارهایی دیگر نمی‌شود انجام داد. آنان نوی بد را بهتر از خوب کهنه می‌دانستند و آینده را با آثار و اندیشه پویای خویش بنا کردند که با این اصل که کار کهنه و قدیمی نکنیم و حرفی و نگاهی نو را از کودکان بیاموزیم به شیوه بدیع و خلاق رسیدند. در کتاب «هنر و انسان» برخی از محققان چون هربرت رید و … نقاشی کودکان را جزء هنر به شمار نمی‌آورند و برای این بیان خود علل متفاوتی را بر می‌شمارند و به سه نکته اصلی توجه دارند: نخست اینکه هنر کودکان هنر مقطعی است و در مرحله‌ای خاص از دوران زندگی کودک و نوجوان به آن می‌رسند و پس از عبور از آن هنر ناپدید می‌شود. لذا کمتر کودکی پس از عبور از مرحله کودکی آن را حفظ می‌کند، پس نتیجه‌گیری می‌کنند آثار کودکان را اثری هنری به شمار نیاورند. دوم چون کودک بعد از مرحله کودکی به فراگیری نقاشی به طور علمی و عملی می‌پردازد پس دوره قبل از آن دوره‌های هنری نیست و اثرش اثر هنری نمی‌باشد. سوم اینکه «آگاهی» هنرمند نسبت به اثرش از مهمترین شرایط اثر هنری است، در حالی که کودکان را نا آگاه نسبت به هنر و آثارشان می‌دانند.

کودک 4 ساله

با وجود این ادعاها هنرمندان نوپرداز معاصر، هنر کودکان را سرچشمه و منبع الهام خلاقیت خود به حساب می‌آورند و از آن به نتایج قابل توجهی می‌رسند و با هنر کودکان هنر خود را گسترش می‌دهند و با اینکه بسیاری از اشکال مرسوم و آگاهانه را به کنار نهاده‌اند به تناقضی واقف می‌شویم که منتقدان هنر دچار آن شده‌اند. زیرا از طرفی ویژگی آگاهی را مطرح می‌کنند و از طرف دیگر از آثار هنری هنرمندانی که در لحظه‌های خاص ناخودآگاه به خلق اثری می‌پردازند، هیجان زده می‌شوند و در مقابل نقاشی‌های ناخودآگاه کودکان آنها را کم ارزش می‌شمارند.

کودک 14 ساله

«هربرت رید» بارها گفته است برای شخصی که می‌خواهد غرایز خلاقه خود را زنده نگه دارد در درجه اول لازم است نیروهای حسی خود را آزاد سازد و دائماً با طبیعت در تمام تنوع آن در ارتباط باشد. این ویژگی که رید برمی‌شمارد، یکی از ویژگی‌های برجسته در کودکی و آثار کودکان می‌باشد و خلاقان نوپرداز از آن نیروی قوی حسی آزاد شده بسیار بهره برده‌اند و همواره توصیه به حفظ آن می‌کنند. اگر نگاهی به آثار هر دو گروه داشته باشیم، در خواهیم یافت که در آثار کودکان و هنرمندان نوگرا تصاویر «درونی شده» موج می‌زند و به خاطر همین اصل است که بیان هر کدام ابداعی است و خاصیت شخصی دارد و همچنین در خلق هر دو گرایش «خوب دیدن » اصلی است که به چشم می‌آید و آثار آنان نتیجه نگرش خلاق آنان است. آنان برای منظور خاصی دست به کار نمی‌شوند مگر ضرورت‌های درونی و خلق لحظات خلاق. در آنچه معتقد هستند لحظه‌ای مردد نیستند ، هنر مدرن و هنر کودکان هر دو به صورت باطنی و خود به خود پرورش می‌یابند و زبان اشکال را درونی می‌دانند. چون هر دو گروه مورد بحث، طبیعت هنری واقعی خود را به نمایش می‌گذارند. . طبیعتاً هر نقاشی مبین خصوصیات درونی آنان است.

فراگیری از علوم گذشته و جدید نه تنها سد راهشان نیست بلکه باعث شکوفایی شخصیت هنری آنان و تکامل هنری آنان می‌شود، در هنگام آفرینش هنری هرگز نگران مبتذل شدن نیستند، چون به اصول خلاقیت درونی واقف هستند، از فعالیت هنری برای تسلیم شدن آشفتگی‌ها و ارتقای تفکر و نحوه زندگی هنری خود بهره می‌برند و از این طریق به زندگی نوین می‌رسند و به طرز خستگی‌ناپذیری در خدمت تصورات خلاق خود هستند، هر سطحی برای آنان می‌توانند باعث خلق اثر هنری بشود، در آفرینش هنری از هر سطحی بهره خاص خود را می‌برند، قطع و اندازه اثر خیلی برایشان مهم نیست بلکه جاگیری خلاقانه آن قابل اهمیت است، ولی اختصاصاً برخی از کودکان در سطوح بزرگ‌تر بهتر و بیشتر لذت می‌برند و امکان پرواز برایشان مهمتر است. از همه ابزار موجود در نقاشی استفاده می‌کنند و در کاربرد ابزار هیچ محدودیت خاصی را برای خود نمی‌بینند، در شروع کارشان بعضی از اوقات بافت سطح نقاشی شده باعث الهام آنان می‌گردد، معمولاً در هنگام نقاشی با سطوح و رنگ‌ها به گفتگو می‌نشینند و هنگامی که درونی شد خود را در موقعیت‌های خلق قرار می‌دهند و به خاطر همین برداشت آزاد و خود انگیخته‌شان اثرشان از حیث خلوص کم نظیر است، نگاه آنان به طبیعت پیرامونشان هنرمندانه است و با چشم باز عبور می‌کنند و گاهی لکه یا اثری از باران بر روی زمین یا دیواری باعث ایجاد اثری می‌گردد. از هر فرصتی برای بازی خلاق با رنگ‌ها و سطح‌ها بهره می‌جویند، اشکال متفاوت را با هم به بازی می‌گیرند تا فکر خود را بیابند. بعد از این بازی‌های خلاق است که با اشکال هندسی آشنا می‌شوند و جهان معاصر را مجدداً می‌آفرینند و مصادیق آن را در طبیعت خواهند یافت. با لمس لطافت، شفافیت یا نرمی هر شی، در حقیقت به ظواهر اشیا و سطوح خارجی آن می‌پردازند تا به عمق آن بیشتر پی ببرند، هنرمندان معاصر و کودکان از کار زیاد لذت می‌برند و کشف و شهودهای خود را توسط نقاشی قابل ارائه می‌پندارند و همچنین نقاشی آنان را به تحریک و تفکر بیشتر وا می‌دارد، در حقیقت ذهن آنان همیشه در حال ترسیم است، آنان با چشمان‌شان در همه حال به خلق می‌پردازند، با این عمل زبان اشکال را دقیق‌تر می‌فهمند و به باطن اشیا نفوذ می‌کنند، برخورد کارت پستالی با نقاشی ندارند و صرفاً در پی ساختن آثار زیبا نیستند، فعالیت مهم هر دو گرایش تغییرات درونی بعد از خلق است که ایجاد می‌گردد. نتیجتاً نقاش بزرگسال و کودک دو اصل را به طور درونی فرا گرفته‌اند:

۱- اعتماد به نفس و قدرت بیانی بعد از تمرین‌های دیداری و شنیداری.

۲- فعالیت خلاق که صرفاً برای ارتقای ذهن خود و اجتماع موثر است. به عبارت بهتر آنان برای پیروزی کار می‌کنند نه برای شکست، بلکه برای خودشناسی و جهان‌شناسی فعالیت می‌کنند.

اثر هنری این دو گروه خلاق ریشه در عاطفه و احساس آنان دارد، چون یک اثر هنری خلاق با عاطفه و احساس آغاز می‌گردد و با آن نیز به پایان می‌رسد، مهارت و تکنیک در نزد آنان نه آغاز است و نه پایان، بلکه در حد وسط قرار دارد. در آثار کودکان نورپردازی، سایه روشن و پرسپکتیو به شیوه متداول آن جایی ندارد، رعایت تناسبات در آثار کودکان و بزرگسالان مدرن نزدیک به هم است، گاهی به ضرورت تصویری و ‌احساسی سری کوچک یا پایی بزرگ‌تر ترسیم می‌شود، آنان خود را مستلزم به رعایت تناسبات مرسوم نمی‌دانند، برای کودکان و نوپردازان معاصر خط افق خاصی وجود ندارد، آنان به پرسپکتیو درونی معتقد هستند. آنان وقتی شیفته یک تصویر و تصور درونی بشوند با تلاش و جستجوی کوشا بر آن تسلط پیدا می‌کنند، خلاقان هرجا که باشند سعی می‌کنند با هماهنگی و زبان آن محیط و مکان و موضوع آشنا شوند و بعد از آن آشنایی و قرابت است که خلاقیت را درک می‌کنند و شکل خاصی به محیط درونی خود می‌دهند و با نمادها و نشانه‌هایی آن را بر روی سطوح متنوع و احجام گوناگون ترسیم می‌کنند. نهایتاً کودک و هنرمند مدرن رو به رشد می‌اندیشند و می‌دانند که خلق هنری‌شان در خدمت اندیشه‌های متعالی و لحظات ناب خود قرار می‌گیرد و در آفرینش هنری به نیکویی می‌پندارند که تفکر، تخیل و تصور زیبایی‌ها لذت‌بخش است و آنان صرفاً برای پرنده‌ای شاخه‌ای می‌کشند. اگر به نقاشی کودکان و عناصر هنر مدرن نگاهی عمیق بکنیم و به دنبال استخراج ویژگی‌های مشابه باشیم حتما به عناصر زیر خواهیم رسید:

۱- سطح و خط:

۲- گزیده گویی:

۳-زمان و‌ مکان:

۴- تغییر و تبدیل:

۵- نماد وسمبول:

۶- نگرش چند وجهی:

کودکان صفحه نقاشی خود را از سطوح متنوع با رنگ‌های درونی شده پر می‌کنند و گاهی به ابعاد و اندازه آن توجهی ندارند.

کودکان از میان عناصر و اشکالی که می‌بینند، آنهایی را برمی‌گزینند که به نظرشان مهمتر است و قدرت بیان بیشتری دارد. کودکان فضاها و مکان‌های گوناگونی را در صفحه نقاشی خود جای می‌دهند بدون آنکه به اختلافات فیزیکی آنها توجه خاصی داشته باشند. همچنین زمان‌های گوناگون را در یک اثر نقاشی به طور هم‌زمان می‌توانیم ببینیم و این با واقعیت خارجی سازگاری ندارد.

کودکان برای بیان هنری به رمزهای مخصوص خود پناه می‌برند. هر کودکی رمزی دارد که در قالب رنگ یا فرم یا خطی تجلی می‌یابد. کودکان اشیای داخل خانه یا پشت دیوار یا ریشه درخت را نشان می‌دهند. بدون آنکه مانعی برای او باشد زیرا هدفش بیان درونی است. هنر کودک در اکثر موارد فوق با هنر معاصر و هنر انسان‌های ابتدایی شباهت‌ها و شراکت‌هایی دارد. هنر کودکان اگرچه از درک زمان، مکان، ترکیب‌بندی و پرسپکتیو معمول و آگاهانه و هماهنگی‌های رنگی آکادمیک برخوردار نیست، ولی از زمان، مکان، پرسپکتیو و … خاص خود به نحو نوینی برخوردار است و توانسته است هنر معاصر را دگرگون کند، لذا هنر کودکان را نباید کمتر از هنر بزرگسالان به شمار آورد. شایان ذکر است، عدم ارزیابی نقاشی‌های کودکان با معیارهای بزرگسالان مستلزم تجدید نظر در معیارهای نقد هنری معاصر است.

به طور کلی هنر یک انضباط انسانی است و این انضباط عبارت است از ایجاد هماهنگی شرایط طبق یک قریحه هنری که یک انضباط مطلبق تحمیل شده نیست بلکه انضباطی است که به نظم طبیعت ارتباط دارد و کودک و هنرمند بزرگسال با پیروی از این انضباط از آزادی کامل برخوردار می‌گردند. هنر نیز یک امر اجتماعی به شمار می‌رود زیرا وسیله اصلی ارتباط با همنوعان را تشکیل می‌دهد و اهمیت زایدالوصف تربیتی آن از همین امر اقتباس می‌گردد. هنر خودشناسی انسان، ادراک، احساس و استدلال را به طرز موزونی هماهنگ می‌سازد. هنر تربیت‌کننده جوانب مختلف حسی انسان است. کارشناسان تعلیم و تربیت از طریق هنر، هنر را به منزله تربیت و راهی برای تقویت و تکمیل قوه استدلال تلقی می‌کنند و دلیلش آن است که فرض شده است که انسان از راه عقل و برهان بهتر می‌تواند بر خود و بر آنچه که او را احاطه کرده است، تسلط یابد.

فعالیت هنری انسان، قدرت خلاقه را افزایش می‌دهد و جنبش‌های آن تحت قواعد زیبایی شناسی مدرن حال و هوای تازه به خود می‌گیرد و نیروهای حیاتی به جنبش پویای خود ادامه می‌دهند و رشد و بالندگی را به دنبال دارند. در هنر بزرگسالان و کودکان ارتباط الهام و هوش و همچنین ایجاد روابط بین تصور ذهنی و اشتغال حواس صرفاً با روش بصری و به اصطلاح بهتر به طریق خلاقه امکان پذیر است. با توأم ساختن دو بعد طبیعت وجود خودمان می‌توانیم به پیش برویم و این هماهنگی باعث پیشرفت فعالیت‌های انسانی است. این نکته همان نقشی است که فعالیت هنری برای هنرمند و کودک به عهده دارد و در طول قرون متمادی نیز عهده‌دار بوده است.

پی نوشت:

۱- نقاشی و کودک ( مجموعه مقالات)، صفحه ۱۵.

۲- نقاشی کودکان و مفاهیم آن، صفحات 161-168.

3- Coctean,jean . نقل از محمد ابراهیم جعفری، سخنرانی در دانشکده هنرهای زیبا 2/10/1379.

4- بابک احمدی، در سخنرانی دانشکده هنرهای زیبا، 11/2/1379

5- طارق شریف، کودک و نقاشی، مقاله اهمیت هنر کودکان

6- هنر و آموزش و پرورش، صفحه 98.

7- برگرفته از مقاله اهمیت هنر کودکان، طارق شریف.

آنچه کودکان به من آموختند.

آنچه کودکان به من آموختند.

گفتگو با علی ذاکری مدرس دانشگاه و محقق هنر کودکان

سهرابی، سروناز، آنچه کودکان به من آموختند(گفتگو با علی ذاکری)، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره ۲، اردیبهشت ۱۳۸۵، صفحه ۲۷ – ۲۹.

علی ذاکری متولد ۱۳۳۸ و دارای مدرک کارشناسی ارشد نقاشی است. تعداد ۱۳ نمایشگاه انفرادی و ۳۵ نمایشگاه گروهی داشته است و مدت ۱۴ سال است که در دانشگاه مشغول به تدریس می‌باشد و ۲۵ سال است که به صورت حرفه‌ای نقاشی می‌کند. گفتگوی حاضر در ظهر یک روز بهاری در دفتر کارش در منزل او صورت گرفته است.

 از خودتان شروع می‌کنیم، از چه زمانی نقاشی و طراحی را شروع کردید؟

زندگی من به گونه‌ای بود که تا کلاس پنجم درسم توأم با کار بود و من اصلاً سه سال اول به مدرسه نرفتم و فقط کار می‌کردم بعد از آن هم با آدم‌های ۴۰، ۵۰ ساله در یک کلاس می‌نشستم. اما از همان زمان خط خطی‌های خودم را داشتم اما هیچ راهنمایی وجود نداشت و حتی بعضی مواقع برای این خط خطی‌ها توبیخ می‌شدم. بعد از کلاس پنجم ما از تهران به شهرستان رفتیم و من روزانه شروع به درس خواندن کردم و از آنجا بود که من سراغ نقاشی‌های خودم رفتم و سال سوم راهنمایی آنقدر نقاشی برای من جدی شده بود که به جای درس خواندن تنها نقاشی می‌کردم. اما این بخش از حرفم بسیار مهم است؛ شما فکر می‌کنید شاگردی در دوره راهنمایی آن هم در شهرستان چطور نقاشی می‌کشد؟ نقاشی کپی!

 در واقع عکس را مقابل خود می‌گذارد و شروع به کشیدن آن می‌کند.

درست است و من هم دقیقاً همین کار را می‌کردم و من در آن موقع شانس بزرگی که آوردم مربی بود که نمی‌گذاشت ما این کار را انجام دهیم. همین مربی که اسمش مسعود احمدی بود به من گفت که در تهران هنرستان نقاشی است و من برای ادامه تحصیل به تهران آمدم. بماند که چقدر سختی کشیدم، خاطرات آن دوره بیشتر مرا یاد فیلم‌های نئورئالیستی ایتالیا می‌اندازد مثل دزد و دوچرخه. با همان شرایط چهار سال هنرستان به پایان رسید. دانشگاه‌ها تعطیل بود و ما عازم جنگ و سربازی شدیم. در دوران سربازی هم طراحی می‌کردم و نخستین نمایشگاه من با نام یادداشت‌های سربازی در دانشکده هنرهای زیبا و از همان کارهای دوره سربازی بود. دوره اصلی شکوفایی من، دوره دانشکده بود. بعد از آن با چند سال وقفه، کارشناسی ارشد نقاشی را ادامه دادم. وقتی دوباره باز می‌گردم به دوران کودکی خودم، می‌بینم که این علاقه من به نقاشی جدی بوده است.

آن زمان در روستا طبیعت در اطراف‌تان بوده است و مشاهده کردید و آنگونه که خودتان گفتید یک دوره‌ای را در روستا زندگی می‌کردید، وکدام روستا بود؟

روستایی در سمت زنجان، به نام سوکهریز در استان زنجان.

 طبیعت روستا و دوران بعد از آن و سختی‌های زندگی آیا در نقاشی امروز شما تأثیری داشته است و اصلا دیده می‌شود یا فراموش شده است؟

قطعاً هست. بیشتر تأثیرات روی اتمسفر کارم حضور دارد، با وجودی که در بعضی از کارهایم می‌خواهم شادمانی را با رنگ و فرم بیاورم با این حال آن خاطرات حضور خود را نشان می‌دهند و رنگ‌های کار را به سمت خاکستری‌ها می‌برند، به خصوص زمانی که من بداهه کار می‌کنم و موسیقی هم من را همراهی می‌کند آن خاطرات کودکی در کارهای من زنده می‌شوند. البته مضامین کارهای من در حال حاضر ربطی به آن دوره پیدا نمی‌کند و در واقع معضل‌های جامعه فرق کرده است و اگر به انسانی فکر می‌کنم انسانی با مشکلات امروز در نظر می‌گیرم. در دوره دانشجویی به خاطر علاقه‌ای که به آن فضاها داشتم و البته معضل اصلیم که رنگ بود زیاد به آن فضا می‌رفتم و این رنگ‌های سبزی که الان در کارهایم دیده می‌شود بازمانده آن دوران است که در نقاشی من باقی مانده است. کار کردن در طبیعت آنجا، پختگی را به رنگ‌های من داد.

 با توجه به اینکه پایان نامه شما درباره نقاشی کودک بوده است لطف کنید و ابتدا توضیحی در مورد نقاشی کودک بدهید؟

نقاشی کودک در ابتدا در کشورهای اروپایی و آمریکایی مورد توجه قرار گرفت، در قدیم اگر یک نفر به نقاشی علاقه نشان می‌داد او را نزد یک استاد می‌گذاشتند تا در کنار او شاگردی کند و به مقام استادی برسد و این کاملاً با نقاشی کودکی که امروز از آن دم می‌زنیم متفاوت است. ما الان به این نتیجه رسیده‌ایم که نقاشی برای هر کودکی لازم است و می‌تواند ذهنیت کودک را سیال کند، نقاشی برای هر کودکی این امکان را فراهم می‌کند که دیالوگ‌های نگفته و آسیب‌های درونی خود را بیان کند و این باعث می‌شود که کودک به سلامت روحی برسد. امروزه به این نتیجه رسیده‌اند یکی از مواردی که برای کودک بسیار قابل اهمیت است بازی است و در واقع شروع فعالیت کودک در بخش بازی است. در مهدکودک‌ها روشی که با کودکان نقاشی کار می‌کنند زیاد عمیق و اصولی نیست با این حال چند وقتی است به ضرورت و اهمیت این قضیه پی برده‌اند. اما همین که کودک وارد دبستان می‌شود عینیت جایگزین ذهنیت می‌شود در صورتی که کودک در دوره‌ای به سر می‌برد که باروری ذهنیت بسیار در آن اهمیت دارد. کتابی به نام هنر به او ارائه می‌دهند و بیشتر مدارس ما معلم هنر به معنای واقعی ندارد. در بعضی از مکان‌ها و مدارس هم از دانشجویان هنر استفاده می‌شود که آن دانشجو هم اطلاع دقیقی از کودک ندارد و آموخته‌های خودش را در دانشگاه مثل کمپوزیسیون و کار با زغال و طراحی سریع به کودک آموزش می‌دهد که ربطی به او ندارد. در این دوران باید با کودک بازی کرد، جور دیگری دیدن را به او آموزش داد تا آزادی کار داشته باشد و بتواند تخیل‌های خود را تصویر کند و خواب‌ها و رویاهای خود را به روی کاغذ بیاورد، جسارت پیدا کند که هر چیز عینی را که می‌بیند، تغییر بدهد. متأسفانه این بخش در کشورمان تعطیل است.

اگر کارهای بچه‌های مدارس را در کنار هم قرار دهید با یک سری کارهای کتابی، کلیشه‌ای و شبیه هم برخورد می‌کنیم که فاقد هرگونه خلاقیت است. این کودکان بزرگ می‌شوند و ما با یک مهندس خوب که خلاق نیست روبه‌رو می‌شویم و یک دکتر که او هم خلاق نیست و … حالا این سوال پیش می‌آید که کجا باید خلاقیت را به او می‌دادیم؟ در زنگ هنر که به آن بی‌توجهی شده و اختلال از آنجا شروع شده است. در جامعه ما اگر پزشکی معضل فرهنگی داشته باشد چندان اهمیت ندارد.

در واقع موضوع قابل اهمیت به دست آوردن پول می باشد.

این نشان می‌دهد که معضل مالی چقدر بزرگ شده است و باعث هدایت بچه‌ها به سوی رشته‌های کاربردی می‌شود. اما اینکه تأکید می‌کنیم که بچه‌ها نقاشی یاد بگیرند نه اینکه همه آنها نقاش بشوند. شما نگاهی به اطراف خود بیندازید در اطراف ما هر چیزی که می‌بینیم طراحی دارد تلفن، ساختمان، خیابان، لباسی که تن می‌کنیم و … حالا این طراحی را چه زمانی باید به ما آموزش می‌دادند؟ دوران کودکی.

در واقع برمی‌گردد به زمانی که کودک باید طراحی می‌کرده و خلاقیت خود را به کار می‌برده است اما در مدارس به او کپی کردن را آموزش دادند و حالا هم که بزرگ شده همان کار را ادامه می‌دهد.

ما همیشه فکر می‌کنیم ساختن یک کار خلاقانه است اما من معتقدم همان اندازه خراب کردن خلاقانه است که ساختن. چون شما هر چیزی را بخواهید تغییر دهید باید آن را خراب کنید تا چیز تازه‌ای از آن ایجاد کنید و بر می‌گردد به اینکه جسارت تغییر دادن را داشته باشید. در حال حاضر اکثر صنعتگرهای ما هنگامی که می‌خواهند کاری انجام دهند هزاران بروشور خارجی در میز کارشان است که از آنها برای طراحی‌های خود استفاده می‌کنند. در واقع بچه‌های ما خلاقیت را از دست دادند.

 آنهایی هم که خلاق هستند خود ما بزرگترها با حرف‌هایی که می‌زنیم و ترسی که در درون آنها به وجود می‌آوریم ناخودآگاه جلوی خلاقیتشان را می‌گیریم.

اصلا نکته‌ای که در خلاقیت مهم است این است که اجازه اشتباه کردن به کودک داده شود. اگر من راهی را بروم که شما هم می‌روید این راه من نیست بلکه راه شماست. اما اگر بخواهید من راه رفتن جدیدی را تولید کنم باید اجازه اشتباه کردن را داشته باشم تا راه رفتن خود را یاد بگیرم. جسارت زمانی ایجاد می‌شود که اجازه اشتباه کردن داشته باشیم و آزادی انجام کار را هم داشته باشیم.

 در روش‌هایی که امروزه برای نقاشی کودکان تدریس می‌شود به کودکان روش کشیدن شکل‌ها آموزش داده می‌شود، رنگ‌ها و ترکیب رنگ‌ها را آموزش می‌دهند، فکر می‌کنید این روش برای آموزش صحیح است؟

این که به کودکان ساخت رنگ یا گرفتن قلم مو را آموزش بدهیم هیچ مشکلی ندارد اما اینگونه عرصه کار کردن را به کودک آموزش می‌دهیم، نباید به او چگونه کار کردن را بگوییم خود باید راه را پیدا کند.

 شما در زمانی که بر روی پایان‌نامه خود کار می‌کردید با بچه‌ها زیاد کار کردید، آن دوران چه تجربه‌هایی برای شما به همراه داشت؟

در آن دوران من می‌دیدم که ما بزرگترها وقتی می خواهیم نقاشی بکشیم چقدر در تنگنای این قضیه هستیم ولی این کار برای کودکان بسیار سهل است. خط‌های کم خام دستی حس‌های خوبی دارند که نقاشان اکسپرسیونیسم هم از آن استفاده می‌کردند و این در کار کودکان هم دیده می‌شد. جنس خط کودکان مکانیکی نیست بلکه آنها خط‌ها را حسی می‌کشند.

یکی از موارد در نقاشی کودکان بازی است. آنها با نقاشی خود بازی می‌کنند و من این مورد را از آنها یاد گرفته‌ام. آنها از کار کردن نمی‌ترسند چون آنها از خراب کردن کارشان ترسی ندارند.

در واقع اصلاً برای آنها مهم نیست که کارشان خراب شود.

دقیقاً، در واقع اگر خیلی به پیروزی فکر کنی دست و پات می‌لرزد.

چون آن ترس پیروزی تو را در بر می‌گیرد.

آفرین! و من این بازی کردن با کار را که از کودکان یاد گرفته‌ام در کارم استفاده می‌کنم. در واقع کارهای من به دو قسمت تقسیم می‌شوند. اول مرحله‌ای که بازی می‌کنم و در جایی دیگر این بازی آرام آرام کم می‌شود و تعقل و تجربه در کار شروع می‌شود و این محصول همان زمان است. مورد دیگر فی‌البداهه کار کردن است و فی‌البداهه کار کردن باعث می‌شود که انسان وارد لایه‌های درونی خود بشود.

نکته دیگر اینکه بچه‌ها موقع نقاشی کردن از کار خود لذت می‌برند و و اگر ما از نقاشی خود لذت نبریم صرفاً یک کار مکانیکی انجام داده‌ایم. لذت یعنی ارتباط و یک بده بستان با کار خود و این لذت هم محصول همان دوران کار با کودکان است. هر انسانی اگر به دوران کودکی برگردد و با خود چیزی از آن دوران به همراه بیاورد مطمئناً بهتر زندگی می‌کند و بهتر می‌بیند. من فکر می‌کنم انسان وقتی کودکی‌اش را از دست می‌دهد مثل این است که یک لباس پلاستیکی کلفت می‌پوشد و آن لباس به او اجازه نمی‌دهد که با حس طراوت باران آشتی کند.

 کودکان بسیار سمبلیک کار می‌کنند و در حال حاضر ما با خانواده‌هایی برخورد داریم که نه تنها سمبولیک و نمادین بودن نقاشی را درک نمی‌کنند بلکه با آن مبارزه می‌کنند.

در سمبولیک بودن نقاشی کودک بحثی نیست در واقع کودک چون دیالوگی ندارد که با آن آرزوها و آمال خود را بیان کند در نتیجه به نقاشی پناه می‌برد و نیازهایش را بیان می‌کند، ما می‌توانیم به کودک آموزش بدهیم که عواطف خود را با نقاشی بیان کنند. در واقع بروز دادن احساسات باعث آسایش جان آدمی است که ما زیاد آن را بلد نیستیم.

 فهمیدن نقاشی کودک توسط والدین باعث نمی‌شود که به راحتی با هم ارتباط برقرار کنند؟

چرا باعث می‌شود اما لزوماً به این نتیجه‌گیری منتهی نمی‌شود. در حال حاضر دغدغه نقاشی کودک زیاد شده است اما جایی که به این داستان پاسخ داده شود، شکل نگرفته است. در واقع یک پتانسیل و انرژی وجود دارد اما شعله‌ای برای شعله ور شدن آن وجود ندارد.

دنیای امروز می‌تواند دنیای آگاهی باشد و لازمه آن این است که برای کودک در همه ابعاد ضروری‌ترین آن خلاقیت کودک است و ارتباط مستقیم با نقاشی کودک دارد تلاش‌هایی صورت بگیرد و امیدواریم به زمانی برسیم که درس زنگ هنر هم اهمیت خود را پیدا کند و توسط معلم‌های واقف و وارد در این زمینه به کودکان تدریس شود.

هنر و کودکان خردسال

هنر و کودکان خردسال
(فریبا کیهانی، محقق و کارشناس هنر کودکان پیش دبستانی)

کیهانی، فریبا، هنر و کودکان خردسال، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، صفحه 37-39.

کودک از همان آغاز ورود به زندگی یاد می‌گیرد و یادگیری او متوقف نمی‌شود. او با این ابزار، نیازهایش را مرتفع می‌سازد. روز به روز، ساعت به ساعت و حتی لحظه به لحظه تغییر می‌کند. هر تغییری که در زندگی کودک رخ می‌دهد، به این معناست که رشد کرده و بزرگتر شده است.

هنر به عنوان زمینه‌ای برای رشد همه جانبۀ کودک است. از طریق هنر، کودک می‌تواند ابتدا محیط انسانی و جسمی خویش را بشناسد و سپس آنها را کنترل کند. هر ماده‌ای که کودک خلق می‌کند نشانگر سنجش، انتخاب و تأکید اوست. او احساسات و تجارب خود را با نشانه‌ها برای ما توصیف می‌کند. از طریق همین روند انتخاب و تأکید است که کودک تدریجاً از تغییرات پی در پی احساسی خود می‌کاهد و تجارب خود را عینیت و فردیت می‌بخشد.

این واقعیتی است که کودک تحت تأثیر شرایطی که برایش فراهم می‌گردد، یاد می‌گیرد. شیوه یادگیری و تجربه هنری کودک نیز در ارتباط با هدایت والدین، مربیان و اطرافیان او تأثیر می‌پذیرد. امروزه در بیشتر مراکز پیش دبستانی برنامه‌های هنری بخشی از فعالیت روزانه کودک را در بر می‌گیرد. در بسیاری از مراکز هنری مربیان تخصصی با کودکان به تجارب هنری می‌پردازند. بسیاری به هنر کودکان خردسال به عنوان زمینه‌ای ساده و جذاب برای تجربه می‌نگرند. در زمینه آموزش هنری کودکان نظرهای مختلف و گاه متضادی وجود دارد.

کمی تأمل کنیم! «کودک کیست» «چه می‌خواهد» «چه نیازی و چه علایقی دارد.» ما به عنوان مربی هنر می‌خواهیم کودک را به کجا برسانیم؟ ایده‌آل برای کودک کدام است؟ آنچه در ادامه‌ی مطلب می‌آورم بخش‌هایی از چند دیدگاه دربارۀ  آموزش هنر است. در 50 سال گذشته 3 دیدگاه اصلی بر آموزش هنر کودکان خردسال در دنیا تأثیر گذاشته است.

گرایش کودک محور: کودک به عنوان آفریننده و فردی که خلق می‌کند.

نیازها و علایق کودک محتوی ساختار این برنامه است، معلم یک تسهیل‌گر است. این دیدگاه تجربه‌های هنری کودک را انعکاس روند رشد خود انگیخته و طبیعی کودک ارزیابی می‌کند. اگر محیط و امکانات مناسب باشد، سرشت طبیعی هنری کودک آشکار و سبب بروز احساسات هنری وی می‌شود. کودک در شرایط مناسب به فعالیت هنری می‌پردازد. هرگونه دخالت بزرگسال مانع از بروز خلاقیت خود به‌خودی کودک می‌شود.

گارد نرو دیویس (1993) سنین 2 تا 5 سال را سنین طلایی حلاقیت کودک نام می‌برند. آنها معتقدند: خلاقیت می‌تواند خیلی زود با دخالت بزرگسال خشک شود و از بین برود. کودک یک هنرمند خلاق است. او می‌تواند از انجام فعالیت هنری لذت ببرد. کودک دنیای خود را نشان می‌دهد. او نگرانی، خشم و تخیل خود را در هنر ابراز می‌کند. هر کودک توانایی خاصی در ابراز هنری خود دارد و اغلب در فعالیت آزاد و ارزش آن آشکار می‌شود. سال‌هاست در کشورهای مختلف دنیا به این نگرش توجه می‌شود.

گرایش موضوع محور: کودک به عنوان کسی که معانی را می‌سازد: در چنین ساختاری طبقه‌بندی و سازماندهی دانش و اطلاعات اهمیت دارد. نقش اصلی معلم انتخاب محتوی و انتقال دانش، تقویت مهارت و ادراک است. برنامه‌ی آموزش و هنر به عنوان جزیی از آموزش عمومی است که هدف آن آموزش مهارت‌های دایمی نظیر مشاهده، تفسیر جهان هنری، تفکر نقاد و فراگیری تاریخ و میراث فرهنگی است. این روش بر مهارت‌ها و فرآیند تفکر تأکید ویژه دارد. کودکان می‌توانند هنر را بشناسند و آن را نقد کنند هدف این روش و توانایی تفسیر معنای از طریق تصویر و سواد تصویری می‌باشد که از طریق چهار رشته حاصل می‌شود: 1- زیبایی شناسی 2- نقد هنری 3- تاریخ هنر 4- خلق هنر

این نظریه معتقد است که کودک هنگام خلق یک اثر هنری، با شناخت از مباحث هنری می‌تواند به کار خود غنای بیشتری بخشد. آغاز خلق هنری جستجوی فردی برای بیان عقاید است. در سال 1995 کرلاواژ (kerlavage) در مجله‌ی تحقیقی‌اش می‌نویسد: کودکان سه ساله به آثار هنری با موضوع‌های آشنا، عکس‌العمل نشان می‌دهند. آثاری که تصاویر واضح دارند، شامل رنگ‌های روشن و متضاد و دارای ترکیب‌بندی ساده و ارتباط فضایی مشخص هستند. پاسخ کودکان خردسال به هنر بر اساس تجارب احساسی آنهاست. عده‌ای معتقدند معقولاتی مانند نقد هنری و تاریخ هنر برای کودکان خردسال مناسب نیست. زیرا دانش آنها از هنر زمان خود اندک است. اما عده‌ای معتقدند که کودکان خردسال توانایی درک تاریخ هنر و گفتگو دربارۀ هنر را دارند. نیوتن (1995) دریافت که کودکان از سه سال به بعد می‌توانند آثار هنری را توصیف کنند. کودکان هنگام گفتگو از یکدیگر می‌آموزند به هم گوش می‌دهند و پاسخ می‌دهند و با هم ارتباط می‌گیرند. حتی گاهی از حرکات بدنی برای پاسخگویی استفاده می‌کنند آنان می ‌وانند تجسم کنند. لابه لای یک نقاشی راه می‌روند و دربارۀ آنچه می‌بینند، داستان‌های تخیلی می‌نویسند.

چند پیشنهاد برای مربیان کودکان خرسال:

کودکان را تشویق کنید تا گفتگو کنند و کارهای هنری دیگران را تفسیر کنند.

نمونه‌هایی برای تقویت مهارت‌های دستی آنها در زمینۀ برش و کار با چسب تدارک ببیند.

استفاده از نمونه آثار هنرمندان و ساخته‌های کودکان برای زمینۀ گفتگو تهیه کنید.

فراهم کردن نمونه‌هایی از آثار کودکان برای مشاهده (کودکان خردسال به طور غریزی از یکدیگر می‌آموزند)

گرایش جامعه محور (کودک در یک بافت اجتماعی)

انجمن‌های هنری نقش مهمی در برنامه آموزش هنر معاصر ایفا می‌کنند. این انجمن‌ها شامل معلمان، دانش‌آموزان، پرسنل آموزش و گروه‌های محلی شامل والدین، اعضای انجمن‌های محلی و هنرمندان به طور فعال درگیر برنامه‌های هنری کودکان می‌شوند. این پیوند سبب می‌گردد کودک به بسیاری از آداب و رسوم ملی احترام گذارد. کودک درباره‌ی هنر، پیشینه‌ی آن و انوع متفاوت هنر در تجربه‌های انسانی شناخت پیدا می‌کند. این برنامه تلاش می‌کند راه‌هایی جهت پیوند بین فرهنگ‌ها به‌وجود آورد.

ویگوتسکی یکی از نظریه‌پردازان روان‌شناسی کودک (1978) معتقد بود یادگیری زمانی آغاز می‌شود که بین کودک و مردم ارتباط برقرار گردد. کودک خردسال تحت تأثیر گرایش‌های تاریخی، اجتماعی و فرهنگی زمان خود قرار دارد. به این ترتیب والدین، مربیان همه در روند یادگیری کودک نقش مؤثری دارند. در حقیقت رشد هنری کودک تابع فرهنگ او است. او با نمادهای فرهنگی میل به برقراری ارتباط با محیط پیدا می‌کند. نخستین خط‌خطی‌های کودکان از آن تأثیر فرهنگی روی این نیروها اثر می‌گذارد. (فلدمن 1980)

چند پیشنهاد برای مربیان کودکان خردسال

با کودکان به موزه بروید و درباره تاریخ هنر و فرهنگ کشور گفتگو کنید.

با هنرمندان در کلاس ملاقات کنید.

منابع مختلف تهیه کنید تا کودکان فرصت کنجکاوی و کشف درباره محیط پیرامون خود پیدا کنند.

کودکان را تشویق کنید آثاری خلق کنند، آنها را نام‌گذاری کنند و دربارۀ آنها گفتگو نمایند.

در یک نگاه کلی دیدگاه اول روی آزادی بیان و خلاقیت هنری کودک تأکید دارد. دیدگاه دوم بر اساس نظریه رشد شناختی کودک پایه‌ریزی می‌شود. کودک با شناخت از مبانی هنر می‌تواند به خلق هنری برسد. در دیدگاه سوم آموزش هنر سبب رشد توانایی‌های کودک و شناخت او از خود می‌گردد. به این ترتیب او می‌تواند ارتباط خود را با جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، درک نماید. کودک خردسال از طریق هنر موجودیت خود را بیان می‌کند.

برای تفسیر و درک تفکر جدید درباره آموزش هنر کودکان خردسال لازم بود این سه دیدگاه را مرور کنیم. این تفکر جدید از سال‌های 1960-1970 مطرح شد. در رجیوامیلیا، شهری در شمال ایتالیا جریانی تعاملی و فراگیر بین کودک، والدین و جامعه به وجود آمد. مربی علاقه‌مندی به نام مالاگازی روی این نظریه کار کرد. این نظریه معتقد است یادگیری یک فعالیت مشارکتی بین کودک و بزرگسال است. هنر بخش ضروری و مهم فعالیت‌های کودکانه است. هنر به صورت موضوعی جداگانه آموزش داده نمی‌شود، به عنوان موضوعی در کل برنامه‌ی کلاس کار می‌شود. هنر مانند موسیقی، عکاسی، کار با مواد مختلف، حرکات موزون یکی از چندین زبان ممکن برای کودک است تا او بتواند شیوه بیان خود را بیابد. معلمان اهداف برنامه‌ای وسیعی دارند، اما آنها برنامه را مطابق با علایق کودکان پیش می‌برند. ارتباط کودکان با یکدیگر و بزرگسالان اجزای ضمنی یادگیری می‌باشد. تمامی مربیان در کنار هم محیطی خوشایند ایجاد می‌کنند تا کودک را به یادگیری تشویق کنند. آنها هنگام کار کودکان را مشاهده می‌کنند، به پاسخ‌های آن گوش می‌دهند، با هم گفتگو می‌کنند و در جهت نیازها و علایق آنها برنامه‌ریزی آینده را انجام می‌دهند.

یک تجربه هنری

در سی ارت (cyert) مرکز آموزش کودکان خردسال در شهر پترزبورگ، اصول آموزش رجیو امیلیا هر روزه با کودکان سه ماهه تا پنج سال تجربه می‌شد. در مدت یک ماه تمامی مربیان این مرکز محیطی را برای کودکان فراهم کردند تا آنها بتوانند در مورد نور، رنگ و انعکاس آن کنجکاوی کنند. آنها به علایق کودکان توجه کردند و از این فرصت برای رشد توانایی‌های بصری و ادراکی آنها سود بردند. این موقعیت برای تقویت مهارت خواندن و سواد آموزی اهمیت داشت.

نور صبحگاهی از یک پنجره عریض وارد کلاس می‌شد. مربیان (سه مربی و یک مربی هنر) و کودکان با هم به نور و انعکاس آن روی زمین و ودیوارها و حرکت مواج آن روی میز آّب بازی توجه می‌کردند. چند پسر و دختر 2 و 3 ساله سبد معکب‌های چوبی را روی زمین می‌کشیدند بدون آنکه با هم گفتگو کنند در کنار هم ساختمانی می‌ساختند نوار باریکی از نور روی آن می‌تابد. پنجره مکانی بود که کودکان به آن علاقه نشان می‌دادند. یک فعالیت ساده آغاز شد. یکی از مربیان یک ساعت شیشه‌ای شنی سه دقیقه‌ای را روی لبه پنجره قرار داد. توجه کودکان به ساعت شنی جلب شد، مربیان مشاهده کردند یک کودک 2 ساله و چند کودک 3 ساله به تماشای آن مشغول شدند. بیرون پنجره لانه‌ای برای غذای پرندگان موجود بود. والدین این لانه را به مرکز اهدا کرده بود. بسیاری از کودکان به کنار پنجره آمده‌اند و غذا خوردن سنجاب‌ها و پرنده‌ها را مشاهده کردند. کودکان به این محوطه بسیار علاقه‌مند بودند.

مربیان به کودکان کمک می‌کنند تا نخستین ارتباط را با نور برقرار کنند. ابتدای سال والدین تعدادی بطری شفاف حاوی آب به رنگ‌های مختلف، انواع مهره و مواد دور ریختنی در اختیار مرکز قرار دادند. نور به شیشه‌ها می‌تابید آب شیشه‌ها رنگ‌های مختلفی را روی زمین و دیوار منعکس می‌کرد. یکی از مربی‌ها کاغذ سفید را روی میز پهن کرد، نور از شیشه‌ها گذشت و روی کاغذ نقاط رنگی به وجود آمد. موسیقی پخش شد. گروه‌های کوچکی از کودکان دعوت شدند تا روی کاغذ بیایند و لکه‌های رنگی را از نزدیک مشاهده کنند. بعضی از کودکان 2 ساله روی کاغذ نقاشی کردند. بعضی روی کاغذ حرکات مختلف انجام دادند. عده‌ای روی نورهای رنگی می‌پریدند. یکی از والدین که شیفته برنامه شده بود، یک منشور آورد. به کمک منشور رنگ‌های رنگین‌کمان روی زمین و دیوارها منعکس شد، یک دختر کوچولوی هیجان‌زده انگشت‌هایش را روی نوارها رنگی حرکت می‌داد. از این صحنه عکس گرفته شد و به عنوان بخشی از فعالیت روزانه روی دیوار قرار گرفت، پس از این تجربه روز دیگری مربیان سبدی را روی لبه پنجره قرار دادند. 9 تلق رنگی در آن موجود بود. کودکان این تلق‌ها را به فضاهای مختلف اتاق می‌بردند و از پشت آنها نگاه می‌کردند. در روزهای بعد مربیان به شیوه‌های مختلف با نور طبیعی و مصنوعی کار کردند. آنها از مواد رنگی شفاف (مانند جوهر) و کاغذهای رنگی نازک برای نقاشی و کلاژ استفاده کردند. کودکان با کاغذهای شفاف آویز درست کردند و این تجربه را به خانه بردند یکی از مادران بسیار خوشحال توصیف می‌کرد که زمین آشپزخانه آنها با نقاط رنگی خالخالی شده و کودک او مجذوب بازی نور بوده است.

در بسیاری از مجموعه‌ها، مربیان هنر و هنرمندانی هستند که به طور هفتگی برنامه‌هایی را در کنار معلمان دیگر پیش می‌برند. در این تجربه تعامل کودک، خانواده، مربیان، محیط و جامعه در کنار هم اهمیت دارد.

لوریس مالاگازی در شعر خود بیان می کند کودک صدها زبان برای ابراز خود دارد .(1998)

کودک صدها زبان، صدها دست و صدها فکر دارد.

صدها شیوه برای فکر کردن، برای بازی کردن، برای گفتگو کردن

صدها، همیشه شیوه برای شنیدن، برای شگفتی آفریدن؛ برای دوست داشتن

صدها دنیا را جستجو کردن و صدها دنیا را کشف کردن و صدها دنیار را در رویا دیدن و …

عجله نکنیم. کودک عجله‌ای ندارد. تأمل کنیم و کودک را بشناسیم.

منابع: مجله تحقیقی Young Children؛ مقاله آموزش هنر خردسال

www.Homeschoolearning.com

ReggioEmilia.com

چند سایت اینترنتی

هنر فرصتی برای بروز احساسات و اندیشه ها

هنر فرصتی برای بروز احساسات و اندیشه ها

(زهرا فرمانی / محقق و کارشناس هنر کودکان – روانشناس)

فرمانی، زهرا، فرصتی برای بروز احساسات و اندیشه ها، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385.

هنر و کودک

در بحث هنر کودک دو مقوله کاملاً مجزا مطرح است. هنر برای کودک و هنر کودک. آنجا که هنرمند بزرگسال با ابزار هنری فعالیتی برای کودکان انجام می‌دهد، هنر در خدمت کودک قرار می‌گیرد و آنجا که کودکان شخصاً ابزار هنر را  در اختیار می‌گیرند تا احساس و اندیشه و تجربه‌شان را بیان کنند، قلمرو هنر کودک است. این دو مقوله در عین جدایی و استقلال، تأثیر جدی بر یکدیگر دارند. در تحلیل و بررسی هر کدام، نقاط مشترکی وجود دارد.

کودکی که ابزار هنر را در اختیار می‌گیرد، متأثر از مجموعه عناصر هنری است که پیرامون او را فرا گرفته است؛ چه آثاری که توسط بشر پدید آمده است و چه طبیعتی که در آن زیست می‌کند.

هنرمندی که از ابزار هنر استفاده می‌کند تا آفرینشی در خدمت کودک داشته باشد، مجموعه توانایی‌ها، نیازها، علایق و انگیزه‌های کودک راهنمای اوست تا سودمندی اثرش کم مایه نباشد. یکی از راه‌های دسترسی به این مجموعه، هنر آفریده شده توسط خود کودکان است.

هنر برای کودک

کودکان نفس می‌کشند،

کودکان زنده‌اند،

کودکان هوشیارند.

پنج حس کودک او را یاری می‌دهد تا هوشیار و توانا نفس بکشد تا متأثر از اطراف خود است. آنچه را می‌بینید، می‌شنود، لمس می‌کند، می‌بوید و می‌چشد، در رفتارهایش منعکس می‌شود. عکس‌العمل‌های او بازتاب دریافت‌های روزمره‌ی اوست. تحقیقات نشان می‌دهد که او حتی در زمانی که به صورت توده سلولی در حال تکثیر شدن در شکم مادر است، تحت تأثیر موسیقی و صدایی است که در پیرامون مادر پخش می‌شود. او لمس مادر و دیگران را حس می‌کند، متأثر از غذا و هوایی است که مادر از آن بهره می‌برد و تحت تأثیر متن و شعری است که مادر می‌خواند و می‌شنود.

تحقیقات دانشمندان گویای آن است که همه‌ی آنچه به کودک از نخستین ماه‌های به وجود آمدنش عرضه می‌شود، در حافظه‌اش بایگانی می‌شود. ممکن است آنها را به یاد نیاورد یا در موردش سخن نگوید، اما حافظه‌های بعدی او بر پایه آن اندوخته‌ها استوار خواهد شد.

به این ترتیب کودک از هر آنچه پیرامون آن را احاطه کرده است، با پنج حس خود تأثیر می‌گیرد و هوشیاری‌اش غنی می‌شود.

غنای این هوشیاری مدیون تلاش ماست!

ما در پیرامون او چه تدارک دیده‌ایم؟

کودکی که از بستر بر می‌خیزد، تا به بستر باز می‌گردد. مدام در معرض تحریک حواس پنج گانه‌اش است.

ما تا چه حد هوشیارانه پیرامن او را آراسته‌ایم؟

مروری کنید به زندگی نزدیک‌ترین کودکی که در کنارتان است.

با چه حالتی از خواب بر می‌خیزد؟ چه بویی به مشامش می‌رسد؟ چه رنگ‌هایی اشیا و اطراف او را پوشانده است؟ حجم‌های پیرامونش چگونه کنار هم قرار گرفته‌اند؟ ذائقه‌اش را به موادی آغشته می‌کنیم؟ مواد مورد لمس چقدر تنوع و دلپذیری دارد؟

شما هنرمندید.

مخاطب من شما،

خواننده عزیزم،

شما هستید که هنرمندید!

به اطرافتان نگاه کنید! به اتاق به خانه، به خیابان، به مدرسه، به شهر و طبیعت کنار کودک!

هنر را جستجو کنید!

هنر را جستجو کنید!

هنوز به هنر برای کودک نرسیده‌ایم، هنر به طور عام را جستجو کنید!

صادقانه بگویید، چقدر هنرمندانه است؟ …

طبیعت سرشار از زیبایی است. از آسمان تا زمین، نقطه به نقطه.

از صوت و از رنگ و فرم، از بو و مزه تا جنسیت‌ها. اگر می‌گذاشتیم کودکان در طبیعت عریان از تدارکات تمدن زندگی شهرنشینی به سر ببرد، بی شک و از هنگامی که از بستر بلند می‌شد تا هنگامی که به بستر می‌رفت از زیبایی هنر و طبیعت بهره می‌برد. از صدای پرندگان و تابش نور خورشید سحری، از سبزی گیاهان و گونه گونی رنگ گل‌ها، از تیرگی و سترگی کوه‌ها، از عظمت و آرامش کویرها، از دیدار و لمس جانداران لذت می‌برد.

طبیعت قُل می‌زند از هنر، قل می‌زند از زیبایی آرامش بخش روح و جسم کودک. اما در زندگی شهر نشینی، در کنج دیوارهای برج‌ها  و آپارتمان‌ها، در حصار تنگ خانه‌ها و ازدحام وسیله در اتاقش، چه چیز برایش به ارمغان آورده‌ایم؟

یک نفس عمیق بکشید! بوهای اطراف‌تان را با دقت حس کنید! آیا بوهای خوشایندی است؟ آیا در تدارک بوهای خوش آیند، بوهای آرامش بخش، بوهای احساس برانگیز، هیچ توجه هنرمندانی شده است! اگر دود گازوئیل، اگر سهم حاصل از سوخت بنزین ریه‌های او را نمی‌سوزانند آیا بوی خوشایندی در اطرافش حس می‌شود؟ او می‌توانست رایحه مسرت‌بخش گلها، سبزه‌ها، درختان، شبنم‌ها و حیوانات را حس کند و پرنشاط از نفس تازه به هیجان آید. به خوراکی‌هایی که به او می‌خورانید، توجه کنید. چیپس و پفک‌ها، سس‌ها و کالباس‌ها و شکلات‌هایی با رنگ و مزه شیمیایی، ذائقه او را مسموم کرده است. چه زیبایی در طعم و چه زیبایی در چینش خوراکی‌هایش به کار برده شده است؟

آیا در بشقاب غذا و سفره پیش رویش، اثری از هنر چیدمان مواد غذایی دارید؟ با حس لامسه‌اش چه کرده‌اید؟ آیا فرصت دارید همه چیز را لمس کنید؟ آیا در لمس طبیعت و اشیا و مواد فرصت، تأمل و تمرکز دارد؟ آیا لباس و وسایل و اسباب بازی‌هایش تنوع دلپذیری برای تحرک حس لامسه‌اش دارند؟ آیا فرصت دستکاری و بازی با مواد متنوع را دارد؟ آیا هنرمندانه به سراغ مواد قابل لمس او رفته‌اید؟ شنوایی‌اش با چه صوت و صدایی تحریک می‌شود؟ با تبلیغات و کارتون‌ها و فیلم‌های مکرری که معمولاً با حداقل توانایی هنری ساخته شده‌اند، مقابل تلویزیون گوش‌هایش پر می‌شود از صدای فریاد، وحشت، شلیک، گوش‌هایش بمباران می‌شود. موسیقی که از دستگاه‌های صوتی می‌شنود آیا بویی از اصالت و فرهنگ و سنت دارد؟ آیا ارزش هنری جهانی و نه حتی مناسب سن و توان و درک او دارد؟ یا موسیقی‌هایی را می‌شنود که کمترین ارزشی برای کودک قائل نیست، چرا که کمترین شناختی از او و توانایی‌هایش ندارد. آیا موسیقی که در فضای زندگی کودک پخش می‌شود، کمترین فرصت تأمل و تمرکز برای برانگیختن احساس و عواطف رقیق او را فراهم می‌کند؟ چه می‌بیند؟ دیدن معمولاً مهمترین و گاه تنها حسی است که برای هنر کودکان مطرح شده است. بیشترین توجه را فقط به هنر بصری اختصاص داده‌اند یا فقط آن را می‌شناسند. با این حس که بیشتر از همه مورد نظر بوده است، چه کرده‌ایم؟ چقدر تابلوهای زیبا در محیط و تصویرهای مناسب در کتاب‌های او داریم؟ به کتاب‌ها و مجله‌های روی دکه‌ها و پشت ویترین‌ها نگاهی از منظر هنر بیندازید، به نقاشی‌های دیوارها، نرده‌ها، خط کشی‌ها، علائم و تابلوها. در شهرتان کمی بچرخید، چرا راه دور می‌روید، به همین خانه‌ها و اتاق‌ها نگاه کنید، چقدر هنر رنگ‌آمیزی و فرم و شکل می‌بینید؟ چقدر از آنها کودک را هم دیده‌اند؟ به حجم‌هایی که کنار هم چیده شده‌اند، نگاه کنید، تناسب و هماهنگی‌شان با هم، با محیط چقدر هنرمندانه است؟ حتی به دانشکده‌های هنر نگاهی از منظر هنر بیاندازید. به داخل ساختمان‌ها، وسایل، مبلمان، کمدها، اشیا تزیینی چقدر هماهنگ و متناسب است، حتی اتاق خود کودک؟ چقدر کودک و نیازهایش در آنها دیده شده است. چقدر به هنر با ابعاد کلی‌اش و با ابعاد هویت بومی و ملی توجه شده است.

ما کجا و کی هنر را دیده‌ایم؟

ما کجا و کی هنر کودک را شناخته‌ایم؟

کودک مادر محیط زندگی‌اش نفس می‌کشد. می‌بیند

می‌شنود

بو می‌کشد

مزه می‌کند

و از همه آنها می‌آموزد،

و از آموخته‌هایش در بیان احساساتش در هنرش مدد می‌گیرد. کسی نیست که در شهر قدمی بردارد و کودک از او متأثر نشود. از همکاران شهرداری که شهر را تمیز می‌کنند و رستنی‌ها را زندگی می‌بخشند، تا هنرمندانی که شهر را تزیین می‌کنند و صدها نفر که زندگی کودک را می‌سازند.

حالا شما هنرمند عزیز.

چه ارمغانی برای کودک دارید؟

موسیقی، نمایش، تصویر، طراحی صنعتی ، معماری، طراحی لباس، مجسمه، صنایع دستی، فیلم و کارتون، در هر عرصه هنری که فعالیت می‌کنید چه آنجا که مستقیم با هنر برای کودکان ارتباط دارید و چه آنجا که می‌دانید کودک هم از هنر شما بهره می‌برد.

کودک را بشناسید.

نیازها، علایق، انگیزه و توانایی‌های واقعی او را بشناسید، نه آنچه را به او تلقین شده است. فرهنگ، سنت و ریشه‌های او را در خاک بشناسید. از بهترین دستاوردهای هنر برای کودکان در جهان با خبر شوید، آفرینش هنر برای کودک به مراتب سخت‌تر و پر مسئولیت‌تر از هنر برای بزرگسالان است. چرا که علاوه بر شناخت هنر خوب و تسلط بر حوزه هنری‌تان ،کودکی را که سال‌ها از آن دور شده‌اید هم باید خوب بشناسید و آنگاه به هنر کودکان بپردازید. راهی بس سخت و ظریف پیش رو دارید اگر از عهده آن برآیید، خدمتی کرده‌اید در خور ستایش و اگر نه آسیبی زده‌اید، جبران نشدنی. هنرمند عزیز بار سنگینی به دوش دارید. هر گامی که برمی‌دارید کودکی در نزدیکی شما آن را حس می‌کند.

هنر کودک

کودک بالقوه خلاق و آفریننده است. او از محیط می‌گیرد، با مجموعه توانایی‌ها و تجربه‌های قبلی خود در هم می‌آمیزد و بروز آن چیزی است، خاص خودش.

هنر کودک به تمام عرصه‌های هنر که در اطراف اوست، ارتباط پیدا می‌کند.

این تصور غلط که هنر کودک را فقط نقاشی‌های او می‌بینند، شاید به این لحاظ است که ثبت و جمع‌آوری نقاشی ساده‌تر بوده است و بیشتر مورد بحث و تحلیل روان شناسان قرار گرفته است و شاید تنها در این حوزه تحقیقات ارزشمند، ترجمه و تألیف شده است. عمده بررسی‌ها و تحلیل‌های نقاشی کودکان توسط روان شناسان انجام شده است و بیشتر منظور آن شناخت بیشتر از کودک بوده است.

از آن جا که وسیله‌ی اثرپذیر و اثرگذار برای ترسیم در کنار اکثریت قریب به اتفاق کودکان قرار دارد، فرصت بیشتری برای بررسی ویژگی‌های ترسیمی کودکان به وجود آمده است. پژوهش و تجربه‌های بسیاری روی آثار موسیقی و حجم‌سازی کودکان در جهان شروع شده است، می‌توان با مطالعه‌ی آنها پایه‌ی تفکر بررسی هنر کودکان را در کشورمان وسیع‌تر کرد.

شما در هر هنری که به آن مسلط هستید، می‌توانید فعالیت کودکان را در آن حوزه هنری بررسی کنید. اگر معمار هستید یا عکاس یا طراح صنعتی، نقاش یا نویسنده، طراح لباس یا مجسمه‌ساز، بازیگر یا طراح پارچه، فرق نمی‌کند. ابتدا مقوله هنر خود را خوب بشناسید، ابعاد خلاق و ابتکاری در آن را پیدا کنید. بعد به مطالعه موثر و دقت کافی به کودک مخاطب خود داشته باشید. در هر گروه سنی که هستید ، به بررسی مراحل رشد همه جانبه آنها و ویژگی‌های تفکر و ویژگی‌های ترسیمی آنها بپردازید. به محیط آموزشی، بازی و زندگی کودک سر بزنید، بنشینید و کودک را مشاهده کنید، به حرف‌هایش گوش بدهید. برنامه‌های خلاق آموزشی آنها را مطالعه کنید. سپس به این بیندیشید که از آنچه در حوزه هنر مورد نظر خود و تخصص ویژه خود دارید، چه چیز را می‌توانید با کودک سهیم شوید. به این بیندیشید که از بین رفتارها و فعالیت‌های کودک کدام مستقیم یا غیر مستقیم به حوزه هنر مورد نظر شما ارتباط پیدا می‌کند. اگر خوب ببینید و خوب بیندیشید و خلاق فکر کنید، حتما این ارتباط را پیدا می‌کنید. چرا که همه هنرها برخاسته از زندگی انسان است. زندگی انسان نیز در مراحل رشد تکاملی خود از کودکی به بزرگسالی می‌رسد. حالا کار شما این است که ابزار کافی و مناسب سن کودک را در اختیار او قرار دهید، صبر کنید تا ببینید چگونه با آن ابزارها کار می‌کند.

برای کودک بگویید که شما کی هستید، چه می‌کنید، حاصل فعالیت هنری شما چیست و کجا نمونه‌هایی از آن را در زندگی روزمره‌ی خود پیدا می‌کند و حاصل فعالیت شما چه تأثیری در زندگی دارد. باید بتوانیم حرف ها را چنان ساده و صحیح بیان کنیم که کودک مخاطب شما آن را درک کند. برای این منظور همان مشاهده‌ی دقیق رفتار او و شنیدن حرف‌های او لازم است. اگر به حرف‌های کودک خود گوش کنید، یاد می‌گیرید که چگونه تجربه‌هایتان را با آنها سهیم شوید و یاد می‌گیرید که چگونه به او فرصت ابراز احساس و اندیشه‌اش را از طریق هنر مورد نظر خود فراهم کند. او ابتدا مدتی به تجربه و تقلید می‌پردازد و بعد از مدتی اگر شما زیاد دخالت نکنید، رفتارها و فعالیت‌های شخصی خود را در آن حوزه ابراز خواهد کرد.

تجربه‌های کار هنری با کودکان در برخی از شاخه‌های هنر در کشورمان محدود است.

به نقاشی و خمیر بازی و گاهی نمایش و موسیقی محدود شده است که معمولاً به آموزش مستقیم و یادگیری ذهن بسنده می‌کند. در اینکه کودک مانند معلمش کپی کند و تقلید کند خرسند می‌شوند و تشویقش می‌کنند و کمتر هنر را وسیله ابراز احساس از طریق ابزار قرار می‌دهند.

شما هنرمند عزیز

هر جا که هستید، و در هر حوزه‌ی هنری که فعالیت می‌کنید،

جای خالی پژوهش و تجربه با کودکان خالی است.

شما معلم عزیز

هنر کودک را به چند حوزه محدود نکنید.

هنر کودک را به آموزش فن محدود نکنید.

فرصت دهید که هنر فرصتی شود برای بروز احساس و اندیشه و تجربه کودک هر چقدر هم که ناشیانه باشد، بگذارید هنر فرصتی برای تخلیه‌ی انرژی، و روانی و تعالی رشد کودک فراهم آورد.

تکنیک‌های نقاشی در دوره ابتدایی: نقاشی گروهی (قسمت دوم)

تکنیک‌های نقاشی در دوره ابتدایی: نقاشی گروهی (قسمت دوم)

پژوهشی، اردشیر، رشد معلم، بهمن 1373، شماره 107.

در این مقاله چند طرح درس با شیوه کار گروهی ارائه می‌شود که امیدواریم مورد استفاده آموزگاران محترم هنر قرار گیرد. ارائه این طرح درس‌ها، الگوی قابل اجرایی در هر مدرسه نیست؛ بلکه آموزگار هنر پس از مطالعه هر طرح درس باید نکات مورد نظر را در کلاس خود پیاده کند.

طرح درس شماره 1

نقاشی دو نفرِ

برای شروع برنامه نقاشی گروهی، می‌توان از گروه‌های دو نفرِ شروع کرد. ابتدا درباره رابطه دو نفرِ به دانش‌آموزان توضیح بدهید و تا آنجا که ممکن است، روابط بین دو نفر را که برای هدفی معین کار می‌کنند برای دانش‌آموزان شرح دهید و مثال‌هایی برای تفهیم مطالب بیاورید. مهم‌ترین مسئله میان دو نفر که می‌خواهند به‌طور مشترک کاری انجام دهند، تعیین هدف و همکاری صمیمانه است.

بعد از توضیح رابطه دو نفرِ از آنها بخواهید تا با هم درباره موضوع واحدی گفتگو کنند و به نتیجه برسند. در هنگام این گفتگوها، می‌توانید به‌طور غیرمستقیم به راهنمایی دانش‌آموزان بپردازید و به گروه‌هایی که مشکل دارند، کمک کنید. پس از آنکه گروه‌های دو نفرِ به نتیجه رسیدند، به آنها اجازه بدهید که درباره رنگ‌آمیزی نقاشی، از خود استقلال نشان بدهند و مشورت کنند. در این شیوه، تفاهم دو نفره در حرف و عمل مطرح است تا تفاهم پدید آید و دانش آموزان بتوانند با هماهنگی کار خود را به پایان برسانند.

تکنیک های نقاشی در دوره ابتدایی

جهت مطالعه بخش اول از این مقاله کلیک کنید

در کوچه پس کوچه های کودکی

در کوچه پس کوچه های کودکی

(نادر فاطمی/ کارشناس هنر کودکان و عضو هیئت علمی دانشگاه)

فاطمی، نادر، در کوچه پس کوچه های کودکی، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت ،۱۳۸۵ صفحه ۲۲ الی ۲۵.

من فکر می‌کنم کودکی همه آدم‌ها مثل هم است اما شرایط جغرافیایی، اجتماعی و خانوادگی آنهاست که باعث متمایز شدنشان می‌شود و به نوعی بر رشد افراد تأثیر می‌گذارد.

با توجه به شناختی که در بخش روند رشد ذهنی کودک و عینیتش در خلق آثار تصویری دارم، می‌توانم این تشخیص را بدهم که تا یک دوره‌ای به خصوص دوره پیش‌دبستانی، ما همه کودک هستیم و مثل هم. در دوره پیش‌دبستانی ما با نیمکره راست مغز کار می‌کنیم نه با نیمکره چپ، چرا که نیمکره چپ مغز ما بخش اکتسابی ماست که آرام آرام تحت تأثیر فضا و محیط پیرامون کسب می‌شود و کم‌کم هویت ما را می‌سازند. فاطمی درباره دوران کودکی خود اینگونه توضیح می‌دهد که: درباره کودکی خودم می‌توانم بگویم دوران کودکی شاد و آرام با امکانات کافی داشتم و خانواده‌ای فرهنگی که به این بخش از زندگی من بسیار توجه داشتند و وسایل و ابزار لازم را در اختیارم قرار می‌دادند. کودکی خوب همراه با اسباب بازی‌های خوب کانون پرورش فکری، عضو کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان پارک نیاوران بودم و بعد از شیطنت‌های پسرانه کنار زمین بازی به آن عمارت گرد با آلاچیق‌های چوبی می‌رفتم که جز روزهای خاطره‌انگیز زندگی من است. کتاب‌های اسطوره‌ای مثل امیرحمزه، همدم‌های کودکی من بوده‌اند. پدرم نقاشی می‌کرد و همیشه توی طاقچه خانه ما نقاشی‌های شاعرانه‌ای بود که پدر در سالگرد ازدواجش به مادر هدیه می‌داد. مادرم اهل خوشنویسی بود و خلاصه عطر و بوی خوش هنر در فضای خانه جاری بود. کاردستی را خیلی دوست داشتم، چیزهایی که تبدیل به حجم می‌شد و این‌ها خلوت‌های مرا پر می‌کرد. چندی پیش بعد از ازدواج، وقتی مادرم وسایلم را به من داد که از زندگی خانوادگی به زندگی مشترک اسباب کشی و نقل مکان کنم، دو تا چیز در آن وسیله‌ها بود که خیلی برایم ارزشمند است یکی نقاشی مربوط به چهار سالگی‌ام که یک جوجه و یک گل بود که روی هم کشیده شده بودند و دیگری کارت شرکت در نخستین نمایشگاه نقاشی ایران.

تابستان‌های خوبی داشتم همراه با فعالیت‌های ورزشی، مطالعاتی، موسیقی و شعر خواندن و بازی و بازی امروز من محصول گذشته‌ای است که در آن تمام اعضای مدرسه و خانواده، مسئولانه عمل کردند.

از فاطمی می‌پرسیم آیا هنوز به کوچه پس کوچه‌های دوران کودکی سر می‌زنی و او در جواب می‌گوید:

هنوزم وقتی از محلی که مدرسه ما در آنجا بود، رد می‌شوم نخستین تصویری که می‌بینم مدرسه است که دیگر وجود ندارد. فضای مدرسه، معلم‌ها و همکلاسی‌ها را به یاد می‌آورم و روزهای خوش مدرسه. هنوزم وقتی پارک نیاوران محل بازی‌های کودکانه‌ام را می‌بینم، روزها و خاطرات کودکی برایم تداعی می‌شود.

فاطمی درباره اینکه چرا اصلاً هنر را انتخاب کرده و به دنبال آن رفته است، می‌گوید:

شاید یکی از عوامل، فراهم بودن زمینه‌های هنری در محیط خانه و دادن فرصت‌های مناسب برای انتخاب از سوی خانواده بوده است. در دوران تحصیل در مدرسه نیز همیشه به همراه کارهای درسی، فعالیت‌های هنری می‌کردم و بعد در کنکور هنر شرکت کردم و در این رشته ادامه تحصیل دادم.

البته آن موقع پسرها کمتر به سراغ رشته‌های هنر می‌رفتند و بیشتر به رشته‌هایی که از نظر شغلی آنها را تأمین کند، تمایل داشتند و تب گرافیک و طراحی صنعتی و عکاسی به مراتب بیشتر از نقاشی بود اما من احساس کردم که می‌توانم در این فضا زندگی کنم و گمشده‌هایم را در آن بیابم و‌ خلوت‌هایم را در آن پر کنم. البته در طول این مسیر همیشه حمایت‌های خانواده همراه من بود و آنها بهترین مشاورهای من در زندگی بودند و هستند.

چه شد که به سراغ بچه‌ها آمدید و آنها را انتخاب کردید، این پرسشی است که فاطمی در پاسخ به آن می‌گوید:

من خس بی سر و پایم که به آب افتادم/ آن که می‌رفت مرا هم به دل دریا برد. شاید واقعاً خودم هم نفهمیدم چه شد که مربی کودک شدم اما این موضوع و اتفاق را یک شانس و افتخار بزرگ و یک هدیه و لطف خداوندی در زندگی‌ام قلمداد می‌کنم. در دوره‌ای که در اوج شکوفایی و درک ساختار و محتوای هنری بودم، فکر کردم چه جایی بهتر از پیش بچه‌ها بودن و بعد از نخستین قدم در این راه، خیلی سریع متوجه شدم که بیشتر از آنکه بتوانم به بچه‌ها یاد دهم، می‌توانم از آنها یاد بگیرم و مصرتر شدم که با بچه‌ها بمانم. من فقط فضایی برای نشاط و خلاقیت بچه‌ها می‌ساختم و در آن فضا هم بچه‌ها رشد می‌کردند و هم خودم چیزی که بیشتر از همه از بچه‌ها یاد گرفتم رهایی بود و درگیر قید و بندها، باید و نبایدها، نبودن.

-این باید و نبایدها از کجا می‌آیند؟

ما در سه دوره انتخاب می‌کنیم که چه کسی باشیم: دوره پیش دبستانی، دوره نوجوانی و دوره جوانی. سه علت وجود دارد که ما این سه انتخاب را انجام می‌دهیم و بعد با این سه انتخاب تبدیل به آدمی می‌شویم که امروز هستیم. آدم امروز با آن چارچوب ذهنی که بر اساس آن چیزهایی که از قبل خودش انتخاب کرده است، چارچوب تازه‌ای می‌سازد و آن چارچوب باید و نبایدها را معنی می‌کند و می‌سازد و از آن به بعد می‌گوید این کار را نباید کرد و باید کرد. ولی در کودکان اینطور نیست و آنها از بایدها و نبایدها رها هستند. البته همه آدم‌ها در طول مسیر زندگی به درک یک سری از اصول می‌رسند که از روی تعقل به آنها عمل می‌کنند نه از روی بایدها و نبایدهای اجباری و تحمیلی که مانع فردیت، شخصیت، استقلال و خلاقیت آنها شود.

از آقای فاطمی می‌پرسیم آیا هنر اصلاً آموزش دادنی هست یا نه؟

با وجود اینکه خودم معلم هستم و آموزش می‌دهم، اما باز هم یک جاهایی به آموزش شک می‌کنم. وقتی ما می‌گوییم آموزش، یعنی همه چیز را یاد می‌دهیم، آیا واقعاً این گونه هست؟ آیا واقعاً ما همه چیز را یاد می‌دهیم و آیا واقعاً سیستمی وجود داد که بتواند همه چیز را به ما آموزش دهد؟ و یا اصلاً اینکه یک انسان و یا یک سیستم بر همه چیز علم دارد که بتواند به ما یاد دهد که بعد بخواهد فکر کند که چگونه بیاموزد.

آیا خود من که یک مربی و تعلیم دهنده هستم، همه چیز را می‌دانم و یا همه‌ی آن چیزهایی که می‌گویم درست است و بچه‌ها همه چیز را همان طوری که من می‌گویم، دریافت می‌کنند؟

امروزه آموزش برای ما تبدیل به یک مجموعه آکادمی طبقه‌بندی شده است. شاید آموزشی را که ما در محیط پیرامون خود فرا می‌گیریم خیلی بیشتر و عمیق‌تر از یک کلاس آموزش باشد. شاید یک روستایی به درک بهتری از یک سری مسائل رسیده باشد که طبیعت به او آموخته و با تمام وجودش لمس کرده است ولو اینکه نتواند به صورت آکادمیک توضیح دهد و بیان کند و شاید نتوان سر هیچ کلاس آموزشی، آن را آموخت.

به نظر من هدف اول در آموزش این است که کودک خودش را بشناسد، یعنی بالابردن سطح شناخت کودک نسبت به خودش در وهله‌ی اول، دوم بالابردن سطح شناخت و درک کودک نسبت به محیط اطرافش، سوم فعال کردن قوۀ خلاقه و ایجاد فضایی که بتواند در آن خلاقیت ایجاد کند و آزاد و رها باشد و در آخر، دادن فرصت به کودک برای ابزار و نمایش خودش و اینکه بتواند از هنر به عنوان زبان برای حرف زدن استفاده کند و به نوعی قالبی برای تخلیۀ روحی و بازسازی او باشد.

سوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که حالا چگونه باید به این اهداف جامۀ عمل پوشاند؟

او در ادامه می‌گوید: نخستین چیزی که فکر می‌کنم کلاس را خوب پیش می‌برد گفتگوی اولیه بر اساس تقسیم بندی‌های گفته شده است. در حقیقت برنامه‌ی متناسب با هدفش، راهکاراش را پیدا می‌کند یعنی موقعی که می‌خواهم به سر کلاس بروم از قبل می‌دانم که در این جلسه مثلاً می‌خواهم فرصتی ایجاد کنم که بچه‌ها خودشان را ابراز کنند و یا اینکه با تشخیص فضای کلاس از بچه‌ها بخواهیم که در آن روز به خودشان بپردازیم. مثلاً امروز همه تصویری از دستمان نقاشی کنیم و یا اینکه در این جلسه‌ی کلاس فرصتی به بچه‌ها داده شود برای حرف زدن و اینکه بفهمم چه اتفاقاتی در درون آنها می‌گذرد و در چه موقعیت احساسی، شناختی و ادارکی قرار دارند و همیشه به عنوان یک مربی سعی بر این داشته‌ام که به بهترین نحو ممکن مسئولیت‌های خود را انجام دهم.

فاطمی خود را در زندگی مدیون تمامی معلمان و مربیانی می‌داند که افتخار شاگردی آنها را داشته است. استادانی چون زنده‌یاد جلیل ضیاپور، محمد ابراهیم جعفری و استاد مهدی حسینی. او با حفظ احترام و حرمتی که برای استادانش قائل است، اما بچه‌ها را بزرگترین استاد خود در زندگی هنری می‌داند. و همینطور خانواده و تمامی دوستانی که در این مسیر همراه و مشوق او بوده‌اند.

او در مورد آینده هنر کودک و آینده مربی و معلم کودک بودن معتقد است که هنر جایگاه خودش را دارد چه باور کنیم و چه باور نکنیم. ما فقط تلاش  می‌کنیم که ارزش‌های آن را بیشتر در معرض دید دیگران قرار دهیم و آنها را نیز در این حیطه سهیم کنیم و این فرصتی باشد برای ابراز هرچه بیشتر بچه‌ها.

هنر کودک خود آینده‌اش را تضمین کرده است، با کودک بودنش، با زلالیتش و با رهایی و عشق کودکانه‌اش و کسانی که در این مسیر قدم بر می‌دارند آینده خوبی خواهند داشت. معلم کودک بودن، یک شغل نیست بلکه یک مدرسه عشق است که باید شاگردی آن را کرد.