آنگاه که دیگر کودک نیستیم، مرده ایم

آنگاه که دیگر کودک نیستیم، مرده ایم

ذاکری، علی، آنگاه که دیگر کودک نیستیم مرده ایم، دو هفته نامه هنرهای تجسمی تندیس، شماره 59، 12 مهر 1384، صفحه 19.

مشکل ما بزرگترها این است که همیشه تلاش داریم به کودکان یاد بدهیم اما نمی‌کوشیم تا از آنان چیزی فرا بگیریم. به اعتقاد من هرکسی برای یافتن دوباره خویش باید یک بار دیگر خود را به کودکی‌اش نزدیک کند، اگر جهان امروز کودکی خود را بشناسد، جهان زیباتری را شاهد خواهیم بود. ما در بزرگ شدن چیزهایی را به دست می‌آوریم و چیزهای بیشماری را هم از دست می‌دهیم. ما در بزرگی طراوت، شادابی، صداقت، پاکی، جسارت، خلاقیت، فی‌البداهگی، خواب راحت و بی دغدغه روی پای مادر بزرگ، انبوه رویاهای رنگی، سبکبالی، دویدن در پی قاصدک و مهم‌تر از همه بازی را از دست می‌دهیم. به جای همه این ارزش‌ها انبوهی از اطلاعات، تجربیات، دغدغه‌های جاری زندگی و سازگاری با یک رفتار عمومی و خالی از طراوت ما را فرا می‌گیرد. ما بزرگ می‌شویم و دیدگاه‌های بی‌شماری در طی زندگی پس مانده سفرهای گوناگون را در ذهنمان می‌تکانند و ما بی آن که روی آن‌ها بازیافت صورت دهیم آنها را با خود حمل می‌کنیم. و از آن به عنوان عینکی برای تفسیر حقایق زندگی استفاده می‌کنیم. هر روز این انباشت بیشتر می‌شود. تکرارها زندگیمان را فرا می‌گیرد و برای هر اتفاقی تفسیری از پیش آماده داریم و آن گاست که ذهنمان بوی گذشته و کهنگی می‌گیرد و ما بی آنکه دم هر عید، خاک از روی آنها برداریم و یا بخشی را شبانه در کیسه زباله در کوچه بگذاریم از خود می‌پرسیم چرا حالم خوب نیست؟ من هم چند سال قبل خیلی حالم بد شد و به دکتر مراجعه کردم او توصیه کرد که روزی سه بار صبح، ظهر، شب قرص کودکی مصرف کنم. همه این قرص را لازم دارند تا حداقل بخشی از کودکی وجودشان را حفظ کنند.

برانکوزی مجسمه‌ساز معاصر می‌گوید: آنگاه که دیگر کودک نیستیم، مرده ایم.

رجعت به کودکی و یافتن ارزش‌ها و به کارگیری دوباره آنها به طور یقین نگاه نو و خلاقانه‌ای را در زندگی انسان‌ها به وجود می‌آورد. در این راستا هنرمندان بیش از سایر مردم به این بازگشت نیازمندند. کودکان در کنار ارزش‌هایی مانند پاکی، صداقت، شفافیت، جسارت و شادی ویژگی‌های دیگری مانند خلاقیت و فی‌البداهگی دارند که به خصوص در هنرهای تجسمی محل حضور بزرگانی چون پیکاسو، پل کله، میرو، دوبوفه، کاندینسکی و بسیاری دیگران بوده است.

هرکس در مسیر کارش گاهی شانس‌هایی می‌آورد که باعث ارتقاء کیفیت کارش می‌شود، حال این می‌تواند آشنایی ما با فلان استاد باشد یا کشف یک دیدگاه پنهان و یا افتادن سیب از درخت یا شره رنگ جکسون پولاک روی بوم نقاشی‌اش. من هم بر حسب اتفاق زمانی که با نقاشی کودکان آشنا شدم، این شانس بزرگ برای من اتفاق افتاد. اما مثل هر مطالعه‌ای که در پروسه جواب می‌دهد، این آشنایی در پی چند سال مطالعه و کار ارزش واقعی خود را ظاهر ساخت، توضیح دقیق چنین پروسه‌ای از حوصله این متن خارج است، اما با اشاره به بخشی از آن، تأکید دوباره‌ای به ارزش‌های دنیای کودک خواهد بود.

من در مطالعه دنیای کودکی به چند کلمه کلیدی پی بردم که شامل: لذت، جسارت، تخیل، عدم نتیجه‌گیری، فی البداهگی و بازی بود.

من در کارهایم به این حقیقت تلخی پی برده بودم که با وجود صرف سالیان نسبتاً درازی برای کار آکادمیک و حل بخشی از معضلات راه، هنوز تولد هر اثر آنگونه که باید راحت و سیال صورت نمی‌پذیرد. لرزش دستانم را در برابر بوم‌های سفید حس می‌کردم و سیالی اندیشه‌ام زندانی انقباض ذهنم می‌شد.

در پس این حقیقت آموزش دوباره را شروع کردم این بار معلمم کودکان بودند. از بازی شروع کردم. بل دادن به بازی این اجازه را به من می‌داد که زیاد دلواپس نتیجه نباشم و از خود بازی لذت ببرم و در دل آن دنیای جدید را بیابم. دریافتم که هر شی در بازی کودکان می‌تواند تبدیل به موجودی دیگر شود. در این بازی دیگر اسم اشیا اهمیت نداشت. در این بازی عقل پای خود را عقب می‌کشید و شیطنت‌های کودکانه در شور و مستی خود در لابلای نور و آب و آینه آزادانه به هر سوی سرک می‌کشید. در این بازی چیزی از تکرار و گذشته فراهم نبود و هر تجربه‌ای از گذشته اگر می‌توانست با کودکی آشتی کند، بر جای می‌ماند. در این بازی راه‌های پر پیچ و خم و صعب‌العبور هیجان بیشتری نسبت به راه‌های هموار داشت. در این بازی چیزی که ارزش داشت مسیر بود نه هدف. نتیجه‌گرایی که عمل را دچار احتیاط می‌کرد و دست و پای جسارت را می‌بست در این بازی راه نمی‌دادم. چیزی که در لابلای بازی، هر لحظه روح زندگی را به کارهایم می‌دمید، لذت از کار بود. لذت از بازی، اتصال من و اثر را بیشتر می‌کرد تا حدی که گاهی مرا هم از سر راه خود بر می‌داشت. لذت، انرژی و صداقت را به کار می‌افزود. لذت باعث می‌شد که خودم باشم و با کج و کوله بودنم کنار بیایم. لابلای کار محاسبه‌های عقل از لای در مرا میپاید و هیچ‌گاه نخواستم به او بی‌احترامی کنم. تنها خواهش می‌کردم بعد از بازی پذیرای او باشم. تخیل و فی‌البداهگی را که دوستان همیشگی من شده بودند را به کارم راه می‌دادم . فی البداهگی به من اجازه می‌داد که همه مأموران کنترل عبور و مرور را به مرخصی بفرستم، در این زمان بود که دنیای ناشناخته و انرژی‌های پنهان وجودم بدون احتیاط وارد کار می‌شدند، و گاهی آنچنان این نیروها انجام کار را با سیالی انجام می‌دادند که خود من در گوشه‌ای لم می‌دادم و با تحسین تماشاگر خلاقیتشان می‌شدم. تخیل و فی‌البداهگی خروشان با هم کنار می‌آمدند و خودشان می‌دانستند که کجای کار را به همدیگر بسپارند. در فضایی از شیدایی، بازی، فی البداهگی و لذت درهم می‌آمیختند و اجازه می‌دادند تا پرده‌های وجودم به کناری روند و شادی و رنج و سرخی زخم‌های سالیان، بومم را شمع آجین کنند. در آن لحظات من باز مانند کودکی‌ام، سبک و سیال جرعه‌های نور را سر کشیدم. اما این لذت زیاد طولانی نبود. عقل دوباره بر در می‌کوبید. بازی من تمام شده بود. ورود عقل سر وقت صورت می‌گرفت و بعد از پخش و پلا شدن اسباب بازی‌ها، انضباط عقل می‌توانست دوباره اتاق را نظم دهد. به حرف‌های عقل گوش فرا می‌دادم، پرحرفی‌هایش جسارت مرا نشانه می‌رفت و توانایی ارائه کارم را برای من مشکل می‌ساخت. صحبت‌هایش عافیت‌طلبی من را ارضا می‌کرد. زیاده‌گویی‌هایش انرژی و تازگی، به روح کار را لطمه می‌زد. در این زمان تنها راه نجات، کمک گرفتن از جسارت دنیای کودکی بود. جسارتی که صداقت کار را به عافیت نمی‌فروخت. حالا از آن دو راه چند سالی می‌گذرد، همچنان بازیگوشی‌هایم را دارم و به جاهای گوناگونی برای یافتن سرک می‌کشم و این راحتی و سیالی و کشف دمادم را مدیون کودکان هستم.

نقاشی دیجیتالی

نقاشی دیجیتالی

جوادی متقی، شبنم، نقاشی دیجیتالی، دو هفته نامه هنرهای تجسمی تندیس، شماره 59، 12 مهر 1384، صفحه 6.

تابستان گذشته اولین جشنواره نقاشی دیجیتال در کشور برگزار شد. پیرامون چگونگی استفاده صحیح از رایانه نظرهای گوناگونی وجود دارد. اما در زمینه نقاشی کودکان پیشاپیش می توان به این اصل تکیه کرد که رایانه با تمام توانمندی ها و ویژگی های منحصر به فردش هرگز نمی تواند جایگزین آفرینش هنری به وسیله دست و یا به عبارت دیگر کاردستی شود. چرا که کار با دست فرآیندی پیچیده و عمیق است که رابطه انسان با جهان را گسترش می دهد. و به آن عمق و معنا می بخشد. از این رو نقاشی دیجیتالی به عنوان یک ابزار در حاشیه کاردستی می تواند قرار گیرد. پیرامون استفاده از کامپیوتر در این حد نیز باید با وسواس تمام راهکارهای صحیح آن را پیدا کرد تا دچار بحران بازی های رایانه نشویم.

امروزه ظهور رایانه پنجره دیگری را بر روی افق زندگی مردم باز کرده است و ضرورت استفاده از رایانه به عنوان وسیله ای که سرعت، دقت، تنوع و خلاقیت ایجاد می کند، کاملا قابل مشاهده است. امروزه تقریبا رایانه در اغلب خانه ها وجود دارد و بسیاری از کودکان و نوجوانان بوسیله آن به فعالیت های علمی، تفریحی، ارتباطی و هنر می پردازند و جذابیت این پدیده عصر ارتباطات برای کودکان و نوجوانان بسیار زیاد است.

و اما نقاشی و ذوق خلق تصاویر قریحه ای است که سنین کودکی در میان افراد وجود دارد. اگرچه رفته رفته با افزایش سن، جسارت نقاشی کردن در افراد کاهش می یابد. همانطور که می دانیم رایج ترین وسایل نقاشی مداد و کاغذ است که در دسترس همه کودکان دنیا وجود دارد. آنگاه که کودک به وسیله مداد نقشی بر روی صفحه دو بعدی کاغذ ثبت می کند از سوی والدین نقاش تلقی می شود. حال اگر بر این موضوع بشاور داشته باشیم که نقاشی کردن برای به تحرک در آوردن و بیان تصورات و تخیلات ذهنی کودکان بسیار موثر است و از طرفی این عمل به عنوان یکی از بازی های خلاقه کودکان محسوب می شوند و می توان به وسیله آن کودکان را در داشتن ذهن خلاق و تفکر واگرا همراهی کرد. باید به راه ها و تکنیک های مختلفی که این موضوع را دو چندان می کند اندیشید و این رویکرد چیزی نیست جز تنوع در ابزار و تکنیک نقاشی.

بدیهی است تنوع در ابزار نقاشی موجب می شود که کودک با ابزارها و تکنیک های گوناگونی آشنا شده و به کشفیات بیشتری دست پیدا کند. کودکی که در کنار مربی کار آزموده خود با ابزار مختلف و متنوع نقاشی آشنا می شود به سرعت در مسیر فعالیت خلاق خود قرار می گیرد. اینک می توان این سوال را مطرح کرد که چه ابزاری را می توان ابزار نقاشی محسوب نمود؟

آیا هر وسیله ای که اثری بر جای بگذارد، می تواند جزو ابزار و وسایل نقاشی تلقی شود؟ یا وسایل نقاشی فقط در قلم، کاغذ، مداد رنگی و یک صفحه دو بعدی خلاصه می شود؟ اگر به مفهوم نقاشی و نقاشی کردن بیاندیشیم و تعریفی از آن پیدا کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که هر ابزاری که بتواند تصاویر و تخیلات ذهنی ما را ثبت کند می تواند جزو ابزار نقاشی محسوب شود.

در دنیای معاصر که رایانه از جمله ابزاری است که اولا در دسترس اکثریت مردم قرار گرفته و دوما امکانات زیادی را نزد افراد قرار می دهد، می تواند یکی از ابزارهای نقاشی محسوب شود. حتی شاید به دلیل سرعت در انجام عملیات مثل رنگ گذاری، خط گذاری، عوض کردن صفحه، اضافه کردن یا حذف کردن تصاویر و … جذابیت های ویژه ای را برای افراد به وجود آورد و از طرفی جرات و شهامت بیشتری را به کودکان ببخشد و امکانی را پدید آورد تا شخص بتواند گشت و گذار بیشتری در یافته های خود داشته باشد.

این وسیله همچنین می تواند موجب گسترش بازده فکری برای پیداکردن راه های جدیدتر شود و در بالا رفتن پاسخ به محرک ها، قوی تر عمل کند و قدرت انتخاب و تصمیم گیری را در نزد کودکان و نوجوانان بالا ببرد.

اما رویکرد دیگری نسبت به پدیده رایانه وجود دارد که بسیاری از مربیان تعلیم و تربیت استفاده از آن را نزد کودکان و نوجوانان مسئله نگران کننده ای می بینند به این معنی که تاثیرات رایانه ممکن است جایگزین دیگر فعالیت هایی شود که ارزش تحولی بیشتری دارند.

اما باید توجه داشت که امروزه اولا استفاده از رایانه امری اجتناب ناپذیر است و دوم این که رویکردهایی مثل نقاشی به این وسیله در نزد کودکان و نوجوانان می توانند جایگزینی مناسب و خلاق تعریف شوند.

عناصر مشابه در نقاشی مدرن و نقاشی کودکان

عناصر مشابه در نقاشی مدرن و نقاشی کودکان

(رضا عبدلی، کارشناس هنر کودکان، مدرس دانشگاه)

عبدلی، رضا، عناصر مشابه د رنقاشی مدرن و نقاشی کودکان، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، 16-21.

محققان نتایج خود را در حیطۀ شباهت‌های نقاشی مدرن و نقاشی کودکان به گونه‌ای امیدوارانه بیان می‌کنند، آنان به این نتیجه رسیده‌اند که کودکان در نقاشی‌هایشان قوانین پرسپکتیو را رعایت نمی‌کنند و در اکثر نقاشی‌های کودکان سطح و دو بعدی نمایی به چشم می‌خورد و همچنین در نسبت برخی از اعضای جسم مبالغه می‌کنند و توجه خاصی به نقوش دارند و نقاشی آنان بیشتر به آنچه می‌اندیشند، شبیه است تا آنچه که می‌بینند.

«دکتر محمد بسیونی» در کتاب «فرهنگ هنر و تربیت» می‌نویسد: « کودکان در نقاشی، به رئالیست بودن پایبند نیستند، چه نزدیک، چه دور» وی ابراز می‌کند نقاشی یکی از کودکان را دیده است که به شیوه کوبیستی کشیده شده است یعنی هم چهره‌ی انسان را از رو‌به‌رو کشیده است و هم از پهلو؛ این چیزی است که پیکاسو در سال 1929 در تابلو «مادر» به تصویر کشیده است. او نتیجه‌گیری می‌کند که از این نقاشی کودک می‌توان نتیجه گرفت که بدون تکیه بر فوتوگرافی می‌توان به هنر اصیل دست یافت.

«فرانک واکوویاک» و «تئودور رامیزی» مؤلف کتاب «نقاشی برای دانش آموزان دبستانی» هنر مدرن کودکان را این گونه توصیف می‌کند: امروزه هنری برای کودکان پر ثمر است که کودک آن را با درک، هدف، برنامه‌ریزی، اعتقاد و عشق انجام دهد و کارکردن کودکان را با وسایل و مواد  مختلف، یک امتیاز و عشق انجام دهد و کار کردن کودکان را با وسایل و مواد مختلف، یک امتیاز و مکاشفۀ لذت بخش بر می‌شمرند.

آنان معتقدند که میدان تخیل و جسارت کودکان از نظر ترکیب‌بندی، مرز مشخصی را نمی‌شناسد و علت گرایش هنرمندان را به نگرش کودکان، در بیان حسی و بی تزویر کودکان می‌پندارند و اعتراف می‌کنند هنرمندان مطرح مانند پیکاسو، پل کله، خوان میرو و … بی تردید تحت تأثیر کودکان هستند.

از سوی دیگر یادآور می‌شوند که نباید هر چه را کودک طراحی می‌کند، هنر دانست. طراحی کودکی مسلماً طراحی کودک است اما همیشه هنر نیست.

«ویاک» و «رامیزی» ویژگی‌های کودکان را این گونه بر می‌شمرند: خیال‌مندی بزرگ، با احساس و دیدی وسیع و ذهنی سریع الانتقال با واکنش‌های احساسی منظم و اصولی که از طریق هنر بیان می‌شود.

این دو محقق برجسته آن بخشی از نقاشی کودکان را هنر نمی‌نامند که با معیارهای بزرگسالان تطابق دارد. بلکه نوعی بیان تصویری ساده شده به وسیلۀ کودک که بیشتر به یک نوشته ساده شبیه است تا شعر را، هنر می‌نامند.

برخی از کارشناسان در «هنر بودن» نقاشی کودکان دیدگاه‌های ضد و نقیضی را مطرح می‌کنند، برخی برای نقاشی کودکان در محیط هنر جایگاه خاصی قائل نیستند و مقام نامشخصی را برای آن تعیین می‌کنند، ولی با وجود این معتقدند که نمی‌توان انکار کرد «هنر کودکانه» وجود دارد و قبول آن به همان نحوی که هست تقریباً مشابه با پذیرشی است که از هنر دوران انسان‌های بدوی دارند و شیوه تکوین هنر بدوی از خیلی جهات با هنر جدید پیوستگی دارد.

کودک در اصل شبیه به هنرمند کار می‌کند و ترتیب هنری در هر دو حالت مسائل مشابهی را مطرح می‌کند.

در مراحل آفرینش هنری برای کودکان موضوعاتی را مورد توجه قرار می‌دهند که در روال زندگی‌شان رخ داده است و به وسیله نیروی خلاقه خود به تحریک وادار می‌شوند، وقتی نیروی خلاقه خود به تحریک وادار می‌شوند، وقتی نیروی خلاقه کودک ظهور کرد و کودک به استعدادهای درونی و قدرت هنری نهفته در وجود خود واقف گشت در اعجاب قرار می‌گیرد و شاد می‌شود. حسی که کودک احساس می‌کند همانی است که به وسیله محققان خلسه همیشگی کودک نامیده‌اند. به دلیل حضور چنین نیروی موجودی در جوهر ذاتی اوست که هنرمند است و قدرت وصول به اهداف درونی خود را داراست. بنابر نکته فوق نباید تصور کرد که این نیرو همیشه به طریق ارادی و عقلانی عمل می‌کند زیرا بین ارادی و غیر ارادی همیشه ابهام وجود دارد و با تحول هنر جدید از لحاظ مناسبات آن با بیان حال هنر باز هم ابهام بیشتر و بیشتر شده است.

برای تعیین شفاف‌تر این نیرو بررسی دقیق‌تر  آن لازم است. قابل تصور نیست که عملاً هیچگاه بتوانیم در این امر موفقیت حاصل کنیم. کودک برای توجیه نشو و نمای خود به نسبت کمی از آن می‌تواند استفاده کند و حتی گاهی هم به نظر می‌رسد که قادر به استفاده از آن در این مرحله خاص نمی‌باشد. پژوهشگران از فعالیت خلاقه کودک بهره برده‌اند و راهکارهایی مناسب برای تفحص درباره این نیرو به دست می‌آورند. کار خلاقه کودک ذات حقیقی کودک را با درجات بهتر از نقاشی‌های آموخته شده و غیر خلاق کودک به منصه ظهور می‌رساند.

این نیروی قدرتمند در کودکی شکل محکم‌تری در درونشان دارد و تأکید «هانری ماتیس» به حفظ کودکی در دوران بزرگسالی به دلیل رسیدن به  تصاویری کاملاً شخصی و بدیع به خاطر همین امر است. هنرمندان نوگرا، با حفظ کودکی درون خویش یا همان قدرت خلاقۀ هنری جهت تاریخ هنر را تغییر داده‌اند و پنجره‌های جدید به روی قرن حاضر گشوده‌اند، سزان طراح و تئوریسین هنر مدرن معتقد است: «همواره در جستجوی توصیه و تبیین احساسات مبهمی هستیم. که روز تولدمان با ما همراه شده‌اند. هنرمند خلاق معاصر این احساسات مبهم کودکی را با پی‌گیری مداوم به آنجا رساند که هنر قبل از خود را محو کرده و به موزۀ تاریخ سپرده است.»

در قرن حاضر اثری جاودانه خواهد شد که کاملاً از حدود عقول انسان‌ها فراتر رود. عقل سلیم و منطق برای جاودانگی اثر زیان‌بخش به شمار می‌رود. بنابراین کارشناسان نتیجه‌گیری کرده‌اند که یک اثر هنری به خواب و رویا و روحیه کودکانه نزدیک است، هنرمند نوپرداز برای خلق یک اثر ژرف آن را به زوایای مخفی و بزرگ دنیای خود، جایی که صدای رودخانه‌ها، آواز پرندگان و خش‌خش برگ‌ها و … شنیده می‌شود، می‌برد. این مکان به گوش دل، هم تشبیه شده است.

در هنر نوپردازان معاصر جهان جریان وسیعی برای معتبر ساختن تخیلات و تصورات خود برانگیخته و آزاد در دوران کودکی وجود دارد که هم‌زمان با جنبه‌های رویایی بیان است.

پل کله

وقتی نقاشی قرن حاضر را نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که به سوی کودکی سرازیر شده است. تحول و تکامل هنرمندان، تدریجاً نتیجه افراطی خود را که می‌توان خط خطی کردن دوران آثار شخصیت‌های مشهوری چون کله و میرو را به نقاشی‌های کودکان خردسال تشبیه کرده‌اند.

کودک 14 ساله

شخصیت‌های آثار شاگال را به آدمک‌های نقاشی کودکان که در خلاء متعالی موج می‌زند، شبیه دانسته‌اند. به نظر کاندینسکی نقاشی بی‌شکل دوران کودکی مبتنی بر اولین برخورد انسان با جهان پیرامون است، دورانی که کودک هنوز نمی‌داند و از قوانینی که او را هدایت می‌کند، بی خبر است.

کودک 7 ساله

نکته مهم دیگری که کاندینسکی در ارتباط با نقاشی کودکان نقل می‌کند لذتی است که کودک از رنگ‌ها و اشکال می‌برد، بی آنکه هنوز با خصوصیات واقعی اشیاء آشنا شده باشد. به نظر واسیلی کاندینسکی کودک هنوز وظیفه عمل اشیا را نمی‌شناسد و به آنها با نگاهی پاک ولی خالص و بدیع می‌نگرد و نیروی درک اشیا به صورتی که هستند نزد او دست نخورده می‌ماند ولی پس از یک سلسله تجارب که غالباً برای کودک مریض‌کننده است با جنبه عملی آشنا می‌شود. برخی کوبیست را به کودکی تشبیه کرده‌اند که به مرحله واقع‌گرایی روشنفکرانه رسیده است که در تصویر خود از مجموعه شناخت‌های خود بهره می‌برد و موضوع را از تمام زوایا نشان می‌دهد و اشیا را با تمام پیچیدگی‌شان به سادگی به نمایش می‌گذارد. در حقیقت کودک و کوبیست برای توصیف حقیقت، از شناخته‌های روشنفکرانه حافظه و ذهن و روان خود استفاده می‌کنند و به این ترتیب، این آثار درست مانند نقاشی‌های کودکان معرفی می‌شوند.

پابلو پیکاسو

کودک و هنرمند معاصر به لحاظ درونی می‌دانند که هرچه را بیافرینند، آخر خود را خلق می‌کنند یا به قول « ژان کوکتو » یک نقاش هر چیزی بکشد، در نهایت تصویر خویش را می‌آفریند. هر دو گروه با نگریستن خلاق می‌آفرینند، در حقیقت نقاشی با نگاه آفریده می‌شود. مدرنیست‌ها کلام زیبای «رولان بارت» را در قرن حاضر عملی کرده‌اند، بارت اعتقاد دارد که مدرن بودن یعنی اینکه ما بدانیم چه چیزی دیگر ممکن نیست، چه کارهایی دیگر نمی‌شود انجام داد. آنان نوی بد را بهتر از خوب کهنه می‌دانستند و آینده را با آثار و اندیشه پویای خویش بنا کردند که با این اصل که کار کهنه و قدیمی نکنیم و حرفی و نگاهی نو را از کودکان بیاموزیم به شیوه بدیع و خلاق رسیدند. در کتاب «هنر و انسان» برخی از محققان چون هربرت رید و … نقاشی کودکان را جزء هنر به شمار نمی‌آورند و برای این بیان خود علل متفاوتی را بر می‌شمارند و به سه نکته اصلی توجه دارند: نخست اینکه هنر کودکان هنر مقطعی است و در مرحله‌ای خاص از دوران زندگی کودک و نوجوان به آن می‌رسند و پس از عبور از آن هنر ناپدید می‌شود. لذا کمتر کودکی پس از عبور از مرحله کودکی آن را حفظ می‌کند، پس نتیجه‌گیری می‌کنند آثار کودکان را اثری هنری به شمار نیاورند. دوم چون کودک بعد از مرحله کودکی به فراگیری نقاشی به طور علمی و عملی می‌پردازد پس دوره قبل از آن دوره‌های هنری نیست و اثرش اثر هنری نمی‌باشد. سوم اینکه «آگاهی» هنرمند نسبت به اثرش از مهمترین شرایط اثر هنری است، در حالی که کودکان را نا آگاه نسبت به هنر و آثارشان می‌دانند.

کودک 4 ساله

با وجود این ادعاها هنرمندان نوپرداز معاصر، هنر کودکان را سرچشمه و منبع الهام خلاقیت خود به حساب می‌آورند و از آن به نتایج قابل توجهی می‌رسند و با هنر کودکان هنر خود را گسترش می‌دهند و با اینکه بسیاری از اشکال مرسوم و آگاهانه را به کنار نهاده‌اند به تناقضی واقف می‌شویم که منتقدان هنر دچار آن شده‌اند. زیرا از طرفی ویژگی آگاهی را مطرح می‌کنند و از طرف دیگر از آثار هنری هنرمندانی که در لحظه‌های خاص ناخودآگاه به خلق اثری می‌پردازند، هیجان زده می‌شوند و در مقابل نقاشی‌های ناخودآگاه کودکان آنها را کم ارزش می‌شمارند.

کودک 14 ساله

«هربرت رید» بارها گفته است برای شخصی که می‌خواهد غرایز خلاقه خود را زنده نگه دارد در درجه اول لازم است نیروهای حسی خود را آزاد سازد و دائماً با طبیعت در تمام تنوع آن در ارتباط باشد. این ویژگی که رید برمی‌شمارد، یکی از ویژگی‌های برجسته در کودکی و آثار کودکان می‌باشد و خلاقان نوپرداز از آن نیروی قوی حسی آزاد شده بسیار بهره برده‌اند و همواره توصیه به حفظ آن می‌کنند. اگر نگاهی به آثار هر دو گروه داشته باشیم، در خواهیم یافت که در آثار کودکان و هنرمندان نوگرا تصاویر «درونی شده» موج می‌زند و به خاطر همین اصل است که بیان هر کدام ابداعی است و خاصیت شخصی دارد و همچنین در خلق هر دو گرایش «خوب دیدن » اصلی است که به چشم می‌آید و آثار آنان نتیجه نگرش خلاق آنان است. آنان برای منظور خاصی دست به کار نمی‌شوند مگر ضرورت‌های درونی و خلق لحظات خلاق. در آنچه معتقد هستند لحظه‌ای مردد نیستند ، هنر مدرن و هنر کودکان هر دو به صورت باطنی و خود به خود پرورش می‌یابند و زبان اشکال را درونی می‌دانند. چون هر دو گروه مورد بحث، طبیعت هنری واقعی خود را به نمایش می‌گذارند. . طبیعتاً هر نقاشی مبین خصوصیات درونی آنان است.

فراگیری از علوم گذشته و جدید نه تنها سد راهشان نیست بلکه باعث شکوفایی شخصیت هنری آنان و تکامل هنری آنان می‌شود، در هنگام آفرینش هنری هرگز نگران مبتذل شدن نیستند، چون به اصول خلاقیت درونی واقف هستند، از فعالیت هنری برای تسلیم شدن آشفتگی‌ها و ارتقای تفکر و نحوه زندگی هنری خود بهره می‌برند و از این طریق به زندگی نوین می‌رسند و به طرز خستگی‌ناپذیری در خدمت تصورات خلاق خود هستند، هر سطحی برای آنان می‌توانند باعث خلق اثر هنری بشود، در آفرینش هنری از هر سطحی بهره خاص خود را می‌برند، قطع و اندازه اثر خیلی برایشان مهم نیست بلکه جاگیری خلاقانه آن قابل اهمیت است، ولی اختصاصاً برخی از کودکان در سطوح بزرگ‌تر بهتر و بیشتر لذت می‌برند و امکان پرواز برایشان مهمتر است. از همه ابزار موجود در نقاشی استفاده می‌کنند و در کاربرد ابزار هیچ محدودیت خاصی را برای خود نمی‌بینند، در شروع کارشان بعضی از اوقات بافت سطح نقاشی شده باعث الهام آنان می‌گردد، معمولاً در هنگام نقاشی با سطوح و رنگ‌ها به گفتگو می‌نشینند و هنگامی که درونی شد خود را در موقعیت‌های خلق قرار می‌دهند و به خاطر همین برداشت آزاد و خود انگیخته‌شان اثرشان از حیث خلوص کم نظیر است، نگاه آنان به طبیعت پیرامونشان هنرمندانه است و با چشم باز عبور می‌کنند و گاهی لکه یا اثری از باران بر روی زمین یا دیواری باعث ایجاد اثری می‌گردد. از هر فرصتی برای بازی خلاق با رنگ‌ها و سطح‌ها بهره می‌جویند، اشکال متفاوت را با هم به بازی می‌گیرند تا فکر خود را بیابند. بعد از این بازی‌های خلاق است که با اشکال هندسی آشنا می‌شوند و جهان معاصر را مجدداً می‌آفرینند و مصادیق آن را در طبیعت خواهند یافت. با لمس لطافت، شفافیت یا نرمی هر شی، در حقیقت به ظواهر اشیا و سطوح خارجی آن می‌پردازند تا به عمق آن بیشتر پی ببرند، هنرمندان معاصر و کودکان از کار زیاد لذت می‌برند و کشف و شهودهای خود را توسط نقاشی قابل ارائه می‌پندارند و همچنین نقاشی آنان را به تحریک و تفکر بیشتر وا می‌دارد، در حقیقت ذهن آنان همیشه در حال ترسیم است، آنان با چشمان‌شان در همه حال به خلق می‌پردازند، با این عمل زبان اشکال را دقیق‌تر می‌فهمند و به باطن اشیا نفوذ می‌کنند، برخورد کارت پستالی با نقاشی ندارند و صرفاً در پی ساختن آثار زیبا نیستند، فعالیت مهم هر دو گرایش تغییرات درونی بعد از خلق است که ایجاد می‌گردد. نتیجتاً نقاش بزرگسال و کودک دو اصل را به طور درونی فرا گرفته‌اند:

۱- اعتماد به نفس و قدرت بیانی بعد از تمرین‌های دیداری و شنیداری.

۲- فعالیت خلاق که صرفاً برای ارتقای ذهن خود و اجتماع موثر است. به عبارت بهتر آنان برای پیروزی کار می‌کنند نه برای شکست، بلکه برای خودشناسی و جهان‌شناسی فعالیت می‌کنند.

اثر هنری این دو گروه خلاق ریشه در عاطفه و احساس آنان دارد، چون یک اثر هنری خلاق با عاطفه و احساس آغاز می‌گردد و با آن نیز به پایان می‌رسد، مهارت و تکنیک در نزد آنان نه آغاز است و نه پایان، بلکه در حد وسط قرار دارد. در آثار کودکان نورپردازی، سایه روشن و پرسپکتیو به شیوه متداول آن جایی ندارد، رعایت تناسبات در آثار کودکان و بزرگسالان مدرن نزدیک به هم است، گاهی به ضرورت تصویری و ‌احساسی سری کوچک یا پایی بزرگ‌تر ترسیم می‌شود، آنان خود را مستلزم به رعایت تناسبات مرسوم نمی‌دانند، برای کودکان و نوپردازان معاصر خط افق خاصی وجود ندارد، آنان به پرسپکتیو درونی معتقد هستند. آنان وقتی شیفته یک تصویر و تصور درونی بشوند با تلاش و جستجوی کوشا بر آن تسلط پیدا می‌کنند، خلاقان هرجا که باشند سعی می‌کنند با هماهنگی و زبان آن محیط و مکان و موضوع آشنا شوند و بعد از آن آشنایی و قرابت است که خلاقیت را درک می‌کنند و شکل خاصی به محیط درونی خود می‌دهند و با نمادها و نشانه‌هایی آن را بر روی سطوح متنوع و احجام گوناگون ترسیم می‌کنند. نهایتاً کودک و هنرمند مدرن رو به رشد می‌اندیشند و می‌دانند که خلق هنری‌شان در خدمت اندیشه‌های متعالی و لحظات ناب خود قرار می‌گیرد و در آفرینش هنری به نیکویی می‌پندارند که تفکر، تخیل و تصور زیبایی‌ها لذت‌بخش است و آنان صرفاً برای پرنده‌ای شاخه‌ای می‌کشند. اگر به نقاشی کودکان و عناصر هنر مدرن نگاهی عمیق بکنیم و به دنبال استخراج ویژگی‌های مشابه باشیم حتما به عناصر زیر خواهیم رسید:

۱- سطح و خط:

۲- گزیده گویی:

۳-زمان و‌ مکان:

۴- تغییر و تبدیل:

۵- نماد وسمبول:

۶- نگرش چند وجهی:

کودکان صفحه نقاشی خود را از سطوح متنوع با رنگ‌های درونی شده پر می‌کنند و گاهی به ابعاد و اندازه آن توجهی ندارند.

کودکان از میان عناصر و اشکالی که می‌بینند، آنهایی را برمی‌گزینند که به نظرشان مهمتر است و قدرت بیان بیشتری دارد. کودکان فضاها و مکان‌های گوناگونی را در صفحه نقاشی خود جای می‌دهند بدون آنکه به اختلافات فیزیکی آنها توجه خاصی داشته باشند. همچنین زمان‌های گوناگون را در یک اثر نقاشی به طور هم‌زمان می‌توانیم ببینیم و این با واقعیت خارجی سازگاری ندارد.

کودکان برای بیان هنری به رمزهای مخصوص خود پناه می‌برند. هر کودکی رمزی دارد که در قالب رنگ یا فرم یا خطی تجلی می‌یابد. کودکان اشیای داخل خانه یا پشت دیوار یا ریشه درخت را نشان می‌دهند. بدون آنکه مانعی برای او باشد زیرا هدفش بیان درونی است. هنر کودک در اکثر موارد فوق با هنر معاصر و هنر انسان‌های ابتدایی شباهت‌ها و شراکت‌هایی دارد. هنر کودکان اگرچه از درک زمان، مکان، ترکیب‌بندی و پرسپکتیو معمول و آگاهانه و هماهنگی‌های رنگی آکادمیک برخوردار نیست، ولی از زمان، مکان، پرسپکتیو و … خاص خود به نحو نوینی برخوردار است و توانسته است هنر معاصر را دگرگون کند، لذا هنر کودکان را نباید کمتر از هنر بزرگسالان به شمار آورد. شایان ذکر است، عدم ارزیابی نقاشی‌های کودکان با معیارهای بزرگسالان مستلزم تجدید نظر در معیارهای نقد هنری معاصر است.

به طور کلی هنر یک انضباط انسانی است و این انضباط عبارت است از ایجاد هماهنگی شرایط طبق یک قریحه هنری که یک انضباط مطلبق تحمیل شده نیست بلکه انضباطی است که به نظم طبیعت ارتباط دارد و کودک و هنرمند بزرگسال با پیروی از این انضباط از آزادی کامل برخوردار می‌گردند. هنر نیز یک امر اجتماعی به شمار می‌رود زیرا وسیله اصلی ارتباط با همنوعان را تشکیل می‌دهد و اهمیت زایدالوصف تربیتی آن از همین امر اقتباس می‌گردد. هنر خودشناسی انسان، ادراک، احساس و استدلال را به طرز موزونی هماهنگ می‌سازد. هنر تربیت‌کننده جوانب مختلف حسی انسان است. کارشناسان تعلیم و تربیت از طریق هنر، هنر را به منزله تربیت و راهی برای تقویت و تکمیل قوه استدلال تلقی می‌کنند و دلیلش آن است که فرض شده است که انسان از راه عقل و برهان بهتر می‌تواند بر خود و بر آنچه که او را احاطه کرده است، تسلط یابد.

فعالیت هنری انسان، قدرت خلاقه را افزایش می‌دهد و جنبش‌های آن تحت قواعد زیبایی شناسی مدرن حال و هوای تازه به خود می‌گیرد و نیروهای حیاتی به جنبش پویای خود ادامه می‌دهند و رشد و بالندگی را به دنبال دارند. در هنر بزرگسالان و کودکان ارتباط الهام و هوش و همچنین ایجاد روابط بین تصور ذهنی و اشتغال حواس صرفاً با روش بصری و به اصطلاح بهتر به طریق خلاقه امکان پذیر است. با توأم ساختن دو بعد طبیعت وجود خودمان می‌توانیم به پیش برویم و این هماهنگی باعث پیشرفت فعالیت‌های انسانی است. این نکته همان نقشی است که فعالیت هنری برای هنرمند و کودک به عهده دارد و در طول قرون متمادی نیز عهده‌دار بوده است.

پی نوشت:

۱- نقاشی و کودک ( مجموعه مقالات)، صفحه ۱۵.

۲- نقاشی کودکان و مفاهیم آن، صفحات 161-168.

3- Coctean,jean . نقل از محمد ابراهیم جعفری، سخنرانی در دانشکده هنرهای زیبا 2/10/1379.

4- بابک احمدی، در سخنرانی دانشکده هنرهای زیبا، 11/2/1379

5- طارق شریف، کودک و نقاشی، مقاله اهمیت هنر کودکان

6- هنر و آموزش و پرورش، صفحه 98.

7- برگرفته از مقاله اهمیت هنر کودکان، طارق شریف.

آوینا

آوینا

تاریخ تولد: 1390/1

جنسیت: دختر

تاریخ انجام اثر: 1397

شاخه هنری: نقاشی

توضیحات: نقاشی با الهام از داستان آفتاب، باران و قصه کاشی ها با تصویرسازی نجوا عرفانی

مربی: سمیه دادرس 

تاریخ انجام اثر: 1397/2/21

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: 1397/2/8

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

تاریخ انجام اثر: تاریخ دقیق انجام این اثر مشخص نیست. (ولی در بازه زمانی سال 1395-1397 انجام شده است.)

شاخه هنری: نقاشی

زانیار

زانیار

جنسیت: پسر

تاریخ تولد: 1395/02

نام اثر: خورشید

تاریخ انجام اثر: 1398/06

شاخه هنری: نقاشی

نام اثر: خورشید

تاریخ انجام اثر: 1398/06

شاخه هنری: نقاشی