کودکی چیست؟ کودک کیست ؟

فرشته لایقی کارشناس علوم تربیتی ـ مربی کودکان.

لایقی، فرشته، کودکی چیست؟ کودک کیست؟، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، صفحه ۴۲.

آنچه که یک مربی از کودکان می‌آموزد، چیزی است که برای تلاش بهتر در حیطه کودکان نیازمند است. هر کسی در هر شرایطی تحت تأثیر محیط، روابط و اشخاص و چیزهایی دیگری که با آنها سر و کار دارد، قرار می‌گیرد. بی‌تردید اگر سر و کار ما با کودکان باشد می‌توانیم از آنان شیوه زندگی و هنرمندانه زیستن را فرا بگیریم. تمام فیلسوفان، شاعران، ادیبان، نویسندگان و … از کودکی به نیکی یاد کرده‌اند و تفسیری خاص در ذهن دارند و کودکی را که آنها تفسیر و تحلیل می‌کنند، در حقیقت، کودکی درون خودشان است. همه انسان‌های بزرگ و تاریخ‌ساز آرزوی این را دارند که کودکی را از یاد نبرند و همیشه کودکی در وجودشان به جوش و خروش‌ و ابداع باشد. کسی که کودکی‌اش را به خاطر بیاورد و آن را در سنین بزرگسالی همراهی کند، این همراهی از موهبت‌های بزرگ الهی است. روح پایداری، پژوهشگری، تحول و ابداع و خلاقیت در دنیای او هرگز نمی‌میرد. او با حفظ کودکی درون، همواره خدمت به بشریت و فعالیت‌های اجتماعی را در سرلوحه امور خود قرار می‌دهد. کودکی درون خود را روز به روز رشد دهیم تا شور، نشاط و رشد را از یاد نبریم. یک مربی کودکان در تداوم فعالیت‌های خود با کودکان به دنبال این اصل است که کودکی چیست و کودک کیست .

کودک دنیای بی‌دغدغه را به ما هدیه می‌کند، دنیای سکوت و عمل را، دوست داشتن و دوست بودن را. از کودکان می‌توان زندگی کردن را آموخت. از کودکان می‌آموزیم که بی هیچ حرکت کنیم و رها باشیم و خداوند را که لبخند او کودکی است، دوست بداریم. کودک، درون را می‌بیند و از چشمانمان درک می‌کند که ما چگونه هستیم.

از کودکان می‌آموزیم که مهربان باشیم و ابروان را رها کنیم و هیچ‌وقت گره نزنیم و همواره در پی این باشیم که کودکی چیست و دائم در این باره چیز بیاموزیم. کودکی دوران پر سعادتی است که انتقال آن به دوران بزرگسالی دوری از بهشت برین است. کودکی هم پروازی با فرشتگان مقرب الهی است. کودک یعنی بالا رفتن از نردبان خیال و پرواز در آن سوی ابرها و رسیدن به دنیایی که همه خورشید است و رنگین‌کمان. بیایید به کودکی برگردیم. کودکی فرار از «من» و رسیدن به عشق و حقیقت آفرینش است. کودکی یعنی در دست داشتن همه چیز. کودکی یعنی، عاشقانه به زمین خیره شدن و بالا رفتن از کاج بلند و از او پریدن… از کودکان می‌آموزیم که هرچه ظلمت است بیرون بریزیم و درستی و سلامت را هدیه کنیم. کودکی یعنی همه مهربانند. ما باید خوب ببینیم و چشمانی به رنگ کودکی داشته باشیم. از کودکان می‌آموزیم که می‌توان همیشه، گونه‌هایی به سرخی همه انارهای دنیا داشت. کودکی پرواز است بر فراز جنگل‌ها، آب‌ها و آدم‌ها. کودکی عبور از رنگین کمان هفت رنگ آرزوهاست. با کودکی خود، دوست باش تا شاید مزه لذیذ زندگی را بفهمی. از کودکان بیاموزیم که خوشدلی، رمز حیات و مهربانی، اساس زندگی است. از کودکان بیاموزیم که زشتی در عالم آفرینش جایی ندارد.

پس! درون خود را رنگین کنیم تا دنیایمان هم رنگین گردد. با کودکان، کودک باشیم. تا کودکان هیچ وقت رنگ و بوی دنیای تیره بزرگسالان را در خود هضم نکنند. کودکی یعنی در دست داشتن قلب و با تو دیدار کردن، کودک یعنی واژه‌های رنگین، ساده، کوتاه. کودکان می‌خندند، می‌خوانند، می‌رقصند تا ما هم در کنارشان شاد باشیم. کودکان سبزینه‌هایی هستند که نور و امید با حضورشان امیدوارتر می‌شوند. کودکی یعنی رویاهای ترد داشتن. کودکی یعنی روزهای سرسبز زندگیمان. کودکی یعنی پرواز کردن، فریاد کردن، دویدن، شاد بودن، خراب کردن و ساختن. کودکی یعنی اوج رهایی انسان. کودکی یعنی یک عالم پروانه داشتن و سوار بر قاصدک سپید شدن. بیایید به کودکی برگردیم، به روزهای آغازین و شیرین زندگی. به روزهایی که آغازی رنگین داشتیم و حرف‌های شیرین. به روزهایی که می‌اندیشیدیم و کوچک بودیم، ولی خرداندیش نبودیم. از کودکان بیاموزیم که مانند این انسان‌های کوچک، ر‌و به رشد بیاندیشیم و اندیشه خود را بی‌هیچ تردیدی بگوییم، خجالت، ترس از آن بزرگسالان است. کودکان با مادر و کنار ما هستند و با خودشان در کنار خودشان زندگی می‌کنند و تمام این حالات و رفتارها به ما هشدار می‌دهند که آنها را جدی بگیریم. باید با آنها به درون کودکی رها شد. آنگاه با آنها هم احساس گشت و همچون آنها به اطراف نگریست و به درون اشیا سفر کرد و جهان را نو به نو کشف کرد و به آنها هدیه کرد. پس! بیایید بگذاریم کودکان سوار بر ابرها، رنگین‌کمان و دنیا را تماشا کنند و با کمک تخیل بی انتهایشان، اندیشه خود را به دور دست‌ها ببرند. در حقیقت، کودک درون مفهوم کلی کودکی است. با کودکان که باشیم، قلممان بدون «منیت ها» سیر می‌کند. راحت می‌شود، نفسی تازه می‌کند و از شر قوانین دست و پا بند بزرگترها رها می‌گردد. بال‌هایمان رشد می‌کنند و به پرواز درمی‌آیند. ریشه نقاشی در کودکی است. کودکی خود اثر جاودانی خداوند است که اگر آن را حس کنیم، بزرگ خواهیم شد، بزرگ نه معیارهای زمخت داشتن است، بزرگ یعنی سبز. از کودکان آموختم که بی معیار در جستجوی خودم باشم و به هیچ حرفی چه خوش و ناخوش دل ندهم و تلاش کنم به آن چه کودکی‌ام می‌گوید. کودکی‌ام در انتظار است. باید او را در جستجوهایم دریابم. دوست ندارم کودکی‌ام، مظلومانه گریه کند و غمگین باشد. برخیزم و کودکی‌ام را دریابم!