علیرضا

علیرضا

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1387/04

تاریخ انجام اثر: 1397/02

شاخه هنری: نقاشی

پروژه: هنر مصر باستان

دبستان پسرانه بادبادک

کامیاب

باران

جنسیت: دختر

تاریخ تولد: 1391/06

عنوان اثر: سرباز و گنج گم شده 

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: متن و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است. 

متن اثر: یکی بود یکی نبود. یک سرباز بود که پول نداشت اما یک مادر داشت که خیلی مهربان بود. این مادر بیمار بود. سرباز باید برای مادر دارو می خرید اما پول نداشت. یک روز پادشاه دستور داد جوانان باید به جنگ بروند. سرباز دوست نداشت بجنگد  اما پادشاه او را پیدا کرد و به جنگ برد. سرباز در راه فرار کرد در راه درون گودالی افتاد درون گودال 3 تا در بود روی اولین در نوشته بود برنز روی دومین در نوشته بود نقره و روی سومین در نوشته بود طلا سرباز وارد سومین در شد. او 6 صندوقچه را دید که پر از طلا بود. در گوشه دیوار سگی را دید که اندازه‌ی گاوی بود. او نترسید جلو رفت و سلام کرد سگ نیز سلام کرد سگ به او سوتی داد و گفت: « وقتی پول نداشتی سوت بزن من برایت پول می آورم اما راز مرا به کسی نگو.» سرباز گفت: «باشد به کسی نمی گویم.»

سرباز به خانه برگشت. وقتی مادرش خواب بود سوت زد و سگ آمد و برای او پول آورد او خوشحال شد. صبح فردا سرباز به قول خود عمل نکرد و همه چیز را به مادرش گفت.

بعد به عطاری رفت و داروهای مادرش را خرید. وقتی مادرش خوب شد پول آنها تمام شد اما وقتی سوت زد دیگر سگ نیامد یاد قول خود به سگ افتاد. فهمید که راز نگهدار خوبی نیست. قصه‌ی ما به سر رسید کلاغ به خونش نرسید.

دبستان پسرانه بادبادک

عنوان اثر: جنگ بی پایان 

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: متن و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است. 

متن اثر: یکی بود یکی نبود. یک پادشاه بود که خیلی خسیس بود. این پادشاه پنج تا پسر داشت. یک روز تصمیم گرفت تمام کره زمین را تسخیر کند به پسرهایش گفت: «این کشور شش مرد دارد من به هرکدام از شما فرماندهی یک مرز را می دهم و مرز آخر را خودم فرمانداری می کنم به هر شش نفرماان 46 تانک، 58 هواپیما و جت، 6000000000 سرباز مجهز، 60 زیر دریایی، 200 جیپ و موتورت و 68 هلیکوپتر می دهم.»

وقتی خبر به دست کشورهای دیگر رسید آنها خیلی ترسیدند. چون آنها اصلا مجهز نبودند ولی چاره دیگری نداشتند. 5 کشور به سوی خاک یکی از مرزها پناه گرفتند و پادشاه اجازه داد که آنها به داخل کشور بیایند ولی به شرط اینکه برای پادشاه کار کنند.

وقتی جنگ شروع شد نیروها با هم برابر بودند برای همین یکی از پسرهای شاه اسم جنگ را جنگ بی پایان گذاشت؛ اگر الان دقت کنید در آن منطقه هنوز هم جنگ هست.

عنوان اثر: سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر: 1397/07

شاخه هنری: نقاشی

میرعلی

میرعلی

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1389/03

عنوان اثر: طوطی و بازرگان

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: بازنویسی داستان «طوطی و بازرگان» و تصویرسازی

متن اثر: بازرگانی یک طوطی داشت و او را در قفس زندانی کرده بود روزی بازرگان می خواست به سفر به رود از همه کنیزانش پرسید که چه می خواهید که برای شما بیاورم از طوطی هم پرسید که چه طوطی گفت به دوستانم سلام برسان و به گو این طوطی بسیار دل تنگ شماست اما در قفس زندانی است. بعد از بازگشت از سفر بازرگان به طوطی گفت من سلام تو را رساندم اما بسیار پشیمانم یکی از دوستانت به محض این که داستان رنج تو را شنید از درخت افتاد و جون داد همین که طوطی داستان را شنید  درون قفس افتاد بازرگان در قفس را باز کرد و طوطی را بیرون آورد ناگهان طوطی پرواز کرد و به دو به شاخه نشست و گفت آن طوطی هندی به من نشان داد که نباید صحبت کنم تو مرا به خاطر شیرین زبانی در قفس انداخته ای

دبستان پسرانه بادبادک

عنوان اثر: سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر: 1397/07

شاخه هنری: نقاشی

برنا

برنا

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1388/12

عنوان اثر: رنگ های مختلف

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: داستان و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است. 

متن اثر: روزی روزگاری یک جعبه مدادهای رنگی مختلفی بودند که رنگ آبی تنها بود. کسی با او زندگی نمی کرد و همه از او بدشان می آمد. چون صاحب مدادها از رنگ آبی استفاده نمیکرد! و فقط یکی از مدادها اعتقاد داشت که همه مداد رنگی ها مهم هستند. یک روز مداد رنگی ها داشتند فوتبال بازی می کردند و مداد آبی پرسید می شود من هم بازی کنم. آنها گفتند نه و آن مداد که اعتقاد داشت که همه مدادها مهم هستند هر روز می دید همه مدادها دارند مداد آبی را اذیت می کنند. صبر او تمام شد. و به صاحب مداد ها گفت: «از مداد آبی …. می توانی دریا و آسمان بکشی» و صاحب برای اولین بار به مداد آبی دست زد و نقاشی کشید و مداد آبی ……

دبستان پسرانه بادبادک

عنوان اثر: سازهای جادویی

تاریخ انجام اثر: 1397/11

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: داستان و تصویرسازی اثر توسط کودک خلق شده است. 

متن اثر: یک روز من ساعت 8:30 از خواب پا شدم. بعد دیدم 5 یا 6 تا ساز در اتاقم بودند. من از تعجب دویدم به سمت آشپزخانه و داد زدم و به همه: چرا توی اتاقم 6 تا ساز است؟ و دوباره گفتم: چرا تو اتاقم 6 تا ساز است؟ 2 ویلن، 2 شیپور و 2 درام. هیچکس جواب نداد و بعد از یک ساعت به آنها عادت کردم. ولی روز بعد نبودند. تعجب کردم و خیلی ناراحت شدم. بعد این را به مادرم گفتم. مادرم گفت: چه عجیب! بعد با ناراحتی به اتاق برگشتم. روز بعد هم باز آنها بودند! ولی اتوماتیک آهنگ می زدند. به سقف اتاق نگاه کردم به خاطر این که ببینم این ها از دیوار می آیند یا نه،  که یک مستطیل دیدم . رفتم نردبان پدربزرگم را قرض گرفتم و بازش کردم، به سمت مستطیل بردم و روی نردبان ایستادم و به مستطیل دست زدم. مستطیل باز شد و من را کشید توی خودش. من داد زدم: مامان! ولی تا که مادرم آمد من توی مستطیل بودم. ولی آن مستطیل یک مستطیل معمولی نبود. آن یک در بود. ولی باز هم در معمولی نبود. یک در جادویی بود که تو را به سرزمین آهنگین می برد که همه سازهای دنیا در آنجا بود. ولی یک چیز مهم: هر کسی در آن در می رفت کل دنیا متوقف می شود.  و هر وقت آن کس که توی در هست برگردد بیرون، دنیا مثل اول می شود و وقتی که دنیا متوقف است کسی نمی فهمد به جز آن کسی که تو در هست. من توی در تنهای تنها برای 3 یا 4 روز در آن جا زدگی کردم و به آنجا عادت کردم. بعد یک صدا گفت: آن سازها برای تو! من خیلی خوشحال شدم ولی گفتم: چطوری از این جا بروم؟ آن صدا گفت: هر جور که تو بخواهی! من چشم هایم را بستم بعد باز کردم و دیدم توی اتاقم هستم! و سازها هم بودند و صدای قشنگ شان را شنیدم و برای اولین بار سازهای جادویی زدم. آنها تا ابد با من بودند.

عنوان اثر: سفر به سرزمين رنگ ها، رنگ هاي سرد و گرم

تاریخ انجام اثر: 1397/07

شاخه هنری: نقاشی

هانا

هانا

جنسیت: دختر

تاریخ تولد: 1393/05

تاریخ انجام اثر: 1398/03

شاخه هنری: مجسمه سازی

پروژه: آشنایی با هنرمندان بزرگ (بازآفرینی آثار پرویز تناولی)

توضیحات: “یه آدمه که موهاش دون دونه و جلوی گردنش درازه.”

آموزشگاه هنرهای تجسمی بادبان