حقیقت پنهان درباره هنر کودکان

زندگی در فاصله نفس های تو شکل می‌گیرد

مریم محمدی طراح و تهیه کننده برنامه کودک – کارشناس هنرهای تجسمی.

محمدی، مریم، زندگی در فاصله نفس های تو شکل می گیرد، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، ص 30-33

اوایل خرداد بود برای تهیه برنامه تلویزیونی با عنوان تابستان کودکان و نوجوانان به دیدن خانم توران میرهادی به مدرسه فرهاد رفتم. در آن زمان یعنی ۲۵ سال پیش من تهیه‌کننده جوانی بودم و می‌خواستم برنامه‌ای بسازم در ارتباط با اوقات فراغت کودکان و نوجوانان، هدفم این بود که ببینم برای اوقات فراغت بچه‌ها در تابستان چه می‌توانیم بکنیم _ جالب این است که در تمام این سال‌ها با آغاز هر تابستان مسئله فراغت کودکان و نوجوانان مطرح می‌شود و هر سال مشکل‌تر و پیچیده‌تر، انگار این مشکل حل شدنی نیست!!!

ـ باری به همه جا سر زدم با افراد مختلفی به گفتگو نشستم از مسئولان آن زمان تا معلمان و مربیان و پدر و مادرها، حرف‌هایشان را شنیدم و پیشنهادها و نظرهایشان را مطرح کردم، آنچه پس از گذشت ۲۴ سال از آن حرف‌ها و نقدها در خاطرم هک شده و به یاد مانده است، گفتگویم با خانم میرهادی و دیدارم از مدرسه فرهاد است. به یاد می‌آورم وقتی برای اولین بار وارد این مدرسه شدم دیدم این فضا و این مکان جور دیگری است ارتباطی با مدرسه‌های دیگر ندارد. دیدم این مدرسه زنده است _ نفس می‌کشد و با وجود سکوت (به دلیل اینکه بچه‌ها مشغول دادن امتحان بودند) صدای شادی و سرخوشی را می‌شنیدم و بوی خوش کودکی را از آن فضا استشمام می‌کردم. با این که ۲۴ سال از آن تاریخ گذشته است خطوط اصلی تصویر این مدرسه هنوز در ذهنم به جا مانده است. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد رنگ‌های شفاف و زنده در و دیوار بود، رنگ‌های شادی که مرا دعوت به دیدار می‌کرد. به دیوارها نقاشی‌های بچه‌ها با سلیقه کادر شده و نصب شده بود. نوشته‌هایی بر دیوارها دیدم با خط خوشی ساده و خوانا که در آن پیشنهادهایی به بچه‌ها شده بود یا مطالبی برای آگاهی‌شان نوشته شده بود یا خبری را به آنها اطلاع می‌داد جملات زیبا و ساده و از غنای خاصی برخوردار بود، بوی دستور و نصیحت نمی‌داد، بلکه تشویق به همراهی و تشویق به پیشنهاد بود. تابلوهای بزرگی بود مخصوص حرف‌های بچه‌ها، پیشنهاد‌های‌شان، حرفهایشان، خبرهای‌شان و یا هر چیزی که دوست داشتند دوستان دیگرشان هم بدانند. دیدم این مدرسه متعلق به بچه‌هاست. بچه‌ها مالکین آزاده‌ای بودند و این مطلب را وجب به وجب دیوارها و فضاها تأیید می‌کردند. از خانمی خوش‌رو پرسیدم اتاق مدیر مدرسه کجاست. خندید و گفت مدیر ما اتاق ندارد، همه جا هستند الان در اتاق معلمان هستند. وارد یک اتاق بزرگ شدم دیدم دور تا دور این اتاق میز و صندلی‌های چیده شده درست مثل میز و نیمکت کلاس بچه‌ها، پشت بعضی از آنها معلمان نشسته بودند، مشغول نوشتن و خواندن مطلبی. خانم میرهادی را می‌شناختم دیدم پشت یکی از میزها نشسته و دارد مطلبی می‌نویسد. آن میز و نیمکت ساده سبز رنگ میز و محل کار مدیر مدرسه بود!!. با او به صمیمیت نشستم دیدم در کنار من تنها یک مدیر ننشسته بلکه من خود را در کنار یک محقق، یک معلم یک مادر _ یک پناهگاه و یک احساس والای عاشقانه دیدم. دیدم و شنیدم که با چه عشقی از بچه‌ها می‌گوید. چطور با تمام وجودش و با تمام اعتقادش می‌خواهد این نسل را پرورش دهد. گفت ما اینجا اتاق مدیر لازم نداریم _ این مدرسه و این فضا برای همه کسانی است که آمده‌اند تا کاری برای بچه‌ها انجام دهند و این اتاق همیشه درش به روی تمام بچه‌ها باز است. هر وقت و تا هر زمان که بچه‌ها بخواهند. از تجربه‌های ارزنده‌اش گفت و پیشنهادهای بسیار جالب داشت که با هزینه‌های بسیار کم، برداشت بسیار زیاد به همراه داشت. بارها در بین صحبتمان با وارد شدن دانش‌آموزی با لبخند صحبتمان را قطع می‌کرد و پذیرای شنیدن حرف او می‌شد، دختر کوچولویی با بغض وارد شد یکی از موهایش بافته شده بود و دیگری باز با روبانی در دست، با چه مهربانی و حوصله‌ای موهایش را باز کرد. شانه کرد و دوباره بافت و راهی کلاسش کرد. دیدم همه معلم‌ها، همه کسانی که در آنجا کار می‌کنند آن کسی که چای می‌آورد، آن که به بچه‌ها بیسکوییت می‌فروشد آنکه کلاس و حیاط را تمیز می‌کند همه و همه دریافتند که وجودشان و حضورشان بستگی به وجود بچه‌ها دارد، اینجا هستند تا به بچه‌ها خدمت کنند تا امکانات خوبی را برای آموزش و پرورش آنها فراهم کنند. قصد این را ندارم تا تمام این نوشته را با خاطره دور آن روز و دیدار از آن مدرسه و فضای خلاق پر کنم بلکه می‌خواهم بگویم که به همین سادگی و به همین زیبایی می‌شود فضای مناسب و به درد بخور برای بچه‌هایمان آماده کنیم، همانطور که آن معلم عزیز و آگاه و عاشق بچه‌ها توانسته بود. ایجاد فضای خلاق، صمیمی آزاد، پرشور و تحرک. رابطه معلم با شاگردان، روش کار و ارتباط انسانی حاکم بر آن بیش از آنچه فکر کنیم در سازندگی فردای فرزندانمان موثر است. فرزندان ما وقتی می‌توانند سرشار و رو به کمال زندگی کنند که هر چیز برای پرورش ذهن و روان آنها به سوی خلاقیت باشد. کلاس خلاق کلاسی است که فضای فیزیکی و معماری آن با نگاه خلاق ساخته شده باشد و معلمی خلاق در آن به همراه بچه‌ها زندگی کند، تجربه کند، بسازد و … اگر معلمان ما بتوانند خلاقیت را حتی برای یکبار بچشند و تأثیر شگفت آن را در زندگی خودشان لمس کنند آن وقت است که می‌توانند پرورش‌دهنده و معلم واقعی باشند. و اما معلم خلاق چگونه معلمی است: همه بدانیم که هیچ وقت برای خلاق بودن دیر نیست و تابع تحصیلات و مدارک عالی نیست، تابع امکانات عجیب و غریب نیست. خلاقیت وقتی می‌تواند وارد خانه شما شود که انگیزه‌ای درونی او را به وجود آورد، و چه انگیزه‌ای بالاتر از عشق به کودکانمان. هر معلمی که به کارش عشق بورزد، می‌تواند معلم خلاقی باشد و می‌تواند کلاس خلاقی داشته باشد. معلم خلاق کلاس درس ارائه زندگی‌اش است و به همین دلیل در هر لحظه کلاسش زندگی جریان دارد، کلاس برای گذران وقت نیست بلکه زندگی کردن در هر لحظه آن است آن هم همراه با بچه‌ها. او می‌تواند فضایی خلاق ایجاد کند فضای آزاد که در آن امکان تحصیل، تفکر و عمل وجود داشته باشد. مربی و معلم آگاه فضای آزاد ایجاد می‌کند و با هدایت آگاهانه خلاقیت را پرورش می‌دهد، در کلاسی سراسر شادی بحث و گفتگو و پرسش و پاسخ و در مقابل این معلم خلاق معلم‌هایی هستند که مانند ربات عمل می‌کنند و فقط پخش‌کننده اطلاعات و آگاهی هستند. فضای کلاسی نه از نظر بصری بر او تأثیر دارد و نه از نظر ارتباط با شاگردان، فقط کافی است کلاس ساکت باشد، سکوت سنگین و سرد، او نه بچه‌ها را می‌بیند و نه می‌فهمد. او کلاس درس را می‌بیند به صورت یک جسم، یک توده انسانی او در مقابل خود انسان‌های هوشمند و پر تمنایی را نمی‌بیند که پر از شور شوق و یادگیری و تحصیل‌اند. نه تنها شرایط داخلی کلاس در این ربات هوشمند تأثیری ندارد شرایط خارج از کلاس که مطلقا بر او اثر نمی‌گذارد. برای او تفاوتی نمی‌کند که بیرون از کلاس باران می‌بارد و برف، بهار است یا پاییز.!!! بچه‌ها در این کلاس‌های بی‌انگیزه و با این معلمان یکطرفه چه می‌کنند؟ من به شما جواب می‌دهم بچه‌ها قادر نیستند شرایط کلاس را عوض کنند، آنها که اجازه ندارند کلاس را ترک کنند بچه‌ها وقتی برنامه‌ای از برنامه‌های تلویزیونی را دوست نداشته باشند آن را خاموش می‌کنند یا آن را عوض می‌کنند ولی در مقابل معلم نمی‌توانند او را خاموش کنند، آنها ذهن خود را به روی چنین معلمی می‌بندند سوئیچ ذهنی خودشان را خاموش می‌کنند، معلم را نگاه می‌کنند، تخته را نگاه می‌کنند، اما نه می‌بینند نه گوش می‌کنند نه می‌فهمند، آنها در خیال خود آزاد آنچه را نمی‌خواهند برای خود می‌سازند. معلم در کلاس درس با عکس‌العمل شاگردان روبه‌روست، معلم تلویزیونی است که یک طرفه فقط بگوید و بگوید و عکس‌العمل و حالات و رفتار مخاطبانش در طی پخش‌برنامه تأثیری بر او نگذارد. معلم با نگاه کردن به بچه‌ها و جواب گرفتن از نگاه و حالات و رفتار و حرکات‌شان هر لحظه خودش را باید با بچه‌ها میزان کند، معلم و مربی آگاه هر لحظه خود را همراه و همسوی کودک می‌کند و هر قدر این ارتباط حسی باشد و عاطفی، موفق‌تر است. هیچ وسیله‌ای و هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند جای یک مربی آگاه را بگیرد، مربی آگاه می‌تواند از تمام وسایل و ابزاری که او را برای رسیدن به اهداف آموزشی‌اش یاری می‌دهد استفاده کند. و باز تکرار می‌کنم هیچ وسیله و هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند جای یک معلم و مربی آگاه و خلاق را بگیرد. چرا مربیان و معلمان چنین قدرتی دارند؟ زیرا آنها فرصت‌هایی بیش از پدران و مادران برای برانگیختن و یا تضعیف خلاقیت در اختیار دارند. اغلب کودکان زمان بیشتری را با مربیان خود می‌گذارند تا با والدینشان. مهمترین راهی که مربیان از آن طریق قادر هستند خلاقیت را در کودکان ترغیب نمایند حمایت از انگیزه درونی بچه‌هاست. و اما انگیزه درونی چیست؟ انگیزه‌ای که سبب می‌شود ما عملی را انجام دهیم فقط به خاطر خود آن کار و حاصل آن شور و شعف و شوق است. اما وقتی کاری را برای رسیدن به هدفی که جزئی از خود آن کار نیست انجام می‌دهیم دارای انگیزه خارجی هستیم مثلاً درس می‌خوانیم نه برای آگاهی بلکه برای گرفتن نمره ۲۰ و یا تشویق دیگران و یا برای جلب توجه و …. انگیزه‌ای درونی و خلاقیت کودک وقتی در معرض خطر قرار می‌گیرد که از ارزیابی، جایزه، رقابت به نحوی غلط استفاده شود. در این صورت هدف که انجام کار و خود کار است و لذت ارضا از انجام آن فراموش می‌شود و هدف می‌شود نمره بیست، جایزه بردن، شکست دادن رقیب و … مهمترین کاری که مربیان از طریق آن قادرند خلاقیت را در کودکان تقویت نمایند حمایت از انگیزه درونی کودکان است و برای رسیدن به آن مربی باید بتواند استدلال نسبی به کودکان بدهد. کودکانی که دارای استدلال از فکر و عمل هستند و به طورکلی کودکانی که در شرایط آزاد اما هدایت شده توسط معلمان آگاه قرار می‌گیرند نتایج مثبت‌تری در ارتباط با خلاقیت و یادگیری از خود نشان می‌دهند. مربیانی که برای استدلال کودکان عمل می‌کنند احترام عمیقی برای کودکان قائل هستند، روش این مربیان این است که ایده‌ها و پیشنهادها را از طرف شاگردان بشنوند و بچه‌ها در بیان عقاید و نظرها در کنار آنان احساس راحتی و آزادی می‌کنند، پس از شنیدن حرف بچه‌ها آنها را راهنمایی می‌کنند تا هر یک به آنچه هدفشان است برسند، روش چنین مربیانی دستور دادن و یا دستورالعمل‌های کلیشه‌ای و یک جانبه نیست. بچه‌ها در کنار چنین مربیانی می‌توانند آزادانه به تحصیل و تفکر بپردازند و احساس تعلق خاطر به فضای کلاس و مربی داشته باشند. عدم تعلق خاطر به کلاس و معلم قوانین خشک و احساس اینکه همیشه زیر نظر و تحت کنترل هستند و بچه‌ها را از معلم و مدرسه دلزده می‌کند. کلاس یا فضایی که بچه‌ها در آن احساس آزادی و استقلال کنند با کلاس بی‌نظم و شلوغ تفاوت دارد، کلاس بی نظم و شلوغ و بی‌هدف نمی‌تواند کلاس خلاق و آزادی باشد. در اشتباه‌اند کسانی که فکر می‌کنند کلاس خلاق یعنی کلاس بی‌برنامه، برخوردشان با کلاس این است که خوب می‌روم سر کلاس ببینم چه می‌شود هرچه پیش آید… این حرف می‌تواند درست باشد به شرط آنکه مربی و معلم مجهز باشد به دانش و ابزار دقیق کار خود را بشناسد. آگاه باشد به راز خلاقیت و راه‌های رسیدن و آن را بشناسد. در این صورت است که معلم آگاه از هرچه پیش آید می‌تواند به درستی استفاده کند، از هر اتفاق از هر وسیله از هر گفتگو سود می‌جوید، برای رسیدن به هدف و مقصود به شکوفایی خلاقیت کودکان، هدف مربیان آگاه به ثمر رسیدن و رشد نهال است و به عهده اوست که فضا را آماده کند، آب و غذای مورد نیاز را در اختیار نهال قرار دهد و منتظر بماند تا نهال رشد کند و ثمر دهد هر درخت میوه خودش را می‌دهد. انتظار ندارد بوته گل سرخ گل شب بو دهد یا درخت سیب میوه‌اش پرتقال باشد. معلم واقعی آن است که مانند یک باغبان واقعی عمل کند و متوجه باشد که هر درخت میوه خود را می‌دهد. یادمان باشد که هر انسان یک نمونه منحصر به فرد است و راز خلقت و آفرینش در همین است. معلم و مربی آگاه از نقش معلمی که پدر و مادر و خانواده در پرورش و شکوفایی کودکان دارند غافل نیست به همین جهت است که امروزه جلسات گفتگو و تبادل نظر و افکار بین مدرسه و خانواده‌ها برقرار شده. وقتی معلم، مدرسه و خانواده دارای هدف‌های مشترک و شناخته شده‌ای باشند کار پرورش بچه‌ها هم آسانتر خواهد بود هم لذت بخش و زیبا. سالهاست که در کشورهای پیشرفته جهان در کلاس‌های درس باز شده است. کودکان و نوجوانان وارد دنیای باز می‌شوند و با ارتباط مستقیم و دیدن و لمس کردن آنچه در اطرافشان می‌گذرد آموزش می‌بینند. کلاس‌های درس امروزه در کارخانه‌ها، مزارع، موزه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی، در فروشگاه‌ها، سینماها، کتابفروشی‌ها و خیابان‌ها و در کنار مردمی که در سطح شهر مشغول زندگی هستند، تشکیل می‌شود. کلاس یعنی آنجایی که یاد می‌‌گیریم، آنجایی که به ما فرصت تخیل، فرصت آموختن فرصت کشف و خلاقیت می‌دهد. و من شاهد این کلاس‌های باز و حضور چشمگیر کودکان در این کلاس‌های واقعی بوده‌ام. تمام موزه‌هایی که دیدم موزه گیاهان، حیوانات، موزه علوم و صنایع، حوزه حمل و نقل و تاریخی که بر آنها گذشته است، موزه سینما، اولین دکور، اولین عروسک، موزه‌های تئاتر مدرن و کلاسیک و خلاصه هر چه می‌دیدم و هر جا می‌رفتم بیشترین بازدیدکننده گروه‌های کودکان و نوجوانانی بودند که برای دیدن، شنیدن، سوال، پرسش و بحث و گفتگو در آنها حضور داشتم. و البته به همراه مربیانی بسیار آگاه و مسلط. در این مراکز همه چیز و همه کس در خدمت به کودکان بود. امیدوارم اینگونه برخورد نکنید که خوب بله در آنجا این همه موزه، کتابخانه و مراکز علمی و هنری و غیره و غیره دارند و کار معلم‌های‌شان راحت‌تر است و این گفتگوی بیهوده و همیشگی را تکرار نکنیم. یادمان باشد اگر امروز چنین حرکتی در این کشورها انجام می‌شود و چنین سیستم فعال و پویایی برای کشف گوهر خلاقیت و پرورشی آن در جریان است که می‌تواند مورد استفاده صحیح مربیان و مسئولان پرورشی و آموزشی قرار گیرد، آیا همیشه و همیشه این مراکز وجود داشته‌اند، این سیستم از ازل برای آنها طراحی شده بود؟ مسلماً نه. انسان‌های هوشمند، کنجکاو، دانا، خلاق و دلسوزی بوده‌اند که از صفر شروع کرده‌اند، قدم به قدم را ساخته‌اند، هر کسی قدمی برداشته راه را برای بعدی هموار کرده است. یعنی انسان‌ها با کمک هم با پیگیری راه هم، با شناخت و آگاهی و علم دقیق از آنچه قبل از آنها انجام شده است و سعی در پیشبرد آن برای آینده به این امکانات دست پیدا کرده‌اند. به ساختن خود، رسیدن به آنچه که امروز وجود ندارد ولی نیاز فرداست. پیش بینی آینده و تجهیز به دانش و آگاهی‌های نوین و تازه می‌تواند ما را یاری دهد که خبری نو، راهی تازه، آغاز شود. مربی بی حال و زرد مرده‌ای که هیچ انگیزه‌ای حتی برای گذران زندگی روزانه خود ندارد چگونه می‌تواند مربی و معلم واقعی باشد. در کشور خودمان کم نداریم معلمان و مربیانی که در شهرستان‌ها و در دهات از امکانات بسیار اندک، از آنچه در اطرافشان وجود دارد به نحو مطلوب استفاده می‌کنند زیرا نیاز و شوقی در وجودشان هست و این شوق و نیاز به همراه آگاهی به آنها امکان به وجود آوردن فضای خلاق و پویا را می‌دهد. اگر به موزه صنایع و علوم دسترسی نداریم اگر به مراکز علمی و هنری دسترسی نداریم، به طبیعت، کوه، دشت به پرندگان، گلهای وحشی و کشتزار برنج و پنبه که دسترسی داریم. معلم و مربی اگر متوجه باشد که هر روز می‌تواند و باید اول خودش چیزی تازه ببیند، متوجه باشد که ذهن و احساسش باید در حال حرکت و تکامل باشد در عین حال مطمئنم از هر چه در اطراف خود دارد به بهترین نحو استفاده خواهد کرد و با آن با نگاه خلاق و پرسشگر برخورد می‌کند و این نگاه را می‌توان به بچه‌ها منتقل کند. معلمی که ناآگاه هست و تفاوت و تأثیر کار تقلیدی و خلاق را نمی‌فهمد و اصولاً ذهن و درکش درگیر این مسئله نیست چگونه می‌تواند بچه‌ها را به سوی رشد و شکوفایی رهنمون باشد. چنین معلمی جوانه تخیل و خلاقیت را در بچه‌ها خواهد کشت، نمونه‌اش بچه‌های بی‌گناهی که به خاطر خوش‌آمد بزرگترهای ناآگاه مانند طوطی اشعار حافظ و مولانا را حفظ می‌کنند. و برای ما می‌خوانند و یا تصاویر کارتون‌های والت‌دیزنی یا ژاپنی را کپی می‌کنند و به جای نقاشی‌های آزاد و خلاق خود به ما نشان می‌دهند تا مورد تحسین قرار گیرند، مربیان چنان کودکانی هرگز نفهمیدند که کپی کاری و تقلید از دیگران کاری است بازدارنده و مخرب و ضد خلاقیت. مسئولیت و تعهدی که نسبت به سازندگی کودکانمان داریم فقط به عهده مربیان و معلمان نیست. این مطلب امری است بسیار مهم و بسیار عظیم و همراهی و همکاری همه خانواده‌ها، مسئولان، نمادها و مراکز را می‌طلبد و این سازندگی به دست نخواهد آمد مگر با یک برنامه‌ریزی دقیق و آگاهانه و بسیج عمومی برای آموزش همگانی در این زمینه.

زندگی/ در فاصله نفس های تو/ شکل می‌گیرد

از این فاصله/: اگر عاشقانه بگذری،

به واژه‌هایی می‌رسی/ که یکی از آنها/ موفقیت است. *

* شعر از محمد ابراهیم جعفری (نقاش – شاعر)

زندگی در فاصله نفس های تو شکل می گیرد

زندگی در فاصله نفس های تو شکل می‌گیرد

مریم محمدی طراح و تهیه کننده برنامه کودک – کارشناس هنرهای تجسمی.

محمدی، مریم، زندگی در فاصله نفس های تو شکل می گیرد، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، ص 30-33

اوایل خرداد بود برای تهیه برنامه تلویزیونی با عنوان تابستان کودکان و نوجوانان به دیدن خانم توران میرهادی به مدرسه فرهاد رفتم. در آن زمان یعنی ۲۵ سال پیش من تهیه‌کننده جوانی بودم و می‌خواستم برنامه‌ای بسازم در ارتباط با اوقات فراغت کودکان و نوجوانان، هدفم این بود که ببینم برای اوقات فراغت بچه‌ها در تابستان چه می‌توانیم بکنیم _ جالب این است که در تمام این سال‌ها با آغاز هر تابستان مسئله فراغت کودکان و نوجوانان مطرح می‌شود و هر سال مشکل‌تر و پیچیده‌تر، انگار این مشکل حل شدنی نیست!!!

ـ باری به همه جا سر زدم با افراد مختلفی به گفتگو نشستم از مسئولان آن زمان تا معلمان و مربیان و پدر و مادرها، حرف‌هایشان را شنیدم و پیشنهادها و نظرهایشان را مطرح کردم، آنچه پس از گذشت ۲۴ سال از آن حرف‌ها و نقدها در خاطرم هک شده و به یاد مانده است، گفتگویم با خانم میرهادی و دیدارم از مدرسه فرهاد است. به یاد می‌آورم وقتی برای اولین بار وارد این مدرسه شدم دیدم این فضا و این مکان جور دیگری است ارتباطی با مدرسه‌های دیگر ندارد. دیدم این مدرسه زنده است _ نفس می‌کشد و با وجود سکوت (به دلیل اینکه بچه‌ها مشغول دادن امتحان بودند) صدای شادی و سرخوشی را می‌شنیدم و بوی خوش کودکی را از آن فضا استشمام می‌کردم. با این که ۲۴ سال از آن تاریخ گذشته است خطوط اصلی تصویر این مدرسه هنوز در ذهنم به جا مانده است. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد رنگ‌های شفاف و زنده در و دیوار بود، رنگ‌های شادی که مرا دعوت به دیدار می‌کرد. به دیوارها نقاشی‌های بچه‌ها با سلیقه کادر شده و نصب شده بود. نوشته‌هایی بر دیوارها دیدم با خط خوشی ساده و خوانا که در آن پیشنهادهایی به بچه‌ها شده بود یا مطالبی برای آگاهی‌شان نوشته شده بود یا خبری را به آنها اطلاع می‌داد جملات زیبا و ساده و از غنای خاصی برخوردار بود، بوی دستور و نصیحت نمی‌داد، بلکه تشویق به همراهی و تشویق به پیشنهاد بود. تابلوهای بزرگی بود مخصوص حرف‌های بچه‌ها، پیشنهاد‌های‌شان، حرفهایشان، خبرهای‌شان و یا هر چیزی که دوست داشتند دوستان دیگرشان هم بدانند. دیدم این مدرسه متعلق به بچه‌هاست. بچه‌ها مالکین آزاده‌ای بودند و این مطلب را وجب به وجب دیوارها و فضاها تأیید می‌کردند. از خانمی خوش‌رو پرسیدم اتاق مدیر مدرسه کجاست. خندید و گفت مدیر ما اتاق ندارد، همه جا هستند الان در اتاق معلمان هستند. وارد یک اتاق بزرگ شدم دیدم دور تا دور این اتاق میز و صندلی‌های چیده شده درست مثل میز و نیمکت کلاس بچه‌ها، پشت بعضی از آنها معلمان نشسته بودند، مشغول نوشتن و خواندن مطلبی. خانم میرهادی را می‌شناختم دیدم پشت یکی از میزها نشسته و دارد مطلبی می‌نویسد. آن میز و نیمکت ساده سبز رنگ میز و محل کار مدیر مدرسه بود!!. با او به صمیمیت نشستم دیدم در کنار من تنها یک مدیر ننشسته بلکه من خود را در کنار یک محقق، یک معلم یک مادر _ یک پناهگاه و یک احساس والای عاشقانه دیدم. دیدم و شنیدم که با چه عشقی از بچه‌ها می‌گوید. چطور با تمام وجودش و با تمام اعتقادش می‌خواهد این نسل را پرورش دهد. گفت ما اینجا اتاق مدیر لازم نداریم _ این مدرسه و این فضا برای همه کسانی است که آمده‌اند تا کاری برای بچه‌ها انجام دهند و این اتاق همیشه درش به روی تمام بچه‌ها باز است. هر وقت و تا هر زمان که بچه‌ها بخواهند. از تجربه‌های ارزنده‌اش گفت و پیشنهادهای بسیار جالب داشت که با هزینه‌های بسیار کم، برداشت بسیار زیاد به همراه داشت. بارها در بین صحبتمان با وارد شدن دانش‌آموزی با لبخند صحبتمان را قطع می‌کرد و پذیرای شنیدن حرف او می‌شد، دختر کوچولویی با بغض وارد شد یکی از موهایش بافته شده بود و دیگری باز با روبانی در دست، با چه مهربانی و حوصله‌ای موهایش را باز کرد. شانه کرد و دوباره بافت و راهی کلاسش کرد. دیدم همه معلم‌ها، همه کسانی که در آنجا کار می‌کنند آن کسی که چای می‌آورد، آن که به بچه‌ها بیسکوییت می‌فروشد آنکه کلاس و حیاط را تمیز می‌کند همه و همه دریافتند که وجودشان و حضورشان بستگی به وجود بچه‌ها دارد، اینجا هستند تا به بچه‌ها خدمت کنند تا امکانات خوبی را برای آموزش و پرورش آنها فراهم کنند. قصد این را ندارم تا تمام این نوشته را با خاطره دور آن روز و دیدار از آن مدرسه و فضای خلاق پر کنم بلکه می‌خواهم بگویم که به همین سادگی و به همین زیبایی می‌شود فضای مناسب و به درد بخور برای بچه‌هایمان آماده کنیم، همانطور که آن معلم عزیز و آگاه و عاشق بچه‌ها توانسته بود. ایجاد فضای خلاق، صمیمی آزاد، پرشور و تحرک. رابطه معلم با شاگردان، روش کار و ارتباط انسانی حاکم بر آن بیش از آنچه فکر کنیم در سازندگی فردای فرزندانمان موثر است. فرزندان ما وقتی می‌توانند سرشار و رو به کمال زندگی کنند که هر چیز برای پرورش ذهن و روان آنها به سوی خلاقیت باشد. کلاس خلاق کلاسی است که فضای فیزیکی و معماری آن با نگاه خلاق ساخته شده باشد و معلمی خلاق در آن به همراه بچه‌ها زندگی کند، تجربه کند، بسازد و … اگر معلمان ما بتوانند خلاقیت را حتی برای یکبار بچشند و تأثیر شگفت آن را در زندگی خودشان لمس کنند آن وقت است که می‌توانند پرورش‌دهنده و معلم واقعی باشند. و اما معلم خلاق چگونه معلمی است: همه بدانیم که هیچ وقت برای خلاق بودن دیر نیست و تابع تحصیلات و مدارک عالی نیست، تابع امکانات عجیب و غریب نیست. خلاقیت وقتی می‌تواند وارد خانه شما شود که انگیزه‌ای درونی او را به وجود آورد، و چه انگیزه‌ای بالاتر از عشق به کودکانمان. هر معلمی که به کارش عشق بورزد، می‌تواند معلم خلاقی باشد و می‌تواند کلاس خلاقی داشته باشد. معلم خلاق کلاس درس ارائه زندگی‌اش است و به همین دلیل در هر لحظه کلاسش زندگی جریان دارد، کلاس برای گذران وقت نیست بلکه زندگی کردن در هر لحظه آن است آن هم همراه با بچه‌ها. او می‌تواند فضایی خلاق ایجاد کند فضای آزاد که در آن امکان تحصیل، تفکر و عمل وجود داشته باشد. مربی و معلم آگاه فضای آزاد ایجاد می‌کند و با هدایت آگاهانه خلاقیت را پرورش می‌دهد، در کلاسی سراسر شادی بحث و گفتگو و پرسش و پاسخ و در مقابل این معلم خلاق معلم‌هایی هستند که مانند ربات عمل می‌کنند و فقط پخش‌کننده اطلاعات و آگاهی هستند. فضای کلاسی نه از نظر بصری بر او تأثیر دارد و نه از نظر ارتباط با شاگردان، فقط کافی است کلاس ساکت باشد، سکوت سنگین و سرد، او نه بچه‌ها را می‌بیند و نه می‌فهمد. او کلاس درس را می‌بیند به صورت یک جسم، یک توده انسانی او در مقابل خود انسان‌های هوشمند و پر تمنایی را نمی‌بیند که پر از شور شوق و یادگیری و تحصیل‌اند. نه تنها شرایط داخلی کلاس در این ربات هوشمند تأثیری ندارد شرایط خارج از کلاس که مطلقا بر او اثر نمی‌گذارد. برای او تفاوتی نمی‌کند که بیرون از کلاس باران می‌بارد و برف، بهار است یا پاییز.!!! بچه‌ها در این کلاس‌های بی‌انگیزه و با این معلمان یکطرفه چه می‌کنند؟ من به شما جواب می‌دهم بچه‌ها قادر نیستند شرایط کلاس را عوض کنند، آنها که اجازه ندارند کلاس را ترک کنند بچه‌ها وقتی برنامه‌ای از برنامه‌های تلویزیونی را دوست نداشته باشند آن را خاموش می‌کنند یا آن را عوض می‌کنند ولی در مقابل معلم نمی‌توانند او را خاموش کنند، آنها ذهن خود را به روی چنین معلمی می‌بندند سوئیچ ذهنی خودشان را خاموش می‌کنند، معلم را نگاه می‌کنند، تخته را نگاه می‌کنند، اما نه می‌بینند نه گوش می‌کنند نه می‌فهمند، آنها در خیال خود آزاد آنچه را نمی‌خواهند برای خود می‌سازند. معلم در کلاس درس با عکس‌العمل شاگردان روبه‌روست، معلم تلویزیونی است که یک طرفه فقط بگوید و بگوید و عکس‌العمل و حالات و رفتار مخاطبانش در طی پخش‌برنامه تأثیری بر او نگذارد. معلم با نگاه کردن به بچه‌ها و جواب گرفتن از نگاه و حالات و رفتار و حرکات‌شان هر لحظه خودش را باید با بچه‌ها میزان کند، معلم و مربی آگاه هر لحظه خود را همراه و همسوی کودک می‌کند و هر قدر این ارتباط حسی باشد و عاطفی، موفق‌تر است. هیچ وسیله‌ای و هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند جای یک مربی آگاه را بگیرد، مربی آگاه می‌تواند از تمام وسایل و ابزاری که او را برای رسیدن به اهداف آموزشی‌اش یاری می‌دهد استفاده کند. و باز تکرار می‌کنم هیچ وسیله و هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند جای یک معلم و مربی آگاه و خلاق را بگیرد. چرا مربیان و معلمان چنین قدرتی دارند؟ زیرا آنها فرصت‌هایی بیش از پدران و مادران برای برانگیختن و یا تضعیف خلاقیت در اختیار دارند. اغلب کودکان زمان بیشتری را با مربیان خود می‌گذارند تا با والدینشان. مهمترین راهی که مربیان از آن طریق قادر هستند خلاقیت را در کودکان ترغیب نمایند حمایت از انگیزه درونی بچه‌هاست. و اما انگیزه درونی چیست؟ انگیزه‌ای که سبب می‌شود ما عملی را انجام دهیم فقط به خاطر خود آن کار و حاصل آن شور و شعف و شوق است. اما وقتی کاری را برای رسیدن به هدفی که جزئی از خود آن کار نیست انجام می‌دهیم دارای انگیزه خارجی هستیم مثلاً درس می‌خوانیم نه برای آگاهی بلکه برای گرفتن نمره ۲۰ و یا تشویق دیگران و یا برای جلب توجه و …. انگیزه‌ای درونی و خلاقیت کودک وقتی در معرض خطر قرار می‌گیرد که از ارزیابی، جایزه، رقابت به نحوی غلط استفاده شود. در این صورت هدف که انجام کار و خود کار است و لذت ارضا از انجام آن فراموش می‌شود و هدف می‌شود نمره بیست، جایزه بردن، شکست دادن رقیب و … مهمترین کاری که مربیان از طریق آن قادرند خلاقیت را در کودکان تقویت نمایند حمایت از انگیزه درونی کودکان است و برای رسیدن به آن مربی باید بتواند استدلال نسبی به کودکان بدهد. کودکانی که دارای استدلال از فکر و عمل هستند و به طورکلی کودکانی که در شرایط آزاد اما هدایت شده توسط معلمان آگاه قرار می‌گیرند نتایج مثبت‌تری در ارتباط با خلاقیت و یادگیری از خود نشان می‌دهند. مربیانی که برای استدلال کودکان عمل می‌کنند احترام عمیقی برای کودکان قائل هستند، روش این مربیان این است که ایده‌ها و پیشنهادها را از طرف شاگردان بشنوند و بچه‌ها در بیان عقاید و نظرها در کنار آنان احساس راحتی و آزادی می‌کنند، پس از شنیدن حرف بچه‌ها آنها را راهنمایی می‌کنند تا هر یک به آنچه هدفشان است برسند، روش چنین مربیانی دستور دادن و یا دستورالعمل‌های کلیشه‌ای و یک جانبه نیست. بچه‌ها در کنار چنین مربیانی می‌توانند آزادانه به تحصیل و تفکر بپردازند و احساس تعلق خاطر به فضای کلاس و مربی داشته باشند. عدم تعلق خاطر به کلاس و معلم قوانین خشک و احساس اینکه همیشه زیر نظر و تحت کنترل هستند و بچه‌ها را از معلم و مدرسه دلزده می‌کند. کلاس یا فضایی که بچه‌ها در آن احساس آزادی و استقلال کنند با کلاس بی‌نظم و شلوغ تفاوت دارد، کلاس بی نظم و شلوغ و بی‌هدف نمی‌تواند کلاس خلاق و آزادی باشد. در اشتباه‌اند کسانی که فکر می‌کنند کلاس خلاق یعنی کلاس بی‌برنامه، برخوردشان با کلاس این است که خوب می‌روم سر کلاس ببینم چه می‌شود هرچه پیش آید… این حرف می‌تواند درست باشد به شرط آنکه مربی و معلم مجهز باشد به دانش و ابزار دقیق کار خود را بشناسد. آگاه باشد به راز خلاقیت و راه‌های رسیدن و آن را بشناسد. در این صورت است که معلم آگاه از هرچه پیش آید می‌تواند به درستی استفاده کند، از هر اتفاق از هر وسیله از هر گفتگو سود می‌جوید، برای رسیدن به هدف و مقصود به شکوفایی خلاقیت کودکان، هدف مربیان آگاه به ثمر رسیدن و رشد نهال است و به عهده اوست که فضا را آماده کند، آب و غذای مورد نیاز را در اختیار نهال قرار دهد و منتظر بماند تا نهال رشد کند و ثمر دهد هر درخت میوه خودش را می‌دهد. انتظار ندارد بوته گل سرخ گل شب بو دهد یا درخت سیب میوه‌اش پرتقال باشد. معلم واقعی آن است که مانند یک باغبان واقعی عمل کند و متوجه باشد که هر درخت میوه خود را می‌دهد. یادمان باشد که هر انسان یک نمونه منحصر به فرد است و راز خلقت و آفرینش در همین است. معلم و مربی آگاه از نقش معلمی که پدر و مادر و خانواده در پرورش و شکوفایی کودکان دارند غافل نیست به همین جهت است که امروزه جلسات گفتگو و تبادل نظر و افکار بین مدرسه و خانواده‌ها برقرار شده. وقتی معلم، مدرسه و خانواده دارای هدف‌های مشترک و شناخته شده‌ای باشند کار پرورش بچه‌ها هم آسانتر خواهد بود هم لذت بخش و زیبا. سالهاست که در کشورهای پیشرفته جهان در کلاس‌های درس باز شده است. کودکان و نوجوانان وارد دنیای باز می‌شوند و با ارتباط مستقیم و دیدن و لمس کردن آنچه در اطرافشان می‌گذرد آموزش می‌بینند. کلاس‌های درس امروزه در کارخانه‌ها، مزارع، موزه‌ها و مراکز علمی و فرهنگی، در فروشگاه‌ها، سینماها، کتابفروشی‌ها و خیابان‌ها و در کنار مردمی که در سطح شهر مشغول زندگی هستند، تشکیل می‌شود. کلاس یعنی آنجایی که یاد می‌‌گیریم، آنجایی که به ما فرصت تخیل، فرصت آموختن فرصت کشف و خلاقیت می‌دهد. و من شاهد این کلاس‌های باز و حضور چشمگیر کودکان در این کلاس‌های واقعی بوده‌ام. تمام موزه‌هایی که دیدم موزه گیاهان، حیوانات، موزه علوم و صنایع، حوزه حمل و نقل و تاریخی که بر آنها گذشته است، موزه سینما، اولین دکور، اولین عروسک، موزه‌های تئاتر مدرن و کلاسیک و خلاصه هر چه می‌دیدم و هر جا می‌رفتم بیشترین بازدیدکننده گروه‌های کودکان و نوجوانانی بودند که برای دیدن، شنیدن، سوال، پرسش و بحث و گفتگو در آنها حضور داشتم. و البته به همراه مربیانی بسیار آگاه و مسلط. در این مراکز همه چیز و همه کس در خدمت به کودکان بود. امیدوارم اینگونه برخورد نکنید که خوب بله در آنجا این همه موزه، کتابخانه و مراکز علمی و هنری و غیره و غیره دارند و کار معلم‌های‌شان راحت‌تر است و این گفتگوی بیهوده و همیشگی را تکرار نکنیم. یادمان باشد اگر امروز چنین حرکتی در این کشورها انجام می‌شود و چنین سیستم فعال و پویایی برای کشف گوهر خلاقیت و پرورشی آن در جریان است که می‌تواند مورد استفاده صحیح مربیان و مسئولان پرورشی و آموزشی قرار گیرد، آیا همیشه و همیشه این مراکز وجود داشته‌اند، این سیستم از ازل برای آنها طراحی شده بود؟ مسلماً نه. انسان‌های هوشمند، کنجکاو، دانا، خلاق و دلسوزی بوده‌اند که از صفر شروع کرده‌اند، قدم به قدم را ساخته‌اند، هر کسی قدمی برداشته راه را برای بعدی هموار کرده است. یعنی انسان‌ها با کمک هم با پیگیری راه هم، با شناخت و آگاهی و علم دقیق از آنچه قبل از آنها انجام شده است و سعی در پیشبرد آن برای آینده به این امکانات دست پیدا کرده‌اند. به ساختن خود، رسیدن به آنچه که امروز وجود ندارد ولی نیاز فرداست. پیش بینی آینده و تجهیز به دانش و آگاهی‌های نوین و تازه می‌تواند ما را یاری دهد که خبری نو، راهی تازه، آغاز شود. مربی بی حال و زرد مرده‌ای که هیچ انگیزه‌ای حتی برای گذران زندگی روزانه خود ندارد چگونه می‌تواند مربی و معلم واقعی باشد. در کشور خودمان کم نداریم معلمان و مربیانی که در شهرستان‌ها و در دهات از امکانات بسیار اندک، از آنچه در اطرافشان وجود دارد به نحو مطلوب استفاده می‌کنند زیرا نیاز و شوقی در وجودشان هست و این شوق و نیاز به همراه آگاهی به آنها امکان به وجود آوردن فضای خلاق و پویا را می‌دهد. اگر به موزه صنایع و علوم دسترسی نداریم اگر به مراکز علمی و هنری دسترسی نداریم، به طبیعت، کوه، دشت به پرندگان، گلهای وحشی و کشتزار برنج و پنبه که دسترسی داریم. معلم و مربی اگر متوجه باشد که هر روز می‌تواند و باید اول خودش چیزی تازه ببیند، متوجه باشد که ذهن و احساسش باید در حال حرکت و تکامل باشد در عین حال مطمئنم از هر چه در اطراف خود دارد به بهترین نحو استفاده خواهد کرد و با آن با نگاه خلاق و پرسشگر برخورد می‌کند و این نگاه را می‌توان به بچه‌ها منتقل کند. معلمی که ناآگاه هست و تفاوت و تأثیر کار تقلیدی و خلاق را نمی‌فهمد و اصولاً ذهن و درکش درگیر این مسئله نیست چگونه می‌تواند بچه‌ها را به سوی رشد و شکوفایی رهنمون باشد. چنین معلمی جوانه تخیل و خلاقیت را در بچه‌ها خواهد کشت، نمونه‌اش بچه‌های بی‌گناهی که به خاطر خوش‌آمد بزرگترهای ناآگاه مانند طوطی اشعار حافظ و مولانا را حفظ می‌کنند. و برای ما می‌خوانند و یا تصاویر کارتون‌های والت‌دیزنی یا ژاپنی را کپی می‌کنند و به جای نقاشی‌های آزاد و خلاق خود به ما نشان می‌دهند تا مورد تحسین قرار گیرند، مربیان چنان کودکانی هرگز نفهمیدند که کپی کاری و تقلید از دیگران کاری است بازدارنده و مخرب و ضد خلاقیت. مسئولیت و تعهدی که نسبت به سازندگی کودکانمان داریم فقط به عهده مربیان و معلمان نیست. این مطلب امری است بسیار مهم و بسیار عظیم و همراهی و همکاری همه خانواده‌ها، مسئولان، نمادها و مراکز را می‌طلبد و این سازندگی به دست نخواهد آمد مگر با یک برنامه‌ریزی دقیق و آگاهانه و بسیج عمومی برای آموزش همگانی در این زمینه.

زندگی/ در فاصله نفس های تو/ شکل می‌گیرد

از این فاصله/: اگر عاشقانه بگذری،

به واژه‌هایی می‌رسی/ که یکی از آنها/ موفقیت است. *

* شعر از محمد ابراهیم جعفری (نقاش – شاعر)

کودکی چیست؟ کودک کیست؟

کودکی چیست؟ کودک کیست ؟

فرشته لایقی کارشناس علوم تربیتی ـ مربی کودکان.

لایقی، فرشته، کودکی چیست؟ کودک کیست؟، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، صفحه ۴۲.

آنچه که یک مربی از کودکان می‌آموزد، چیزی است که برای تلاش بهتر در حیطه کودکان نیازمند است. هر کسی در هر شرایطی تحت تأثیر محیط، روابط و اشخاص و چیزهایی دیگری که با آنها سر و کار دارد، قرار می‌گیرد. بی‌تردید اگر سر و کار ما با کودکان باشد می‌توانیم از آنان شیوه زندگی و هنرمندانه زیستن را فرا بگیریم. تمام فیلسوفان، شاعران، ادیبان، نویسندگان و … از کودکی به نیکی یاد کرده‌اند و تفسیری خاص در ذهن دارند و کودکی را که آنها تفسیر و تحلیل می‌کنند، در حقیقت، کودکی درون خودشان است. همه انسان‌های بزرگ و تاریخ‌ساز آرزوی این را دارند که کودکی را از یاد نبرند و همیشه کودکی در وجودشان به جوش و خروش‌ و ابداع باشد. کسی که کودکی‌اش را به خاطر بیاورد و آن را در سنین بزرگسالی همراهی کند، این همراهی از موهبت‌های بزرگ الهی است. روح پایداری، پژوهشگری، تحول و ابداع و خلاقیت در دنیای او هرگز نمی‌میرد. او با حفظ کودکی درون، همواره خدمت به بشریت و فعالیت‌های اجتماعی را در سرلوحه امور خود قرار می‌دهد. کودکی درون خود را روز به روز رشد دهیم تا شور، نشاط و رشد را از یاد نبریم. یک مربی کودکان در تداوم فعالیت‌های خود با کودکان به دنبال این اصل است که کودکی چیست و کودک کیست .

کودک دنیای بی‌دغدغه را به ما هدیه می‌کند، دنیای سکوت و عمل را، دوست داشتن و دوست بودن را. از کودکان می‌توان زندگی کردن را آموخت. از کودکان می‌آموزیم که بی هیچ حرکت کنیم و رها باشیم و خداوند را که لبخند او کودکی است، دوست بداریم. کودک، درون را می‌بیند و از چشمانمان درک می‌کند که ما چگونه هستیم.

از کودکان می‌آموزیم که مهربان باشیم و ابروان را رها کنیم و هیچ‌وقت گره نزنیم و همواره در پی این باشیم که کودکی چیست و دائم در این باره چیز بیاموزیم. کودکی دوران پر سعادتی است که انتقال آن به دوران بزرگسالی دوری از بهشت برین است. کودکی هم پروازی با فرشتگان مقرب الهی است. کودک یعنی بالا رفتن از نردبان خیال و پرواز در آن سوی ابرها و رسیدن به دنیایی که همه خورشید است و رنگین‌کمان. بیایید به کودکی برگردیم. کودکی فرار از «من» و رسیدن به عشق و حقیقت آفرینش است. کودکی یعنی در دست داشتن همه چیز. کودکی یعنی، عاشقانه به زمین خیره شدن و بالا رفتن از کاج بلند و از او پریدن… از کودکان می‌آموزیم که هرچه ظلمت است بیرون بریزیم و درستی و سلامت را هدیه کنیم. کودکی یعنی همه مهربانند. ما باید خوب ببینیم و چشمانی به رنگ کودکی داشته باشیم. از کودکان می‌آموزیم که می‌توان همیشه، گونه‌هایی به سرخی همه انارهای دنیا داشت. کودکی پرواز است بر فراز جنگل‌ها، آب‌ها و آدم‌ها. کودکی عبور از رنگین کمان هفت رنگ آرزوهاست. با کودکی خود، دوست باش تا شاید مزه لذیذ زندگی را بفهمی. از کودکان بیاموزیم که خوشدلی، رمز حیات و مهربانی، اساس زندگی است. از کودکان بیاموزیم که زشتی در عالم آفرینش جایی ندارد.

پس! درون خود را رنگین کنیم تا دنیایمان هم رنگین گردد. با کودکان، کودک باشیم. تا کودکان هیچ وقت رنگ و بوی دنیای تیره بزرگسالان را در خود هضم نکنند. کودکی یعنی در دست داشتن قلب و با تو دیدار کردن، کودک یعنی واژه‌های رنگین، ساده، کوتاه. کودکان می‌خندند، می‌خوانند، می‌رقصند تا ما هم در کنارشان شاد باشیم. کودکان سبزینه‌هایی هستند که نور و امید با حضورشان امیدوارتر می‌شوند. کودکی یعنی رویاهای ترد داشتن. کودکی یعنی روزهای سرسبز زندگیمان. کودکی یعنی پرواز کردن، فریاد کردن، دویدن، شاد بودن، خراب کردن و ساختن. کودکی یعنی اوج رهایی انسان. کودکی یعنی یک عالم پروانه داشتن و سوار بر قاصدک سپید شدن. بیایید به کودکی برگردیم، به روزهای آغازین و شیرین زندگی. به روزهایی که آغازی رنگین داشتیم و حرف‌های شیرین. به روزهایی که می‌اندیشیدیم و کوچک بودیم، ولی خرداندیش نبودیم. از کودکان بیاموزیم که مانند این انسان‌های کوچک، ر‌و به رشد بیاندیشیم و اندیشه خود را بی‌هیچ تردیدی بگوییم، خجالت، ترس از آن بزرگسالان است. کودکان با مادر و کنار ما هستند و با خودشان در کنار خودشان زندگی می‌کنند و تمام این حالات و رفتارها به ما هشدار می‌دهند که آنها را جدی بگیریم. باید با آنها به درون کودکی رها شد. آنگاه با آنها هم احساس گشت و همچون آنها به اطراف نگریست و به درون اشیا سفر کرد و جهان را نو به نو کشف کرد و به آنها هدیه کرد. پس! بیایید بگذاریم کودکان سوار بر ابرها، رنگین‌کمان و دنیا را تماشا کنند و با کمک تخیل بی انتهایشان، اندیشه خود را به دور دست‌ها ببرند. در حقیقت، کودک درون مفهوم کلی کودکی است. با کودکان که باشیم، قلممان بدون «منیت ها» سیر می‌کند. راحت می‌شود، نفسی تازه می‌کند و از شر قوانین دست و پا بند بزرگترها رها می‌گردد. بال‌هایمان رشد می‌کنند و به پرواز درمی‌آیند. ریشه نقاشی در کودکی است. کودکی خود اثر جاودانی خداوند است که اگر آن را حس کنیم، بزرگ خواهیم شد، بزرگ نه معیارهای زمخت داشتن است، بزرگ یعنی سبز. از کودکان آموختم که بی معیار در جستجوی خودم باشم و به هیچ حرفی چه خوش و ناخوش دل ندهم و تلاش کنم به آن چه کودکی‌ام می‌گوید. کودکی‌ام در انتظار است. باید او را در جستجوهایم دریابم. دوست ندارم کودکی‌ام، مظلومانه گریه کند و غمگین باشد. برخیزم و کودکی‌ام را دریابم!

ما حافظان دوران کودکی هستیم

ما حافظان دوران کودکی هستیم

(توران میرهادی / بنیان گذار شورای کتاب کودک ایران / داور شش دوره جایزه های کریستین اندرسن – روانشناس)

میرهادی، توران، ما حافظان دوران کودکی هستیم، جهان هنر، ماهنامه خبری، آموزشی، پژوهشی، تحلیلی هنرهای تجسمی، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385،ص 4-7.

فعالیت‌های هنری برای کودک: زمینه‌ای است نامحدود برای اکتشاف طبیعت، انسان‌ها، رنگ‌ها و شکل‌ها و … هر لحظه آن تجربه تازه‌ای است در دنیای ناشناخته. وسیله‌ای است برای ابراز حالات، افکار و آرزوها. عرصه‌ای است برای آفرینش لذتبخش. در آفرینش یک اثر، کو‌دک از هدف خاصی پیروی نمی‌کند، بلکه تمامیت هستی خود را در آن منعکس می‌کند. هیچ دو اثری همانند نیست و کودک هرگز نمی‌تواند کار خود را تکرار کند. به همین دلیل آثار کودکان ارزش خاصی پیدا می‌کند. هنرمند، روان شناس، مربی و جامعه شناس هر یک از دید خود به آن توجه می‌کند.

سیر تکاملی هنر در کودکان: در همه جای زمین ما و در میان تمام اقوام، اگر بزرگترها در آن دخالتی نکنند، یکسان است ولی در مورد هیچ دو کودکی یکنواخت نیست.

کودک سه ساله ابتدا خط خطی می‌کند یا با گذاشتن نقطه نقطه نتیجه حرکت خود را با شگفتی می‌نگرد. دست‌های او ابتدا حرکتی آزاد و غیر ارادی دارند، ناگهان در میان خطوط و نقطه‌ها شکلی می‌یابد، مار، خانه، نور، خورشید، صورت انسان، شادی اکتشاف، انگیزه‌ای تازه می‌شود برای کوشش مجدد. موفقیت او را به هیجان می‌آورد. حال اوست که خط‌ها و رنگ‌ها را در اختیار دارد و دلشاد از قدرتی که یافته است به آفرینش می‌پردازد. بزرگ می‌شود و پیش می‌رود. هر روز نکته تازه‌ای از آنچه دیده است بر صفحه کاغذ می‌آورد. در خمیر شکل می‌دهد. و در قطعات می‌برد. این درختی است پر شکوفه، این خانه آرزوهاست. خورشید همه جا می‌تابد. گل‌ها و درخت‌ها هزار گونه می‌شوند. برای او رویاها و تخیلات انتهایی ندارد و همانند افسانه‌ها در هنر همه چیز امکان‌پذیر و بالاتر از همه آفرینش زیبایی لذت بخش است. در ۹ و ۱۰ سالگی اندک اندک، واقعیت‌ها، شکل ظاهری اشیا تجربیات تازه‌ای می‌شوند. آفرینش از راه اندیشیدن و تخیل جای خود را به بازسازی طبیعت می‌دهد. رنگ‌ها و شکل‌ها هاله افسانه‌ای خود را از دست می‌دهند و نموداری از واقعیت‌ها می‌شوند. هر چیز ابعاد ظاهری خود را می‌یابد. دیگر درخت نمی‌تواند سر به خورشید بساید و انسان نمی‌تواند ابعاد بزرگتر از خانه داشته باشد. نوجوان با دقت بیشتر رنگ‌ها و شکل‌ها را انتخاب می‌کند و با جرأت و شهامت سعی دارد هر دو را در اختیار خود بگیرد. انسان‌ها، زندگی، عواطف و حالات دیگران را در کارهای هنری خود منعکس می‌کند. آثار او برخوردی است از کند و کاو در درون و بازیافتن آن در چهره دیگران است.

آموزش هنر در دوران کودکی: تنها بدین مفهوم مطرح است: حفظ آزادی برای طی مسیر طبیعی تکامل. هر گونه دخالتی در کار هنری کودکان، هرگونه راهنمایی، هرگونه دادن معدل یا تعلیم سبک خاص، یا القا سلیقه و دید ویژه‌ای سیر طبیعی تکامل هنر را بر هم می‌ریزد. قدرت خلاقه را از بین می‌برد. ارزش و مفهوم کار هنری کودکان دگرگون و بلکه ویران می‌سازد و استعداد هنری را در نطفه از بین می‌برد فرق آثار هنری و صنعتی در این است که در هنر، هر اثر، شخصیت خاص خود را دارد ولی آثار صنعتی همه یکسانند.

وقتی آثار کودکان ارزش هنری می‌یابد که شخصیت، اندیشه، احساس و دریافت و سبک کار واقعی آنان در آن منعکس باشد. مهارت فنی در خط و سایه و شکل‌سازی و به کار بردن رنگ کاملا جنبه فنی دارد و هدف نیست.

حفظ آزادی برای طی مسیر تکامل: این بدان معنی نیست که کودک به حال خود رها شود و آزادانه در هر زمینه‌ای کار کند. هنرآموز با ایجاد محیط و حالت مناسب برای کار، آماده ساختن روانی کودک یا نوجوان، گسترش دید و تجربه او، از راه گردش‌ها، قصه‌گویی، دادن زمینه‌های تخیل، یاد دادن طرز استفاده از انواع ابزار کار هنری، وسایل فنون آن، آشنا کردن کودک و نوجوان و رشته‌های مختلف هنرهای تجسمی، نقاشی، شکل‌سازی، حکاکی، سرامیک و … و تهیه وسایل و آفرینش در همه رشته‌ها برای او، استفاده از موسیقی برای انگیختن قدرت تخیل کار فراوان دارد. هدایت و تشویق او در جهت به کاربردن حداکثر قدرت خلاقه، اتمام و تکمیل کار است. هنرمند باید از کار خود راضی باشد. کودک و نوجوان از این قاعده مستثنا نیستند. هنرآموز با به نمایش گذاشتن آثار کودکان و نوجوانان به طور مداوم و گاه به صورت وسیع‌تر آنها را به نقد کارهای خود می‌نشاند ولی خود مستقیماً اظهار نظر نمی‌کند. گاه آنها را به کار گروهی تشویق می‌کند بدون از دست دادن سبک خاص خود به آفرینش جمعی بپردازند. هنرآموز واقعی و موفق هم هنرشناسی است قوی، هم کودک شناسی است که از جان و دل به دنیای آنان راه یافته است و هم مربی است دقیق که با شور و شوق با آنها کار می‌کند ولی هرگز تواضع خود را از دست نمی‌دهد و می‌تواند به آثار هنری کودکان آن‌طور بنگرد که باید نگریست. چگونه باید به هنر کودکان و نوجوانان نگاه کرد؟ اگر بیننده با آثار بزرگ‌ترها آشنا باشد می‌داند که نگرش و آثار هنری بزرگسالان، در اصل اختلافی با نگرش به آثار کودکان یا نوجوانان ندارد. اگر با اثر هنرمند به دنیای درون و حالات و افکار او راه یافته است، دریافت تازه و دقیق‌تری از دنیای اطراف خود می‌یابیم و به نکاتی پی می‌بریم که بدان توجه نداشته‌ایم، با اثر یک کودک با دنیای درون او و حالات و افکار او آشنا می‌شویم. کودکی مرحله‌ای است از زندگی، با اندیشه‌ها، دریافت‌ها و محسوسات خاص خود که اگر مهم‌تر نباشد، کم اهمیت‌تر از مراحل دیگر نیست. به شکل‌ها، رنگ‌ها، به ترکیب‌ها و به اندیشه و احساسی که آن را آفریده است، توجه کنید. سیر تکامل آن را در آثار کودکان مختلف ببینید. خواهید دید شادی و شور زندگی و آفرینش چگونه از تمام آنها باز می‌تابد. شادی و شور و اطمینانی که در ما اثر می‌کند، ما را به فکر می‌اندازد و مسئولیت‌های مان را در قبال نسل جوان از دیدگاه تازه‌ای در مقابل‌مان قرار می‌دهد. هنوز هم اگر فرصتی برای کار با بچه‌های پیش دبستانی و دبستان داشتم، باز هم بر این عقیده بودم که خودشان نقاشی کنند، خودشان تجربه و کشف کنند و از روی مدل از پیش تعیین شده‌ای تقلید نکنند. در زمانی که در مدرسه تدریس می‌کردم، بچه‌ها در سنین ۱۰-۱۱ سالگی دلشان می‌خواست بعضی از تکنیک‌ها را یاد بگیرند اما تا قبل از آن به دنبال تکنیک و روش‌های خاصی نبودند و از روی مدل از پیش تعیین‌شده‌ای، نقاشی نمی‌کردند بلکه تجربیات و کشفیاتشان را از محیط پیرامون به تصویر می‌کشیدند. هنگامی که نمایشگاهی از آثار نقاشی بچه‌ها در مدرسه برگزار می‌کردیم متوجه می‌شدیم که بچه‌ها در این زمان احساس نیاز بیشتری به شناخت رنگ‌ها و تکنیک‌ها را دارند و بیشتر به سمت نقاشی‌های رئالیستی گرایش پیدا کرده‌اند. سپس در دوران راهنمایی، دروس هنر توسط دانشجویان رشته هنر به بچه‌ها تدریس می‌شد. آنها شروع کردند به آموزش تکنیک‌ها و آوردن آثار هنرمندان و بررسی آنها در سر کلاس. مثلاً تابلوهایی از ونگوگ و پیکاسو را به کلاس می‌آوردند و با بچه‌ها به نقد و بررسی می‌پرداختند. دیده شد که بچه‌ها با آثاری همچون پیکاسو کمتر ارتباط برقرار می‌کنند و به راحتی نمی‌پذیرند بلکه بیشتر تمایل با آثار واقع‌گرایانه دارند. سپس معلمان آرام آرام بچه‌ها را با آثار هنرمندان ایرانی آشنا کردند و بچه‌ها در ضمن اینکه خودشان کار می‌کردند با آثار هنرمندان مختلف نیز آشنا می‌شدند. نهایتاً حاصل اندیشه و فعالیت، به این نتیجه رسید که در یک دوره‌ای باید کاری کنیم که بچه خودش باشد و تحت تأثیر هیچ عامل بیرونی نباشد. تنها در آن زمان این همه تبلیغات در گوشه و کنار برنامه‌های تبلیغاتی تلویزیونی وجود نداشت و در همه خانه‌ها تلویزیون نبود و اینقدر چیزهای آشفته‌ای که بچه‌ها را گیج کند و ذهن آنها را مخدوش کند، وجود نداشت. امروز بچه‌ها کمتر خودشان هستند و بیشتر مخلوطی از تأثیرهای مختلف پیرامونشانند. امروزه هنر به سمت بازاری شدن می‌رود و روز به روز بازار بیشتر به هنر مسلط می‌شود و شما هنر اصیل را خیلی کم پیدا می‌کنید. تغییر دادن و دفرمه کردن چیزهایی طبیعی و به خصوص اصراری به زشت‌نمایی و زیر سوال بردن مفهوم زیبایی و زیبایی‌شناسی و اینکه اصلاً فلسفه زیبایی چیست.

امروز اقتصاد بازار بر همه چیز حاکم شده است حتی بر هنر و هنرمند. امروز کمتر کسی را پیدا می‌کنید که بیان شفاف ذهنیت و تجربه و احساس خودش را مهم‌تر از داستان غم‌انگیز شهرت بداند.

انگیزه اصلی در هنر که در وجود خود هنر است به انگیزه پول و شهرت تبدیل شده است و دیگر هنر نیست. شما همیشه در چهره هنرمند کاشف آرمانی پیدا می‌کردید که غنایی به زندگی، فکر و احساس می‌داد، اما حالا او تابلویی برای این که در فلان مکان قرار بگیرد کار می‌کند و در حقیقت کالا ایجاد می‌کند و این هنر نیست و این یکی از غم‌انگیزترین اتفاقات قرن ماست که متأسفانه وارد حیطه هنر کودک هم شده است.

ماحافظان دوران کودکی هستیم، بگذاریم بچه‌ها خودشان باشند و بتوانند با آهنگ وجودی خودشان حرکت کنند و این قدر دخالت نکنیم و اجازه دهیم خودشان انتخاب کنند. حداقل تا شروع دبستان بچه‌ها را آزاد بگذاریم تا خودشان تجربه کنند، خودشان هر چیزی را حس و درک کنند و از هرگونه آموزش پرهیز کنیم و نخواهیم بچه‌ها قالب بزرگترها را بگیرند. بلکه اجازه دهیم آنها به آن چیزی که خالق هستی در وجودشان قرار داده است، پی ببرند.

البته در حال حاضر نسبت به گذشته خیلی فرصت‌های بیشتری به بچه‌ها برای بروز خودشان داده می‌شود و رسمیت هنر بچه‌ها خیلی بهتر شناخته شده است.

مثلاً یک کیلومتر کاغذ می‌گذارند تا بچه‌ها نقاشی کنند و یا هنرمندی از نقاشی بچه‌ها در شعرهای کوتاهش استفاده می‌کند و احساس می‌شود که بچه‌ها همه جا هستند.

اگر پرواز ذهن بچه‌ها را در محدوده‌های کوچک حبس نکنیم و بگذاریم این پرواز ادامه پیدا کند از میان آنها هنرمندانی پیدا خواهد شد که حرفی نو برای گفتن دارند. اما اگر آنها را به نمره، رتبه و مسائلی از این قبیل محدود کنیم، آنها هم کسانی خواهند شد که برای بازار کار می‌کنند.

هنرمند نباید اجازه دهد که بازار برده‌ای از او بسازد در اختیار خودش.

بچه ها آینده ما هستند

بچه ها آینده ما هستند

گفتگو با آقای صنیعی مدیر گالری شیو، دو هفته نامه هنرهای تجسمی تندیس، شماره 59، مهر 1384، ص 7.

گالری شیو از نه سال پیش تا کنون هر ساله نمایشگاهی از آثار کودکان و نوجوانان برگزار می کند. توجه جدی این گالری به هنر کودک و استمرار این حرکت فرهنگی ما را بر آن داشت تا با آقای صنیعی مدیر گالری شیو گفتگویی کوتاه داشته باشیم.

تندیس: جناب آقای صنیعی، شما به عنوان یک گالری دار چطور شد که توجه تان به نقاشی کودکان جلب شد.

صنیعی: یک روز یکی از دوستان که مربی نقاشی کودکان هستند، (آقای بهمن مقدم) گفتند می توانم نمایشگاهی از کارهای شاگردانم برگزار کنم؟ من هم موافقت کردم. وقتی نمایشگاه برگزار شد با استقبال عجیبی روبه‌رو شد و نمایشگاه زنده و پویایی بود.

بعد از این ماجرا پیشنهاد برگزاری نمایشگاه سالانه نقاشی کودک را یکی از دوستان من آقای «خسرو به آیین» مطرح نمودند، ایشان در زمینه عکاسی و سفال فعالیت دارند و فکر کنم حالا در سمنان مشغول کار هستند و این طور شد که ما کار برگزاری نمایشگاه نقاشی کودک را جدی گرفتیم. و در واقع استقبال شرکت کنندگان و بازدیدکنندگان از اولین نمایشگاه مشوق ما بود که تا امروز این مسئله را ادامه بدهیم. بسیاری از بازدیدکنندگان ما هنرمندان بزرگ و مطرح هستند و ما مکرر از دوستانی نظیر آقای جوادی پور، مثل آقای اسفندیاری شنیدیم که گفته اند، که این بهترین نمایشگاهی است که دیده اند. نمایشگاه بچه ها فوق العاده است و اصلا خستگی در آن نیست.

برگزاری این نمایشگاه سالانه با یک پیشنهاد دوستانه شروع شده و حالا بعد از نه دوره قطعا به یک تکامل و هوشمندی روشن تری رسیده. می توانید در حال حاضر هدفتان را از  برگزاری نمایشگاه سالانه نقاشی کودک برای ما شرح بفرمایید.

هدف کلی من در اداره گالری ام این است که کاری در اشاعه هنر بکنم. بچه ها هم آینده ما هستند. در واقع هدف اصلی من و همکارانم فرهنگسازی است و من خیلی خوشحالم که امروزه بسیاری از والدین مقوله هنر کودک را جدی می گیرند. و در کنار کودک و نوجوانان خود در این نمایشگاه حضور دارند. در جامعه خیلی ها را داریم که از نظر سواد و دانش در سطح بالایی هستند اما متاسفانه درک هنری شان در سطح نازلی است. زیبایی بعدی از هستی است که مایه تاسف است اگر انسان ها از آن غافل باشند. جدای از این میدانی فراهم می شود که گالری های آموزش هنر کودک، حاصل کار یک ساله شان را در آن ارائه دهند و از تجربیات یکدیگر بهره بگیرند.

آیا فروش آثار کودکان و نوجوانان هم از اهداف شماست و اصولا تا حالا کارهای کودک را به فروش رسانده اید؟

هدف فروش آثار کودک نیست. اما آثاری هم خواهان داشته اند که با رضایت خود کودک و والدین او به فروش رسیده اند. هدف ما فروش نیست چون فروختن کارهای کودکان و جنبه تجاری بخشیدن به آن شاید باعث پیدا شدن آثار منفی بر جنبه فرهنگی حرکت ما و از طرفی دیگر دور کردن کودک از فضای غنی و سالم کار خودش باشد. لذا اصلا تأکیدی بر فروش نداریم.

شما با برگزاری سالانه نمایشکاه نقاشی جوانه ها باب جدید را در نگرش به کار کودک باز کردید و آن هم توجه به هنر کودک است. در زمینه داوری و انتخاب آثار برتر چگونه عمل می کنید و ملاک تان چیست؟

بله ما این نمایشگاه را مثل نمایشگاه های هنرمندان بزرگ با همان جدیت و وسواس برگزار می کنیم. وحتی از پاره ای جهات وسواس بیشتری داریم. کارهای کودکان زیر دوازده سال داوری نمی شود به تمام کودکانن لوح یادمان اهدا می کنیم.

آثار شرکت کنندگان 13- 18 ساله مورد ارزیابی قرار می گیرد و در بین آنها هم عناوینی مثل بهترین نقاشی نداریم بلکه به نکات برجست ههر اثر توجه می شود. مثلا یک کار به خاطر ترکیب بندی مناسب مورد تقدی قرار می گیرد. یک کار دیگر به خاطر موضوع مناسب یا طراحی قوی مورد تقدیر قرار می گیرد. در نیتجه هیچکدام از شرکت کنندگان نمی توانند ادعا کنند بهتری نقاش شرکت کننده در نمایشگاه هستند. در واقع اهدا جوایز اثر آموزشی نیز دارد.

داوری را چه کسانی انجام می دهند؟

در هر دوره ما از اساتید هنر و آموزگاران و مربیان متخصص برای داوری دعوت می کنیم.

در خصوص برگزاری نمایشگاه هایی از آثار هنری کودک با سایر همکاران تان (گالری دارها) چه صحبتی دارید؟

ما توانسته ایم تنها با تعداد محدودی از بچه هایی که کاری می کنند ارتباط برقرار کنیم، ظرفیت ما محدود است. من توصیه ام به همکاران این است که این مقوله را جدی بگیرند. ما در حال حاضر حدود صد نفر را تحت پوشش داریم. من مطمئن هستم صدها کودک و نوجوان دیگر هم هستند که علاقه مند به حضور در چنین نمایشگاه هایی هستند. البته اگر عرصه برایشان فراهم باشد. و این وظیفه ما گالری دارهاست که این زمینه را فراهم کنیم. ما در سطح شهر تهران این کار را انجام می دهیم. .حالا تصور بکنید در سطح کشور چه پتانسیل هایی برای این گونه حرکت ها وجود دارد.

در پایان ضمن تشکر از شما اگر مطلب خاصی دارید بفرمایید.

من هم از شما و همکارانتان در نشریه تندیس به خاطر پرداختن به این مهم تشکر می کنم و حرف آخرم این است که آدم نباید همیشه برای درآمدزایی حرکت کند. من از سایر گالری دارها می خواهم که توسعه و گسترش این حرکت کوشش کنند. و در طی سال، چند روز گالری شان را به حرکت های این چنین اختصاص دهند. در آخر لازم است از مجموعه فرهنگی تاریخی نیاوران تشکر کنم که در برگزاری نمایشگاه جوانه ها ما را یاری می دهند.