سیاه اولین رنگ نگاهی به هنر کودکان خیابانی

سیاه اولین رنگ نگاهی به هنر کودکان خیابانی

دو هفته نامه هنرهای تجسمی تندیس، ویژه نامه هنر در دنیای کودکان، شماره 59، 12 مهر 1384، صفحه9.

جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان در یازدهم اردیبهشت هشتاد و سه تأسیس شد. این موسسه بیشترین دغدغه های خود را بر حمایت از کودکانی قرار داده که همواره با انواع خشونت های ناشی از کار و محیط و تاثیرات ناشی از آن بر ذهن و جسم مواجه می باشند. کودکانی که از ابتدایی ترین نیازهای زیست نظیر تغذیه، تحصیلات، بهداشت، آموزش و بازی محروم هستند. در اغلب موارد ناتوانی خانواده در حمایت های مادی و معنوی از ایشان به چشم می خورد.

جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان با هدف دفاع از این کودکان تشکیل شده است.

خانم ها درودیان، میربها و لطفی از اعضا این جمعیت از طریق کار هنری با این کودکان ارتباط برقرار کردند و معتقدند ایجاد یک فضای خلاق هنری در رشد و اصلاح این کودکان نقش به سزایی دارد. آنچه می خوانید تلاش این دوستان برای ایجاد پیوند میان شما و کودکان گمشده است.

وقتی بچه بودم شب ها به ستاره های آسمون خیره می شدم. همه اهل خونمون خواب هفت پادشاه رو می دیدند، اما من هنوز بیدار بودم و خیره به ستاره ها، به اقبال من چشمک بزنه، می ترسیدم تا چشمامو هم بزارم، ستاره ها بپرن. وقتی شهاب سنگ ها تو تاریکی آسمون روشن و خاموش می شدن؛ دلم هوری می ریخت با خودم می گفتم:

الانه که به تمام آرزوهام برسم …..!!!!

اما اون چی، حالا اون از خستگی شب ها تا سرش رو روی بالش می زاره خوابش می بره، خواب عمیقی که مثل روزش سیاه و سفیده.! اون قدر خسته از کار و روزگاره که یادش رفته می توونه بچه باشه، آرزو داشته باشه، دلش چیزی رو بخواد، باور کرده که تا آخر همینه که هست ….!

شاید صدها بار اونو دیده باشی، تو خیابون، مترو، اتوبوس، دم تاکسی، سر چهار راه، توی کارگاه، توی رستوران، اینور، اونور، ….؟!

حتما با خودت می گی یعنی اون کیه؟؟

شاید از اون دسته باشی که ندیدیش و سعی کردی نبینیش، یا شاید هم مثل بعضی ها دیدی و انگار که ندیدی و یا شاید هم مثل من، تو هم دغدغه ات اونا باشن…!

بچه های کار را می گم همون بچه هایی که با اصرارشون شاید کلافه ات کردن و یا با معصومیت نگاهشون دلت رو بوه درد آوردن؛ بچه هایی که از بازی جز حمل وسایل کارشون و از نوازش جز ضرب دردناک دست های زمخت پدر و مادرشون چیزی به خاط ندارن. بچه هایی که در پشت صورت های سیاهشون و در پس لباس های ژنده شون روحی پاک و ذهنی خلاق و دنیایی حرف دارن. امروز می خوام به سراغ همون بچه ها برم و از جایی براتون بگم که شاید تا به حال فکر نکردین؟!!

جایی که بچه ها آزادانه بچگی می کنن، به اونها گفته می شد یادتون باشه که شماها بچه اید و بازی، شادی، آرزو، نقاشی، خلاقیت، زندگی خوب و شاد و هر اون چیزی که شاید ما دردوران بچگی مون کم و بیش تجربه کردیم حق شما هم هست.

جایی برای بچه هایی که برای تامین معاشا خودشان و خانوادشون به کار مشغولند. اما همه دنیای اون ها، کارو تنهایی نیست. اونا هم می تونستن مثل بچه های دیگه یه دنیای قشنگ داشته باشن ولی ….

یادمه اولین باری که اونجا رفتم تصمیم گرفتم با نقاشی شروع کنم چون یادم بود منهم وقتی بچه تر بودم خیلی دوست داشتم با رنگ ها بازی کنم. این کار آرامش خاصی به من می داد.

و آن روز خوب یادم بود که یکی از راه هایی که می شد به بچه ها نزدیک شد و با اون ها ارتباط برقرار کرد دنیای نقاشیه. مداد رنگی ها را توی دست هام لمس کردم و اراده خودم رو برای راه پیدا کردن به دنیای این بچه ها جزم.

گفتم: بچه ها اینها مداد رنگیند. باهاشون میشه یک دنیای نقاشی کشید. وقتی پرسیدند نقاشی؟! چطور باید نقاشی کشید؟! گفتم؛ سخت نیست مداد رنگی را بردارید رو صفحه هرچی دوست دارید بکشید. وقتی یکی از بچه ها مداد رنگیشو شکست، تو دلم گفتم: انگار نمیشه کاری از پیش برد، رفتم سراغ بعدی، ازم پرسید: میشه خورشید بکشم؟ گفتم: بکش یه دایره قرمز کشید و توش رو سیاه کرد. تو دلم گفتم: چه دنیای غریبی اینم واسه خودش یه جور سبکه.

خواستم به سبک دوران دبستان خودم بهشون الگو بدم، اما یادم به زحمتی افتاد که خودم برای کشیدن این شیوه نقاشی کردن داشتم. گفتم: نه! بزار حداقل اینجا بچه ها خودشان باشند خود خودشان.

ولی عجیب بود انگار سیاه و سفیدی اطرافشون به دنیای مدادرنگی هاشون هم رحم نکرده بود چرا که اولین رنگی که انتخاب می کردند، سیاه بود!

حالا روزها گذشته و من هنوز به اونجا می رم پیش بچه هایی که حالا دیگه منو خاله صدا می کنن. بچه هایی که غم نگاهشون خیلی کم رنگ تر از روزهای اول شده اما هنوز ته دل کوچیکشون یه پرنده غم و حسرت خونه کرده.

یادمه روزهای اول از ترس این که شاید ما بخواهیم از کار بیکارشون کنیم و یا وسایل کارشون رو ازشون بگیریم نمی اومدند اون جا، اما حالا وقتی ساعت 5 میشه و باید به خونه برگردند مجبوریم توی کمدها و زیر نیمکت ها و آبدارخونه و تو انباری و خلاصه هرجایی که بشه داخلش قایم شد رو بگردیم که یه وقت جایی قایم نشده باشن، آخه دیگه نمی خوان از اونجا بیرون برن.

یادمه یک روز محمد یکی از بچه های کار، ساعت رو عقب کشیده بود که کلاس نقاشی و سفال یک ساعت دیرتر تعطیل بشه!

عجیبه نه! بچه هایی که نمی تونستند رنگ و مدادرنگی چه کارها نمی تونه بکنه حالا دیگه از کلاس ها سیر نمی شن! درسته، اونها هم مثل من و تو آرامش رو با رنگ و نقاشی تجربه کرده بودن. اونها وارد دنیای جادویی هنر شده بودن. چه کارها که سر کلاس سفال یا به قول بچه ها گل بازی انجام ندادن. اولش گل ها را با دست گلوله می کردن و به سقف کلاس می زدند و از این بازی کلی لذت می بردن، بعدش که دیدند که من یه گوشه نشستم و واسه خودم با شکل ها اشکال ابتدایی درست می کنم، کم کم یکی یکی سرجاهاشون نشستن و اون ها هم سر ذوق اومدند و هرکدام مشغول به کار شدن.

سرکلاس عمو علی که دیگه یک معجزه بود آخه عمو علی اونجا کلاس تئاتر دارد و با بچه ها از راه حس و حس شناسی ارتباط برقرار می کنه و جنبه های مختلف زندگی شون رو با تئاتر اصلاح می کنه. امیر بچه کار شیطونی که به قول قدیمی ها به هیچه صراطی مستقیم نبود حالا دیگه نقش مقابل عمو علی رو به خوبی اجرا می کنه و بچه ها از بازی با اون صدای قهقه شون به آسمون بلند میشه. و یا حنیفه دخترک شیرین زبون و مهربونی که بیشتر وقتش به جوراب فروشی می گذره حالا داره روی نقشی کار می کنه تا شاید روز جهانی کودک اونو اجرا بکند.

روزی که عمو محمد با گیتارش اومد پروژه، هیچ فکر نمی کردم بچه ها با التماس ازش بخوان تا براشون بنوازه، اون بچه هایی که یک ساعت طول می کشید تا بتونم ساکتشون کنم حالا خودشون سریع روی نیمکت ها نشستند و با اصرار ممتد از عمو محمد می خواستن که براشون گیتار بزنه. همه شون خوشحال بودن و هم صدا با عمو محمد می خواندن و نگاهشون گواه رضایت قلبی شان بود و صدها مورد دیگه که هرکدام اعجاز افرادی را بیان می کنه که صادقانه اونجا با بچه ها همراه شدن تا دنیای نهفته وجود بچه ها را نمایان کنن.

آری هنوز جا برای کار کردن بر روی این گونه از کودکانی که فراموش شدن و دنیای کودکی آنها کم رنگ تر از بچه های دیگر هست وجود دارد و می توان با استفاده از افرادی که آشنایی با دنیای کودک و یا تخصصی برای ارائه هرچند بهتر خدمات به این بچه ها را دارند رنگی دیگر به زندگی و دنیای کودکی این بچه ها بخشید. زیرا هنوز هستند کسانی که دلشان از دیدن تفاوت ها و تبعیض ها به درد می آید و اگر این کودکان بدونند که شما هم به یادشون و در کنارشون هستید خوشحال خواهند شد و صمیمانه شما رو در آغوش خودشان همانند خاله ها و عموهای جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان خواهند فشرد.

ستایش و تقدیر از هنر به کودکان خردسال کمک می کند

ستایش و تقدیر از هنر به کودکان خردسال کمک می کند تا یاد بگیرند که فکر و ابراز عقیده کنند

 

دروس هنر برای دانش آموزان مهد کودک از رنگ آمیزی با انگشتان فراتر می رود و به دنیای ون گوگ ، داوینچی و ریورا می رسد.

معلمان در تعدادی از مناطق کالیفرنیا از آثار کلاسیک هنری برای الهام بخشیدن به برخی از خردسال ترین دانش آموزان برای مشاهده دقیق ، تفکر انتقادی و بحث نقادانه استفاده می کنند – همه عناصر و اجزای کلیدی رویکرد هسته ی مشترک (Common Core) در یادگیری.

با نگاهی نزدیک به یک گروه کوچک متشکل از  کودکان 4 و 5 ساله که به آثار پیکاسو و سزان نگاه می کنند، ، آنها را در حال  یادگیری چگونگی مشاهده و ترجمه افکار خود به زبان و گوش دادن و پاسخ دادن به چشم انداز های متنوع می بینیم.

این رویکرد برای دانش آموزان مقطع راهنمایی حدود 20 سال پیش  توسط بنیانگذاران “استراتژی های تفکر تصویری (تجسمی)” از طرف یک مرکز آموزشی غیر انتفاعی در نیویورک آغاز شده است؛ که آموزش این روش را در مدارس و موزه های هنری ارائه می دهد. اخیراً این مرکز طرحی مشابه برای مقطع ابتدایی ارائه داده است. به نظر می رسد استقبال از این روش از زمان معرفی استانداردهای “Common Core”که توسط کالیفرنیا و 42 ایالت دیگر به تصویب رسیده است رو به افزایش است.

مطالعات پژوهشی در زمینه ی این روش نشان داده است که دانش آموزان کلاسهای “تفکر تصویری (تجسمی)” Visual thinking درک بهتری از تصاویر داشته اند، دردرس ریاضی و خواندن متن بهتر از بقیه بودند و از نظر رشد عاطفی – اجتماعی بهتر از دانش آموزانی بودند که در این کلاس ها شرکت نکردند.

روش تفکر تصویری از دانش آموزان سه سوال می پرسد:

–دراین تصویر چه چیزی در جریان است؟

–چه چیزی می بینید که بر اساس آن این پاسخ را می دهید؟

–چه چیزهای بیشتری می تونیم پیدا کنیم؟

این روش به کودکان یاد می دهد که مدتی بادقت واز نزدیک مشاهده کنند، آنچه را می بینند با تمام جزییات توصیف کنند، و برای توصیفشان دلیل و شواهد ارائه دهند. درواقع روش مشاهده و واکاوی را به آنها می آموزد. این مهارت هایی است که در رویکرد Common Core در کودکان ایجاد می شود. این یک رویکرد چند وجهی و همه جانبه نگر است. همانطور که جامعه بیشتر به سمت دیجیتال شدن پیش می رود، سواد متعارف فقط دراین خلاصه نمی شود که بتوانیم کلمات را بخوانیم بلکه باید بتوانیم تصاویر را هم بخوانیم.  باید بتوانیم به یک تصویر نگاه کنیم و آن را بفهمیم نه اینکه فقط به آن بازخورد نشان دهیم.

البته این روش مدتها پیش از شکل گیری روش Common Core در  برخی مدارس شروع شده بود. به عنوان مثال یکی از مربیان (الیزابت لوت) که در مهد کودک جورج پیابودی در سانفرانسیسکو تدریس می کند ، حدود هشت سال پیش برنامه استراتژی های تفکر تصویری را به کلاس خود معرفی کرد. او می گوید رشد و پیشرفت زبانی دانش آموزان خود را درست از یک درس تا درس بعدی مشاهده کرده است.

مربیان از طریق تفسیر و تاویل نظرات و بازخورد کودکان به یک نقاشی یا اثر هنری،  و بسط نظر آنها به سطوح بالاتر، به توضیحات آنها در مورد آثاری که مشاهده می کنند، پاسخ می دهند. شاید یک دانش آموز به یک شکل توجه دقیق تری نشان دهد. در این حالت، مربی می گوید، “خب، تو متوجه شدی که در زمینه ی تابلو  و در سمت چپ چنین شکلی هست؟” در واقع ما به آنها زبانی یاد می دهیم  که در حال حاضر به طور طبیعی در بافتاری معنادار فاقد آن هستند.

برای مربی مهم است كه نظرات دانش آموز را به گونه ای تفسیر کند كه دانش آموز احساس کند اظهار نظرش فهمیده شده  و همچنین  بقیه گروه بتوانند آنچه او گفته است را درک كنند.  بنابراین معلمان باید  ایده های خود را کنار بگذارند و فقط  ذهن کودک را دنبال کنند و این یکی دیگر از  رویکردهای Common Core در پروسه ی یادگیری است.

گاهی دانش آموز به دنبال کلماتی است تا منظور خود را بهتر بیان کند، دراین جا مربی یا معلم می تواند با ارائه ی کلمات مترادف در بیان ایده ی مورد نظر دانش آموز به او کمک کند. جالب است که حتی سایر بچه ها نیز می توانند زبان بیانی بهتری را به همسالان خود بیاموزند و نقش معلم را برای دوستان خود ایفا کنند. دراین جا آنها به مثابه ی الگوهای زبانی برای کودکان دیگر تلقی می شوند.

رویکرد بحث آزاد در مورد نقاشی نیز به همین ترتیب تجربه ای مشابه است.  هنر برای همه موضوعی جدید است ، گاه حتی برای مربی نیز جدید است.  بحث در مورد ایده های الهام گرفته از هنر نیازی به دانش قبلی ندارد و در این زمینه پاسخ های اشتباه وجود ندارد. همین ویژگی است که دانش آموزان خجالتی را نیز به مشارکت در گفتگوها و ابراز نظر ترغیب می نماید.

کودکان همچنین به ایده های دانش آموزان دیگر پاسخ می دهند و یاد می گیرند که از منظر شخص دیگری به آثار هنری بنگرند. آنها بحث و گفتگو را با حداقل مداخله معلم پیش می برند و این نوع یادگیری مستقلی است که در روش Common Core تاکید می شود.

درطی فرآیند بحث در مورد نقاشی ها ، کودکان یاد می گیرند که چگونه بدون پیشداوری یا رنجش، نظرات مختلفی داشته باشند. آنها از عباراتی مانند “من اینطور متوجه شدم ” یا “من می خواهم نظر او را کامل کنم” استفاده می كنند. آنها استدلال می آورند و یکدیگر را نقد می کنند و آزادانه به نفی یا مخالفت با دیدگاه های یکدیگر می پردازند و برای اثبات نظر خود شواهد ارائه می دهند.

استفاده از آثار هنری با کیفیت بالا نیز مهم است ، به ویژه از نظر ترغیب و انگیزش مشاهدات توسط کودکان.

این مشاهدات نزدیک از هنر به کودکان کمک می کند تا تجسم کنند، و این تجسم هنگام شروع یادگیری خواندن بسیار موثر است. اگر بتوانید آنچه را كه می خوانید تجسم كنید، خواننده ای قوی تر هستید و فقط  کلمات پشت سر هم در یک متن را نمی خوانید.

به کار بردن این روش از سنین خردسالی مزایایی در بر دارد. اغلب کودکان خردسال تقریباً عمیق تر از آنچه می بینند درک می کنند. آنها پیش فرض یا تصورات پیشینی ندارند. دیوید بل ، استادیار دانشگاه اوتاگو در نیوزلند ، در مقاله ای تحقیقاتی در مورد گفتگو با خردسالان در باره هنر، می گوید: “کودکان در مقایسه با بزرگسالان هنگام برخورد با آثار هنری کمتربا موانع و بازدارنده های ذهنی مواجه می شوند.

همه ما از دسترسی بچه ها به فناوری نگران هستیم. آنها خیلی کم سن و سال هستند. آنها باید یاد بگیرند که چگونه به آرامی نگاه کنند، و واقعاً مشاهده کنند. در دنیای فناوری همه چیز در یک کلیک خلاصه می شود. کلیک، کلیک، کلیک کنید. این روش مهارت نگاه عمیق و واقعاً گوش دادن به یکدیگر را پرورش می دهد.

انتخاب و ترجمه: ایراندخت صالحی

آبان 98

هنر باعث تقویت عملکرد مغز و بهزیستی می شود

هنر عملکرد مغز را تقویت می کند

شواهد علمی زیادی وجود دارد که ثابت می‌کند هنر عملکرد مغز را تقویت می‌نماید. هنر در الگوهای امواج مغزی و احساسات، و سیستم عصبی تأثیری به سزا دارد و در واقع می‌تواند سطح سروتونین را بالا ببرد. هنر می‌تواند نگرش فرد و نوع تجربه ما از جهان را تغییر دهد.

چندین دهه تحقیق، داده‌های بسیاری در اختیار پژوهشگران قرار داده است که ثابت می‌کند آموزش هنر بر همه جنبه‌ها، از پیشرفت تحصیلی گرفته تا پیشرفت اجتماعی و رشد عاطفی و موارد دیگر تأثیر می‌گذارد.

تحقیقات ثابت کرده است که هنرها سیستم‌های عصبی را توسعه می‌دهند به طوری که  طیف گسترده‌ای از مزایا دربردارد، از جمله مهارت‌های حرکتی مفید، خلاقیت و بهبود تعادل عاطفی. به بیان ساده، هنرها به دلیل بهبود عملکرد انسان، چه در مقیاس فردی و چه در مقیاس اجتماعی بسیار ارزشمند هستند.

این مقاله  ابتدا در مارس 2015 نوشته شده و در 27 مه 2016 ، ژوئن ، 2019 و سپتامبر 2019 به روز شد.

«هنرها یک جزء مهم مراقبت‌های بهداشتی هستند. هنر رسا(هنر بیانی) ابزاری برای کشف، توسعه و تمرین خلاقیت و در جهت تندرستی است. »

 انجمن Wellarts

ارتباط هنرها با مغز و ذهن

شواهد حاصل از تحقیقات درباره مغز تنها یکی از چندین دلایلی است که نشان می‌دهد آموزش و مشارکت در هنرهای زیبا برای فرآیندهای یادگیری مفید است. همانطور که اریک جنسن، یکی از مترجمان پیشرو در جهان علوم عصب‌شناسی و « سیستم‌هایی که هنر آنها را پرورش می‌دهد، شامل ظرفیت‌های یکپارچه حسی، توجه و تمرکز، شناختی، عاطفی و حرکتی ما هستند، در حقیقت، آنها نیروهای محرک و زیربنای همه یادگیری‌های دیگر هستند.»

ایده چگونگی عملکرد مغز و هنرها در کنار یکدیگر، از طریق یک تحقیق دیگر، که توسط جودیت برتون، استاد آموزش هنر و تحقیقات هنری کالج معلمان، دانشگاه کلمبیا انجام شده است، مورد تأیید قرار گرفته است و نشان می‌دهد که موضوعاتی از قبیل ریاضیات، علوم و زبان نیاز به شناخت و ظرفیت‌های خلاق و پیچیده‌ای دارند که در یادگیری هنرها عادی و معمولی هستند.

هنر آگاهی (هوشیاری) را تغییر می‌دهد

جاکوب دوانی در مقاله خود می‌نویسد: «هنگامی که شما یک اثر هنری ژرف را مشاهده می‌کنید، به‌طور بالقوه همان نورون‌هایی را به کار می‌اندازید که هنرمند هنگام خلق آن اثر هنری به کار انداخته است، و به این ترتیب مسیرهای عصبی جدیدی به‌وجود می‌آورید و در وضعیت الهام‌بخش هنری قرار می‌گیرید. این حس ِ جذب شدن به یک نقاشی «شناخت ضمنی» نامیده می‌شود.»

آموزش هنر یک جزء کامل کننده است

و به گفته باب برایانت، مدیر اجرایی هنرهای زیبا در Katy ، ISD در هوستون، تگزاس، «آموزش و یادگیری هنر، بخشی جدایی‌ناپذیر از پیشرفت هر انسانی است. آموزش و مشارکت در هنرهای زیبا بخش مهمی از برنامه درسی مدرسه و یک مؤلفه مهم در برنامه آموزشی هر دانش آموز در Katy ISD است.»

اعجاب، شگفتی و زیبایی نیروهایی شفا بخش هستند

روانشناس دکتر داچر سلتر، روانشناس از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی چنین می‌گوید: «اعجاب، شگفتی و زیبایی باعث افزایش سطح سلامتی سیتوکین‌ها می‌شود، که هنگام انجام برخی فعالیت‌ها  فعال می‌شوند: قدم زدن در طبیعت، غرق شدن در یک قطعه موسیقی، تماشای یک اثر هنری، تأثیری مستقیم بر سلامتی و امید به زندگی دارند.»

به طور کلی نتایج تحقیقات نشان داده است که هنرمندان افرادی شادتر و سالم‌تر هستند، هنر استرس و فشار عصبی را کاهش می‌دهد و باعث بهبود عملکرد مغز می‌شود. در یک نمایشگاه با عنوان «لئوناردو داوینچی، یک ذهن خلاق» که در گالری هنری مینیاپولیس امریکا برگزار شد، دیدگاهی بدیع درباره یکی از بزرگترین اندیشمندان تاریخ رنسانس ارائه شد.

این نمایشگاه نشان داد که چگونه فرآیندهای ذهنی نوآورانه داوینچی در برخی از زبده‌ترین هنرمندان، مهندسان و طراحان امروزی نیز مشاهده می‌شود. این نمایشگاه با گردهم آوردن مشاهدات داوینچی و آثار طراحان و هنرمندان معاصر، چگونگی شکل‌گیری و وقوع فرآیند خلاقیت را بررسی کرد.

انتخاب، تلخیص و ترجمه: ایراندخت صالحی

آذر ماه 98

لینک مقاله انگلیسی

نقش هنرهای تجسمی در تقویت فرآیند یادگیری

خلاصه و گزیده‌ای از مقاله

نقش هنرهای تجسمی در تقویت فرآیند یادگیری

نویسندگان: کریستوفر وی. تایلر و لورا تی. لیکوا

چکیده

«چگونه می‌توان تکنیک‌هایی را در یادگیری ایجاد کرد که احساسات و عواطف را نیز در فرآیند یادگیری دخالت دهد؟  یادگیری نباید از روی  ترس بلکه بر اساس میل و انگیزه هدایت شود. چرا هنرها از علوم جدا در نظر گرفته می‌شوند؟ نخستین هنرها کدام‌ها بودند؟ پرسش‌های علمی چگونه در ذهن به وجود می‌آیند؟»

آینده ما به میزان قابل توجهی بر اساس نحوه برخورد ما با فوران بی‌سابقه دانش مشخص می‌شود که هم اکنون با آن مواجه هستیم. در دنیایی با پیشرفت فوق تصور در تکنولوژی، گرایش شدیدی به جنبه‌های فنی و علمی جهان پیرامون ما وجود دارد که موجب  غفلت از سایر جنبه‌های زندگی شده است؛ جنبه‌هایی که می‌تواند باعث افزایش یادگیری مطالب پیچیده، مهارت‌های اجتماعی، و به طورکلی بهبود کیفیت زندگی شود. اگرچه در قرن گذشته اطلاعاتی بسیار بیشتر از آنچه در  کل تاریخ بشر پدید آمده، تولید شده است، شکاف بین علم و هنر روز به روز بیشتر شده و دانش‌آموزان در یکی از این دو زمینه مسیر زندگی و آینده خود را به پیش می‌برند. حتی با وجود غنای فعالیت‌های علمی، نمونه‌هایی از مشاغل مرتبط با علم در نتیجه تمرکز بر تخصص‌های ظریف مشاهده می‌شود که عموم مردم به آنها دسترسی ندارند و برایشان قابل درک نیست. این گسست و فاصله بین هنر و علم ممکن است عواقب و پیامدهای ناخواسته‌ای در بر داشته باشد.

گذشته از خطر ایجاد نسلی از دانشمندان که فاقد حس زیبایی شناختی یا فهم بیان استعاری هستند و یا ایجاد نسلی از هنرمندان فاقد سواد علمی، تقاضا برای تخصص‌های علمی، فرصت‌های تعامل و مزایای متقابل بین علم و هنر را از دور خارج می‌کند.

 

مطالعات هنر، خلاقیت و یادگیری

با وجود واگرایی بین هنر و علوم، حجم فزاینده‌ای از تحقیقات کمی نشان می‌دهد که یادگیری علم ممکن است در ارتباط با هنر تقویت شود. تحقیقات معاصر کاوش درباره فرضیه‌های علمی در زمینه علوم عصب‌شناسی در مورد اثر فعالیت‌هایی مانند نقاشی، زیبایی‌شناسی بصری و رقص را آغاز کرده است.

یادگیری هنر تجسمی به سیستم پیچیده‌ای از عملکردهای ادراکی، شناختی بالاتر و فعالیت مغز متکی است، بنابراین، یک بستر عصبی مشترک و پتانسیل قوی برای انتقال متقابل فرآیند شناختی در یادگیری و خلاقیت را فراهم می‌سازد.

به عنوان مثال، نوزاد انسان فقط در عرض چند هفته پس از تولد قادر است در پاسخ به كسی كه زبان خود را بیرون آورده همین رفتار را تکرار کند. نوزاد چطور می‌داند كه یک عمل حرکتی را فقط بر اساس داده‌های ورودی بصری انجام دهد؟

این توانایی در نوزاد ممکن است ناشی از عملکرد نورون‌های آینه باشد که مسئول تفسیر و انتقال داده‌های ورودی بصری به خروجی سیستم عصبی مغز هستند. یعنی ارتباط دهنده بین هنرهای تجسمی و حرکت، و همچنین هنرهای شنیداری و موسیقی.

از دوران ماقبل تاریخ، هنر تجسمی نوعی برقراری ارتباط بوده است که عمیقاً در ذات انسان نقش بسته است؛ یعنی تجربه هنر و زیبایی‌شناسی در «گیرنده» نیز دارای قدرت تأثیر شناختی متقابل در هر زمان در طی تکامل فردی است. از طرفی، توانایی درک ابهام و عدم قطعیت در طی  فرآیند خلاقیت یک ویژگی ذهنی مهم است.

مطالعات در زمینه مکانیسم‌های مشترک در روش‌های مختلف شناختی سازوکارهایی را نشان می‌دهد که برای پردازش بازنمایی‌های مکانی در ماهیت و چگونگی  آنچه ما می بینیم  به کار می روند. این کیفیت در سایر روش ها  مانند پردازش و تفسیر زیر و بمی  در موسیقی نیز مشاهده شده است (داگلاس و بیلیک ، 2007). این یافته‌ها نه تنها در فرآیند یادگیری علمی بلکه در خودِ یادگیری، اصول تعلیم و تربیت و سیاست‌های کلی اجتماعی و آموزشی نیز مؤثر است.

نیاز به تقویت یادگیری یک چالش مهم است و به دلیل همین هدف بزرگ است که نیاز به تحقیق در رابطه بین یادگیری و تجربه هنرها را برمی‌انگیزد. علاوه بر این، سطح فزاینده‌ای از تحقیقات علوم اعصاب وجود دارد که از ایده تقویت انتقال توانایی‌های یادگیری از هنر به دیگر حوزه‌های شناختی پشتیبانی می‌کند.

مطالعات بسیاری  در زمینه ارتباط و پیوند میان کنش میان حسی و هنرها صورت گرفته است. مطالعات عصب‌شناسی نشان داده‌اند که هنرهای تجسمی و همچنین موسیقی جنبه‌های بسیاری از عملکرد مغز را درگیر می‌کنند و تقریباً هر زیر سیستم عصبی که تاکنون شناسایی شده است را نیز درگیر می‌کند.

انتظار می‌رود تجربه با هنرهای تجسمی از طریق یادگیری سبک‌های هنری اثرات تسهیلگری مشابهی ایجاد کند (هس و والستن ، 1987) ، اگرچه تحقیقات رسمی در مورد تأثیر هنر تجسمی بر تقویت یادگیری به طور کلی وجود ندارد. سیستم بصری از نظر توانایی آن در تجزیه و تحلیل اثر متقابل پیچیده بین ساختارهای فضایی در فضای  دو بعدی و سه بعدی بسیار حیرت‌آور است. این قابلیت‌های تحلیلی قدرتمند به مراتب بیش از آنچه که حتی با پیچیده ترین الگوریتم های کامپیوتری بدست می آید پیش می روند ، اما برای دستیابی به هنرهای تجسمی نقش کلیدی دارند.

تعریف هنر به عنوان یک سیستم ارتباطی که ایده‌ها و مفاهیم را منتقل می‌کند، توضیح می‌دهد که چرا ممکن است همان ساختارهای مغزی که در سایر عملکردهای شناختی مانند زبان انسانی دخالت دارد، در هنرهایی مانند موسیقی یا نقاشی نیز نقش داشته باشد. این خصوصیات، میلیون‌ها سال از تکامل مغز و استراتژی‌های سازگاری بیولوژیکی را توضیح می‌دهند.

هنر به عنوان یک سیستم ارتباطی چند رشته‌ای، یک بستر ایده آل برای یادگیری در مورد لذت دانستن فراهم می‌کند، که به نوبه خود انگیزه‌ای قوی برای کشف بیشتر، پرسیدن سوالات، تجزیه و تحلیل و ترکیب و درگیر کردن تفکر همگرا و واگرایی را فراهم می‌کند.

یادگیری و حضور فعال در هنر

در حال حاضر گسترش علاقه به علم یادگیری، انگیزه تحقیق و مطالعه در مورد امکان‌های متعدد وجودِ روابط متقابل مفهومی در آموزش هنرها را افزایش داده است. وظیفه دشوار درک و تقویت مؤثر یادگیری در طیفی از رشته‌ها، گروه‌های سنی، و ویژگی‌های فرهنگی، یکی از اولویت‌های مهم در سراسر جهان محسوب می شود و ممکن است  آموزش هنرها در کنار سایر رشته‌ها، نقش مهمی در یادگیری موثر داشته باشند.

تحقیقات معاصر کاوش در فرضیه‌های علوم اعصاب جدید در مورد تأثیر فعالیت‌هایی از جمله نواختن موسیقی، نقاشی، زیبایی‌شناسی بصری و رقص بر یادگیری در حوزه‌های غیر هنری را آغاز کرده است.

انتخاب و ترجمه : ایراندخت صالحی

آذر 98

منبع

سفالگری در دبستان و پیش دبستانی

سفالگری در دبستان و پیش دبستانی

اردشیر پژوهشی کارشناسی آموزش کودکان و مدرس دانشگاه

پژوهشی، اردشیر، سفالگری در دبستان وپیش دبستانی، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره ۲ ، اردیبهشت ۱۳۸۵ ، صفحه ۳۴-۳۷

سفالگری پیشینه ای کهن دارد. آغاز سفالگری به گذشته های بسیار دور برمی‌گردد به غار و زندگی غارنشینی. در میان قدیمی ترین آثار باقیمانده از بشر اولیه آثار سفالین همیشه جایگاه ویژه ای داشته و دارند و مورد بررسی کاوشگران، باستان شناسان و پژوهشگران تاریخ هنر قرار می گیرند. سفالگری را گروهی صنعت و گروهی دیگر هنر می‌دانند. اما واقعیت این است که سفالگری هنری کاربردی بوده است به این معنا که تلفیقی از هنر و صنعت می باشد. وجه هنری یک اثر سفالین در منحصر به فرد بودن آن است و این ویژگی هنگامی از میان می‌رود که آثار سفالین به تولید انبوه در آیند یعنی سفالگری تبدیل به صنعت شود و یا وجه صنعتی آن غلبه یابد. امروزه سفالگری هم به شکل صنعتی یعنی تولید انبوه یکنواخت و کاربردی وجود دارد و هم به شکل هنری یعنی خلق آثار منحصر به فرد که غالباً جنبه تزیینی دارند و در شاخه هنر ها قرار می گیرند. با این تفاسیر شاید کلمه سفالگری برای کلاس کودکان پیش دبستانی و دبستان کلمه مناسبی نباشد. چرا که هدف و روند کار با هدف و روند کار هنر و صنعت سفالگری متفاوت است. لذا بهتر است به جای آن از کلمه گل بازی استفاده کنیم که با اهداف و روند کار در کلاس های پیش دبستانی و دبستان هماهنگی بیشتری دارد. بازی در این مقطع سنی (پیش دبستانی و دبستان) از اهمیت ویژه ای برخوردار است. به قول یکی از نویسندگان بزرگ و نام آور « برای کودکان بازی راهی است به سوی شناخت جهان؛ جهانی که در آن به سر می برند و رسالت تغییر و دگرگون ساختن آن را به عهده دارند». یکی از بازی های مورد علاقه تمام کودکان جهان گل بازی است. کودکان علاقه وافری به این بازی دارند اما غالباً این علاقه از طرف والدین سرکوب می شود و کودکان در صورت امکان پنهانی و دور از نظر والدین به این بازی می پردازند. اگر شما هم به دوران کودکی خود رجوع کنید، خواهید دید که این تمایل را داشته اید و اگر شما از گل بازی منع نکرده باشند حتما به آن پرداخته اید. میل به گل بازی (مانند بسیاری از بازی های دیگر) در انسان بزرگسال نیز وجود دارد. اما محدودیت ها و آداب اجتماعی مانع پرداختن به گل بازی (یا بازی های دیگر) می شود. این تمایل چیست و از کجا ناشی می شود؟ نخستین آثاری که از بشر اولیه باقی مانده است مجموعه خطوطی است که او با انگشتانش بر دیوارهای گلین غار ها به وجود آورده است. این نقوش صرفاً بازی است و هیچ پیامی ندارد. در واقع گل بازی محض است. گل بازی یکی از طبیعی ترین بازی هاست که رابطه انسان را با خاک برقرار می کند، گل بازی یادآور آفرینش آدم است. آدم به خاک و گل، میلی درونی دارد چرا که ریشه در خاک دارد، از خاک رسته است و به خاک باز می گردد. لذا نباید با نگاهی ساده اندیشانه از کنار این میل طبیعی و فطری گذر کرد بلکه بایستی به آن توجه نمود و پیرامون آن به اندیشه و تعمق پرداخت. متاسفانه بسیاری از والدین و حتی معلمان نسبت به گل بازی دید مثبتی ندارند و یا حداقل آن را کاری بی مورد می دانند. این دیدگاه از آنجا ناشی می‌شود که نسبت به اهمیت این بازی آگاهی کافی ندارند. امروزه گل بازی به عنوان یک بازی سازنده و مفید شناخته شده است و مورد توجه مربیان آگاه کودک است. در مورد این بازی کودک را نباید منع کرد بلکه بایستی امکاناتی فراهم آورد تا او بتواند راحت‌تر به این بازی بپردازد. در این مقاله کوتاه و مختصر به اهمیت گل بازی در ساختار ذهن و جسم کودک خواهیم پرداخت.

آثار و ویژگی های گل بازی

گل بازی غالباً یک بازی انفرادی است که در همه جا می تواند انجام شود، اما نکته مهم این است که گل مورد استفاده حتما باید از خاک تمیز تهیه شده باشد که منجر به حساسیت ها و یا بیماری‌های پوستی نگردد. اگر درست کردن گل را به کودک واگذار کنیم بهتر است زیرا برای او درست کردن گل لذت بخش است و بخشی از بازی به حساب می آید. بعد از آماده شدن گل ذهن و دست کودک ساعتها درگیر ساختن اشیا حیوانات و آدمک ها خواهد شد. آثار و ویژگی های این بازی به این شرح می باشد:

۱- بازی ابتکاری

۲- هماهنگی چشم، دست و مغز

۳- تقویت عضلانی دست ها

۴- تخلیه انرژی

۵-کشف مفاهیم تعادل و تناسب

۶- اعتماد به نفس

۱- بازی ابتکاری

بازی ابتکاری به بازی گفته می شود که کودک خود آن را به وجود آورد و پیش برد. گل بازی این ویژگی را دارد. به این ترتیب که کودک ابتدا با خاک و آب گل را درست میکند. سپس با گل اشیا، حیوانات و یا آدمک های دلخواه خود را می‌سازد و پس از آن با چیزهایی که خودش خلق کرده است، بازی می کند و بازی خود را پیش می‌برد. «کودکان نسبت به وسایل بازی از پیش آماده شده کمتر تمایل نشان می دهند. بهتر است کودک وسایل بازی خود را بسازد این کار روح سازندگی و خلاقیت را در وی می پروراند.» این بازی چون مسیر از قبل تعیین شده ای ندارد در رشد قوه تخیل و خلاقیت کودک اثر بسیار زیادی دارد. کودک در جریان بازی همچنان که احجامی را می‌سازد مدام به کشفیات جدیدی دست می‌یابد و خود آنها را گسترش می‌دهد. اما اسباب بازی هایی که از پیش آماده اند و مسیر و هدف معینی را دنبال می کنند این امکان را به کودک نمی دهند و یا کمتر این فرصت را در اختیار وی قرار می دهند که او همزمان با اندیشیدن خلق کند و پیش رود. نکته مهم دیگر در بازی های ابتکاری این است که کودک دچار تقلید نمی گردد و قدرت خلاقه خود را جسورانه به کار می اندازد.

۲- هماهنگی چشم، دست و‌ مغز

یکی از اهداف کلاسهای پیش دبستانی و سال های اول دبستان ایجاد هماهنگی میان چشم ، دست و مغز است. برای دستیابی به این هدف بازی ها و تمرین هایی هم وجود دارد. گل بازی این هدف را در بطن خود به همراه دارد. کودک ضمن کار با گل سعی می کند اشیا و احجام موردنظر را آنگونه که در ذهن تجسم کرده است با دستانش جسمیت ببخشد. او نگاه کردن توأم با دقت را می‌آموزد و سعی می‌کند به گل شکل دلخواه بدهد. این کار باعث می گردد میان اندام های حرکتی دست، چشم و مغز هماهنگی لازم به وجود آید. این هماهنگی زمینه ساز رشد وی در زمینه های دیگر نیز هست. البته این مسئله منحصر به دوران کودکی نیست هر چقدر این هماهنگی در فرد تقویت شود از توانایی‌های بیشتری در زمینه‌های گوناگون بهره‌مند خواهد بود چنان که یک جراح نیز به این توانایی نیازمند است در غیر این صورت نمی تواند یک جراحی موفق و دقیق را به پایان برساند.

۳ – تقویت قدرت عضلانی دست ها

کار با گل باعث تقویت قدرت عضلانی دست ها می گردد. به همین دلیل بازی برای آن دسته از کودکان که در ناحیه اندامهای دست دچار ضعف و ناتوانی هستند راه درمان بسیار خوبی است و نسبت به ورزش های خسته کننده و گاه شکنجه آور فیزیوتراپی که فاقد بازی و نشاط برای کودک است جذابیت فوق العاده ای دارد. البته با این توضیح که در این مورد حتما بایستی با یک متخصص مشورت کرد و در مورد کودکان عادی نیز باعث بالا رفتن مهارت استفاده از دستان و انگشتان می گردد. پرورش دقت و مهارت نیز از اهداف مورد نظر در آموزش های پیش دبستانی و دبستان است.

۴- تخلیه انرژی

در گل بازی کودک از دو جنبه فکری و جسمی انرژی زیاد مصرف میکند. این کلاس برای آن دسته از کودکان که انرژی زیادی دارند و محلی برای تخلیه این انرژی نمی‌یابند بسیار مفید است. در غیر این صورت کودکان پر انرژی ممکن است انرژی زیاده از حد خود در جاهایی به مصرف برسانند که باعث گردد دیگران تصور کنند آنها کودکان نا به هنجاری هستند. نکته دیگر اینکه کودک در کلاس گل بازی به لحاظ روانی می‌تواند به یک آرامش نسبی دست یابد. او ممکن است آدمکی را با دقت بسازد و برای ساخت آن یک ساعت وقت صرف کند اما تصمیم بگیرد که با یک مشت آن را له کند. شاید او آدمک مردی را ساخته باشد که از نظرش بسیار آدم بدی است در واقع کودک عقده های روانی خود را در اینگونه اعمال تخلیه میکند. این حرکت در انسان طبیعی است ما نیز گاه اشیا را می شکنیم یا کاغذها را پاره میکنیم و یا … لذا کودک را نباید سرزنش کرد اگر او دوست دارد آثار خود را از بین ببرد مانع نشوید. مگر اینکه فکر کند احجامی که ساخته است زشت هستند و ابراز ناتوانی کند در این صورت می توانید مانع شوید. البته نه به صورتی که به کودک امر کنید بلکه به این ترتیب که او را متوجه زیبایی های کار نمایید و یا از او بخواهید کار هنری اش را به شما بدهد تا اتاق تان را با آن تزئین کنید و به این ترتیب او اندک اندک در می‌یابد که کارهایش می‌توانند جالب باشند و یا اینکه نکات فنی ساده ای به او بیاموزید تا بتواند کارهای بهتری انجام دهد البته به شکلی که کارهایش تبدیل به کارهای تقلیدی محض نگردد.

۵-کشف مفاهیم تعادل، تناسب و تجسم فضایی

نقاشی کاری است که با تمام محاسن و ویژگی هایش بر روی سطح انجام میشود. اما گل بازی باعث می گردد کودک بعد تازه ای از اشیا را کشف و تجربه کند و آن تجسم فضایی اشکال است. این مسئله در رشد ذهنی او تاثیر بالایی دارد و در واقع از همین راه با مفاهیم عمیق و مهمی مانند تعادل و تناسب نیز آشنا می شود. هنگامی که می‌خواهد حجمی را بسازد که ایستایی داشته باشد به طور عملی و تجربی تعادل را کشف می‌کند و با این تلاش او نسبت ها را نیز می فهمند. او از این طریق به روابط اشیاء و اجزا آنها پی می‌برد. مجموعه این تجربیات در رشد ساختار ذهنی او اثر دارد و حتی در تقویت قدرت هوش وی اثر مستقیم دارند.

۶- اعتماد به نفس

هنگامی که انسان اثری از خود به وجود می آورد، به بودن خود و مهمتر از آن به کارا بودن خود بیشتر پی می برد و اعتماد به نفس بیشتری برای ابراز وجود پیدا می کند. این مسئله در کودکان به شدت خودنمایی می کند هنگامی که کودک یک نقاشی می کشد و مربی یا پدر و مادر آن را به دیوار می زنند او احساس می‌کند توانایی انجام کارهایی را دارد و قدرت اعتماد به نفس وی تقویت می گردد. آثار سفالین کودکان نیز چنین احساسی را در وی به وجود می آورد. او می بیند که خالق یک مجسمه است و اگر این اثر هنری را والدین به عنوان یک شیء تزئینی زیبا مورد توجه و استفاده قرار دهند بدون شک در شخصیت فرزند خود اثری مثبت باقی خواهند گذاشت

میزگرد خودمانی گپ و گفتی پیرامون هنر کودک

میزگرد خودمانی گپ و گفتی پیرامون هنر کودک

با حضور محمدعلی بنی اسدی، کریم نصر، نادر موسوی فاطمی، اردشیر پژوهشی.

گپ و گفتی پیرامون هنر کودک، (میز گرد خودمانی با حضور محمد علی بنی اسدی، کریم نصر، نادر موسوی فاطمی، اردشیر پژوهشی)، دو هفته نامه هنرهای تجسمی تندیس، ویژه نامه هنر در دنیای کودکان، شماره 59، 12 مهر 1384، ص 14و 15.

 پژوهشی: به نام خدا. شاید بیشترین مصاحبه و گفتگوهایی که با شما دوستان انجام شده درباره هنر برای کودک، یا دقیق‌تر از هنر آفرینش‌های هنری برای کودکان و نوجوانان بوده و خوب به واسطه رشته تخصصی شما که تصویرسازی است محور اصلی گفتگوهای قبلی شما حول این موضوع بوده است. اما امروز در این میزگرد کوچک می‌خواهم درباره هنر کودک و مشخصاً پیرامون هنرهای تجسمی صحبت کنیم، فکر می‌کنم بهترین نقطه آغاز برای ورود به این بحث کودکی خود شما باشد و نقاشی کشیدن‌های آن وقت‌ها.

نصر: من خاطره‌ای دارم که چند جای دیگر هم آن را گفتم و این خاطره را از هفت سالگی به یاد دارم. شاید علت این که این اتفاق در آن زمان افتاد این بود که عملاً در خانواده من کار هنری صورت می‌گرفت. یکی از برادرهایم کار تئاتر و دیگری کار خوشنویسی می‌کرد. به هر صورت من هم با کار هنر بیگانه نبودم. کلاس اول دبستان بودم. خیلی دوست داشتم کلاسمان را طوری نقاشی کنم که بُعد آن کاملاً مشخص باشد. بارها و بارها کلاس را، میز و صندلی را، بچه‌ها را می‌کشیدم و ارزیابی می‌کردم. ولی دیدم که نه!.. نشد…! به شدت درگیر کار بودن و عدم موفقیت آن قدر عصبی‌ام می‌کرد که سر آخر با فشار مداد کاغذ را کاملاً سوراخ می‌کردم. بعداً یاد گرفتم که چطوری عمق کلاس را نشان بدهم. ولی خوب الان چندان راضی نیستم.

بنی اسدی: من دو سه تا خاطره دارم که می‌شود گفت سرنوشت الان من را هم توضیح می‌دهد. یکبار خانه‌مان را سفیدکاری کرده بودند. چشمم به یکی از دیوارها افتاد و فکر کردم جای یک نقاشی خوب آنجا خالی است. صندلی را گذاشتم و رفتم بالا. با کناره یک سکه یک تومانی یک نقاشی عجیب و غریب کشیدم. بعد که پدرم نقاشی را دید خیلی شاکی شد. همه بچه‌ها را آوردند، اندازه گرفتند که ببینند دستشان به آنجا می‌رسد یا نه!… آخر سر من اعتراف کردم و کتک خوردم… در واقع من با تشویق رشد کردم.

یک بار هم یک گل کشیدم. گلی که کشیده بودم کمی کج بود. اتفاقاً توی فامیل، زن‌دایی‌ام خانمی بود که چانه‌اش کج بود. نقاشی را به افراد خانواده نشان می‌دادم و می‌پرسیدم که این شبیه فلانی نیست؟… هیچ‌کس هیچی نمی‌گفت. یا می‌گفتن: نه. و من هنوز هم درگیر این موضوع هستم ولی هیچ‌کس توجه نمی‌کند. پژوهشی: نکته جالب در خاطره آقای نصر ناتوانی ایشان در زمان کودکی برای عمق بخشیدن به نقاشی کلاس بود و این که گفتند: «بعداً یاد گرفتم چطوری عمق کلاس را نشان بدهم ولی خوب الان چندان راضی نیستم» لطفاً کمی این مسئله را برای‌مان باز کنید.

نصر: فکر می‌کنم نقاشی یک کنشی است که ربطی به بُعد و این چیزها ندارد. یعنی ممکن است کسی اطلاعات و تصوری درباره «بُعد» نداشته باشد. اما نقاش بزرگ و موفقی باشد. ولی متأسفانه شرایط اجتماعی یا نوع آموزشی که حاکم بود اینطور القا می‌کرد که اگر نتوانی بُعد طبیعی یک فضا را نشان دهی عملاً نمی‌توانی نقاش باشی. الان معتقدم دانستن بد نیست ولی به هیچ وجه ضروری و یا شرط برای نقاش شدن نیست. همین الان هم من خیلی کم به دانسته‌هایم در این‌باره مراجعه می‌کنم و هرجا که ضروری نباشد کاملاً حذف می‌کنم یا حداقل منطق «بُعد» را حذف می‌کنم. در هر صورت اگر کسی بود که من را راهنمایی می‌کرد که با همان وضع اما در مسیر درست حرکت کنم شاید هنوز هم می‌توانستم نقاشی کنم و رضایت بخش از آب درآید. به همین خاطر است که می‌گویم، الان راضی نیستم.

پژوهشی: این مطلب که شما مطرح کردید دریچه خوبی برای ورود به بخش نقاشی کودک به روی ما باز کرد. همانطور که می‌دانید در این مقطع از مراحل رشد کار کودک یا پرسپکتیو در کار کودک وجود ندارد و یا بهتر بگویم عمق به معنای متعارف در ذهن و منطق کاری ما، در نقاشی کودک وجود ندارد. یا حتی در مراحل پیش از این، در یک مرحله می‌بینیم که نیروی جاذبه در نقاشی کودک وجود ندارد یعنی اشیایی که در یک صف کشیده شده‌اند در جهات مختلف قرار گرفتند و شما نمی‌توانید وجوه نقاشی را تشخیص دهید. این مراحل پیش از تعالیم و آموزش‌هایی است که نظام آموزشی و یا جامعه به کودک انتقال می‌دهد. حالا با توجه به صحبت‌های آقای نصر و مقدمه‌ای که عرض کردم این پرسش را مطرح می‌کنم (که همیشه مطرح بوده است)، آیا کار

کودک را می‌توانیم اثر هنری بدانیم یا نه؟

بنی اسدی: من توضیح می‌دهم که در واقع حرف‌های آقای نصر ادامه پیدا کند. ایشان اشاره کردند به این‌که نقاشی کنشی است که به خیلی از واسطه‌ها و یا تعالیمی که بعداً به آدم داده می‌شود احتیاجی ندارد.

 در واقع کاری که یک نقاش انجام می‌دهد این است که یک انسان سعی می‌کند با یک سری حرکات رابطه خودش را با جامعه یا طبیعت به مرزی از شناسایی برساند. اگر این را بپذیریم درحقیقت فرض می‌کنیم که کودکم چنین کاری انجام می‌دهد. ولی ممکن است نظراتی که ما به عنوان یک فرد بزرگسال به آنها واقفیم ما را به سمت و سوی دیگری هدایت کند. باز روی حرف آقای نصر تأکید می‌کنم که انگار ناخودآگاه قومی ما یک جور صحبت می‌کند و شانتاژهای اجتماعی ما را به گونه دیگری پیش می‌برد. ما هم در نقاشی و به طور کلی در هنر درگیر این تضاد هستیم که چگونه مسئله را حل کنیم اگر بتوانیم مثل یک کودک درگیر قید و بندها نباشیم. کودک کلی را می‌گویم. این مسئله را راحت‌تر پیش می‌بریم. کودک به معنای عام ـ یا کلی ـ یعنی کسی که نُرم جامعه را در نظر می‌گیرد و برای شناسایی خودش نسبت به اشیا و وسایل پیرامونش دست به نقاشی کشیدن می‌زند. این نقاشی کشیدن در درجه اول فقط یک حرکت است که در آن لحظه برایش معنایی ندارد، تیتر ندارد او سعی می‌کند خودش را پیدا کند. و جنسی از سازگاری را به ما نشان بدهد. اگر از این دید نگاه کنیم یک جایی نقاشی کودک و بزرگسال هم نزدیک‌اند.

پژوهشی: آقای فاطمی با توجه به تجربه شما در کار با کودک همین‌طور مطالعاتی که در این زمینه داشته‌اید، شما هم نظرتان را بفرمایید.

فاطمی: آقای بنی اسدی گفتند کودک در حال شناخت محیط پیرامون خود است. این مسئله در مورد بزرگسالان هم وجود دارد منتها در مورد نحوه برخورد این‌ها با هم تفاوت دارند. بزرگسال ظاهراً یکسری ابزار را شناسایی کند و دارد و خودش را به آنها وصل می‌کند برای اینکه بتواند این ارتباط را با محیط پیرامونش به واسطه آنها برقرار کند. چون آنها از پیش تعیین شده‌اند و تا حدودی قانونمند مثل پرسپکتیو که یک امکان به حساب می‌آید. و از طرف دیگر یک جایی برایشان محدودکننده است برای این که هیچ ابزاری به جز آن ممکن است نشناسند. این را صرفاً به عنوان کسی که کار هنری می‌کند نمی‌گویم بلکه یک آدم بزرگسال که الان می‌خواهد محیطش را بشناسد، اگر بگوییم یک اتاق را بکش اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد این است که بعد و عمق اتاق را نشان دهد. ولی کودک جنس شناخت و نوع ارتباطش کمی فرق دارد. اینجا من اشاره‌ای می‌کنم به روند شکل‌گیری عناصر تصویری کودکان. یعنی اولین اثری که از کودک می‌شود دید. بعد آرام آرام مراحلی را طی می‌کند، بعد از سه دوره خط خطی، دوره‌ای دارد به نام دیاگرام‌ها که خط خطی به سطوح تبدیل می‌شوند مثل مربع، دایره و مثلث که هر کدام زیر مجموعه‌هایی دارند مثل: مربع گونه‌ها، دایره گونه‌ها و مثلث گونه‌ها. از وقتی که با این دوره برخورد کردم همیشه برایم این سوال مطرح بود که این اشکال از کجا می‌آیند. یعنی این فرم‌های خالص مربع، دایره و مثلث از کجا منشأ می‌گیرند و چطور در کار کودک تجلی پیدا می‌کنند؟ حالا بد نیست خاطره‌ای را تعریف کنم که البته نمی‌دانم تا چه حد می‌توان به عنوان سند آن را ارائه کرد. اما فکر می‌کنم جالب باشد. من تصادف کردم و دستم شکست و برای مداوا مجبور شدم یک دوره انرژی درمانی طی کنم. دکتر من را در وضعیت ریلکس قرار می‌داد و با فاصله معینی دستش را دور بدن من حرکت داد و من انتقال انرژی را حس می‌کردم. وقتی زمان این کار طولانی می‌شد من در حالت خلسه در حالی که چشم‌هایم بسته بودند اشکالی را در فضای بی انتها می‌دیدم. یکسری دایره و مربع با حرکت‌های افقی و یا حتی در عمق. مطلب را به دکتر گفتم. و از او پرسیدم چون من کارم در ارتباط با تصویر است دچار این حالت می‌شوم و یا علت دیگری دارد و یک مکانیزم است. دکتر گفت: «ما حرکت را از نیمکره چپ به نیمکره راست داریم یک مرزی وجود دارد به نام آلفا که آن مرحله، مرحله خلسه است. بعضی‌ها با عبادت و بعضی‌ها با مراقبه به این مرحله می‌رسند در هر فرهنگی هم روشی داریم. نیمکره راست یک سری تصاویر نهادینه شده بشری وجود دارد. اینها همان بیس‌های بصری‌اند که اصلاً با بشر متولد شده‌اند. تمام آدم‌ها اگر در این حالت قرار بگیرند این تصاویر را می‌بینند..»

پژوهشی: چیزی نظیر خاطرات ازلی؟

فاطمی: بله خاطرات ازلی، من در ادامه مطلبی که چندی پیش در زمینه نقاشی کودک داشتم متوجه شدم هنرهای بدوی، هنرهای مقدس و آنهایی که مدیتیشن و تمرکز و خلسه در آنها بیشتر وجود دارد ساختارهای بصری‌شان نزدیک به همان ساختارهای اصطلاحاً ماندالایی است. در مشاهده با کار کودک به این کشف رسیدم که در دوره‌های پیش دبستان وقتی که چند خط‌خطی را به عنوان آدم معرفی می‌کنند، اما ما اثری از ظاهر آدم در آن نمی‌بینیم، آن مربع و مستطیل و دایره‌ها و شکل‌هایی از این دست که با هم ترکیب می‌شوند و اسم‌های مختلفی دارند، آنها جایی هستند که گفته‌اند ناخودآگاه قومی و مثلاً ناخودآگاه بشری است و با آدم به دنیا آمده‌اند. و آنجا «حجم» یا «بعد» نیست و اگر هم هست آن تعریف فیزیکال بیرونی در آن نیست. جالب است که این خاصیت گرایش به سطح در هنر مقدس و بدوی در تمام فرهنگ‌ها و حتی هنر و فرهنگ ایرانی هم هست. اگرچه هر آدمی از همان کودکی ممکن است گرایش‌هایی به ترسیم «بعد» هم داشته باشد، اما وقتی که می‌خواهد به درجه‌ای از خلوص برسد حجم و مسئله بُعد انگار به فراموشی سپرده می‌شود. در درس مبانی هم ما از نقطه، سطح و خط حرف می‌زنیم و بعد به حجم می‌رسیم و می‌گوییم که نقطه، خط، سطح وجود خارجی ندارند و تنها عنصر واقعی که موجودیت دارد، در واقع حجم است. حجم وجود دارد و به نوعی میرایی هم در آن هست اما سطح چون اساساً موجودیت واقعی ندارد هیچ وقت هم از بین‌رفتنی نیست یعنی هم ازلی است و هم ابدی. نقاشی کودک هم شاید این بعد را نشان می‌دهد. البته کودکان هم در نقاشی‌هایشان عمق را مطرح می‌کنند اما به روش و با شکل خودشان. مثلاً دو تا آدم را می‌کشند یکی بالا یکی پایین و این یعنی تصویر بالایی عقب‌تر است. او بُعد را با ابزاری که ما به شکل علمی می‌شناسیم نشان نمی‌دهد.

پژوهشی: صحبت‌های آقای فاطمی در مورد مسئله پیدایش فرم در نقاشی کودکان هم خیلی جالب بود و هم اینکه فکر می‌کنم جای بحث و گسترش بیشتری را داشته باشد و در قالب یک مقاله مستقل بشود آن را مطرح کرد. در صحبت‌های آقای بنی‌اسدی به مسئله مکاشفه و شناخت هستی و انسان به‌واسطه مکاشفه اشاره شد. من فکر می‌کنم یکی از خصیصه‌های اصلی نقاشی کودک هم این مکاشفه مداوم است، که البته در کارهای بزرگسالان هم رخ می‌دهد. اما در کودکان شکلی ساده، صمیمی و صادقانه‌تر دارد. با همه این حرف‌ها که زده شد من سوالم همچنان باقی است که آیا می‌شود به کار کودک «اثر هنری» گفت یا نه؟

نصر: من خیلی راجع به این موضوع فکر کردم ولی هیچ وقت به این نتیجه نرسیدم که کار کودک هنر است. دلایلی هم که دارم این است که معتقدم هنر در پایه‌ای‌ترین شکلش یک انتخاب است یعنی این که انتخاب یک راه برای بیان و اقدام. یعنی تو اقدام می‌کنی که از طریق ابزار هنری یا ابزار بصری چیزی را ارائه کنی. آن وقت وارد حوزه هنری می‌شوی در صورتی که اکثر قریب به اتفاق کودکان این کار را نمی‌کنند. یعنی صرفاً عمل را انجام می‌دهند و شاید هم روی میز بگذارند و بروند حتی یادشان هم نمی‌ماند که این کار را کرده‌اند. ولی آن کسی که هنر را انتخاب می‌کند دغدغه ارائه آن را هم دارد. حالا شاید چندین دسته از کودکان هم اینطور باشند ولی واقعاً اکثرشان این دغدغه را ندارند. به همین جهت کار کودک هر چقدر زیبا و هیجان انگیز باشد که هست اما به دلایلی که من گفتم فعلاً من به این نتیجه نرسیده‌ام که این دو ویژگی را دارا باشد. پژوهشی: من یادم می‌آید همین چند سال پیش در یکی از بینال‌ها کار یک کودک را هم در کنار کار بزرگترها شرکت داده بودند چون خالق آن کارش را ارائه کرده بود و به قول آقای نصر اقدام به ارائه کرده بود، می‌توانیم کارش را هنر بدانیم.

نصر: بله کارش هنر بود. من گفتم اکثر کودکان این دغدغه را ندارند. نقاشی کودک به این معنا که شما همین جوری جمع‌آوری کنید و ارائه کنید الزاماً هنر نیست. مگر اینکه کسی دغدغه هنر داشته باشد و آن راه را انتخاب کرده باشد. ببینید من فکر می‌کنم حتی اگر کسی در بزرگسالی کار کودکی خودش را پیدا کند و ارائه کند همان هنر است. چون انتخاب کرده است.

 فاطمی: به این صورت که آقای نصر می‌گویند یک «اثر» به ذاته هنر است و هنر نیست. بستگی دارد که ما چطور با آن روبه‌رو شویم. این جا چند تا مسئله هست. قبل از اینکه بخواهیم کار کودک را نگاه کنیم که اصلاً هنر هست یا نه اول اینکه من فکر می‌کنم همان وقتی که کودک هم نقاشی می‌کشد انتخابش را انجام داده است. یعنی وقتی این کاغذ اینجاست و دارد کار می‌کند انتخاب صورت گرفته است. حالا ممکن است اقدام برای ارائه به شکل دیگری باشد مثلاً کارش را به بزرگ‌تری مثلاً پدرش بدهد. یکی دیگر از کارهایی که بچه‌ها انجام می‌دهند این است که کارشان را کادو می‌کنند و به دیگران هدیه می‌دهند. یعنی من فکر می‌کنم هم انتخاب وجود دارد و هم اقدام برای ارائه. نکته دوم اینکه ما اصلاً نقاشی را عمل ببینیم یا اثر. یعنی اگر کنش است یا واکنش است آنجا نقاشی «عمل» است و ما با یک ساختار عملی روبه‌رو هستیم. اگر بخواهیم در قالب «اثر» ببینیم باید نقاشی را در ساختار ظاهری تعریف کنیم و ببینیم آیا این کار ابتدا این قابلیت‌ها را دارد؟ پس می‌شود نقاشی، یا می‌شود هنر. یا اینکه عمل را هنری ببینیم و آن وقت بگوییم انتخاب و اقدام برای بیان یک عمل‌اند. که این ربطی به ساختار اثر ندارد و چیزی می‌شود که الان شما می‌گویید.

بنی اسدی: زمانی نقاشی چیزی را روایت می‌کرد حالا نقاش خودش را روایت می‌کند. یعنی یک لکه زرد روی بوم می‌گوید من یک لکه زرد هستم در این ابعاد و شکل و اندازه و …. در حقیقت به نظرم کودک به هیچ وجه وارد این مرحله نمی‌شود. مرحله‌ای که هنرهای جدید دنیا به آن رسیده‌اند. کودک خودش را روایت می‌کند. حالا فرض ما بر این است که کودک خیلی، احتیاج به ارائه ـ در شرایط نرمال ـ به دنیا ندارد. و بعد بیاییم درباره این بحث کنیم که کودک روایت می‌کند ببینیم چه چیز چیزی را روایت می‌کند و چقدر توانایی دارد.

فاطمی: ولی به نظر من از این مهمتر این مطلب است که در واقع کودک و کودکی یک جور خواستگاه است که در ذهن ماست. اولاً یک اوتیپاست و جالب این است که تمام هنرمندان حداقل در آن یک بار به این رفرنس رجوع کرده‌اند یا به شکل مستقیم‌تر به سراغ کارهای کودکان رفتند و از آنها بهره مستقیم هم گرفته‌اند. اما اون سرمنشأ یعنی هنر کودک و هنر کودکی همچنان بی‌موقعیت باقی مانده است.

 بنی اسدی: در حقیقت فرآیند کودکی برای هنرمندان بزرگسال بسیار راهگشاست ولی برای خود کودک جز یک حرکت که به واسطه آن جهان پیرامون را درک می‌کند چیزی نیست.

 نصر: من فکر می‌کنم هنر مجموعه‌ای از عمل و اثر است به این دلیل که اگر اثر صرف باشد طبیعت هم می‌تواند اثر خیلی زیبایی تولید کند اما به آن هنر نمی‌گوییم. اگر عمل صرف هم باشد می‌تواند اصلاً به اثر هنری ختم نشود و حتی می‌تواند چیز غیر جذابی از آب درآید در نتیجه هنر مجموعه‌ای از عمل و اثر است و ما نمی‌توانیم این دو تا را از هم جدا کنیم. به همین دلیل من روی انتخاب و اقدام هنوز هم تأکید می‌کنم. چون عمل هر دوی اینها را در خودش دارد. یعنی عملی انجام می‌شود که انجام دهنده عمل فکر می‌کند باید آن را ارائه کند و اگر چیزی فاقد این دو باشد به گمان من وارد حوزه هنری نمی‌شود.

 فاطمی: شاید بتوانیم هنر بدوی را کنار هنر کودک بگذاریم. (البته از این منظری که عرض می‌کنم). مثلاً در مورد هنر نائیف راحت‌تر صحبت می‌کنیم تا هنر کودک برای اینکه یکبار هنر نائیف را در تاریخ هنر معرفی کرده‌ایم. هنر مطرودتی یا هنر آدم‌هایی که دچار اختلال روحی و روانی هستند، آنهایی که نقاشی بلدند یک طرف و آنهایی که نقاشی بلد نیستند یک طرف دیگر آنهایی که در تاریخ مدرنیست کشف می‌شوند بعد «دوبوفه» آثار آنها را به جامعه معرفی می‌کند. چون اقدام می‌شود معرفی می‌شوند ولی در مورد کودک و هنر کودک هنوز به این شکل این کار را نکرده‌ایم. در حالی که شباهت زیادی به هنر بدوی دارد و از طرف دیگر منبع الهام بسیاری از هنرمندان معاصر هم هست.

نصر: خب حالا می‌توانی از من بپرسی که شما هنر بدوی را اصلاً هنر می‌دانی یا نه؟! من باید بگویم با معیارهای خودم، نه، هنر نمی‌دانم یعنی نقاشی غار را هنر نمی‌دانم ولی ونوس ولیندُرف را هنر می‌دانم. چون آن ویژگی را دارد یعنی کاری کرده که می‌خواهد مطلب خاصی را بیان کند و با دیگران ارتباط برقرار می‌کند. فاطمی: حالا یک سوال دیگر، حتماً هنر باید مخاطب داشته باشد؟

 نصر: به نظر من اگر ارائه نباشد هنر نیست…

 فاطمی: طور دیگری سوالم را مطرح می‌کنم فرض کنیم هیچ‌کس روی کره زمین نیست و شما که نقاش هستی به تنهایی باقی‌مانده‌ای آیا باز به کار هنری ادامه می‌دهید؟

نصر:چون من با نقاشی زندگی کرده‌ام ادامه می‌دهم. چون من انتخابم را قبلاً کرده‌ام.

فاطمی: ولی دیگری هم نیست…

نصر: من به این کار عادت کرده‌ام و با این کار ارضا می‌شوم.

فاطمی: چون ارضا وجود دارد، آنقدر این عمل شخصی و فردی می‌شود که مخاطب، یا لزوماً ارائه برای دیگری در اولویت دوم قرار می‌گیرد. اولویت اول خود آفریننده اثر است. اما به هر حال به نظر من یک کشف و یک بروز رخ می‌دهد.

پژوهشی: آقای فاطمی برداشت من از حرف‌های شما این است که شما کار کودک را هنر می‌دانید درست فهمیده‌ام؟

فاطمی: بله، البته با شرایطش یعنی شاید لازم باشد کار هنری کودکان را با معیارهای جدیدی بسنجیم. گاهی اوقات کارهای هنری معیارها و فضاهای تازه به روی ما می‌گشایند.

بنی اسدی: من در کلاس هنر در دنیای کودک در دانشگاه به دانشجویان پیشنهاد دادم نقاشی بچه‌ها را در وضعیت‌های مختلف جمع‌آوری و بررسی کنند. نقاشی بچه‌های خیابانی، نقاشی بچه‌های افغانی، بچه‌های خارج از کشور و … ما در حقیقت می‌توانیم با شناسایی آثار کودکان وجوه مختلفش را قابل دسترسی بکنیم، برای کارهای آینده همه ما.

پژوهشی: فرصت کم و صفحات محدود مجله که برای این میزگرد در نظر گرفته شده ما را مجبور می‌کند مطلب را اینجا ببندیم اگر چه فکر می‌کنم این گفت‌وگو شروعی است برای حرکتی تازه در زمینه شناسایی هنر کودک. اما نکته‌ای را که لازم می‌دانم به آن اشاره شود این است که در حال حاضر کودکان در سراسر دنیا با امکاناتی در سطوح مختلف ویژگی‌های قومی، قبیله‌ای متنوع و در شرایط اقلیمی گوناگون به زندگی مشغولند و کار هنری جزئی از زندگی آنهاست. شاید لزوماً بچه‌ها نقاشی نکشند یا به این شکل که در نظر ماست امکان کار برایشان فراهم نباشد بسیاری از کودکان در خاک و گل و لای کوچه‌ها یا در طبیعت و فضاهای بکر و زیبا با چوب و خاک و گل و سنگ و اشیا که در محیط پیرامونشان هست بازی و کار می‌کنند و با همین فضاها و امکانات رشد کرده و بزرگ می‌شوند. قرار هم نیست همه بچه‌ها هنرمند شوند اما آنچه در کار هنری کودکان بیش از هر چیز دیگر باید مدنظر قرار گیرد شاید توجه به اثر یا تربیت نقاش و هنرمند نیست بلکه فرآیندی است که فعالیت هنری در رشد ذهنی و فکری کودک از خودش به جا می‌گذارد. من فکر می کنم مهم اتفاقی است که در زمان کار کردن در درون کودک رخ می‌دهد و نه حتماً اثری که به وجود می‌آید. اگرچه معتقدم باید اثر هم مورد توجه قرار گیرد و ما به پاسخ پرسش‌های بی‌جواب‌مان برسیم. از هر سه هنرمند عزیز سپاسگزارم.