عناصر مشابه در نقاشی مدرن و نقاشی کودکان

(رضا عبدلی، کارشناس هنر کودکان، مدرس دانشگاه)

عبدلی، رضا، عناصر مشابه د رنقاشی مدرن و نقاشی کودکان، ماهنامه جهان هنر، سال اول، شماره دوم، اردیبهشت 1385، 16-21.

محققان نتایج خود را در حیطۀ شباهت‌های نقاشی مدرن و نقاشی کودکان به گونه‌ای امیدوارانه بیان می‌کنند، آنان به این نتیجه رسیده‌اند که کودکان در نقاشی‌هایشان قوانین پرسپکتیو را رعایت نمی‌کنند و در اکثر نقاشی‌های کودکان سطح و دو بعدی نمایی به چشم می‌خورد و همچنین در نسبت برخی از اعضای جسم مبالغه می‌کنند و توجه خاصی به نقوش دارند و نقاشی آنان بیشتر به آنچه می‌اندیشند، شبیه است تا آنچه که می‌بینند.

«دکتر محمد بسیونی» در کتاب «فرهنگ هنر و تربیت» می‌نویسد: « کودکان در نقاشی، به رئالیست بودن پایبند نیستند، چه نزدیک، چه دور» وی ابراز می‌کند نقاشی یکی از کودکان را دیده است که به شیوه کوبیستی کشیده شده است یعنی هم چهره‌ی انسان را از رو‌به‌رو کشیده است و هم از پهلو؛ این چیزی است که پیکاسو در سال 1929 در تابلو «مادر» به تصویر کشیده است. او نتیجه‌گیری می‌کند که از این نقاشی کودک می‌توان نتیجه گرفت که بدون تکیه بر فوتوگرافی می‌توان به هنر اصیل دست یافت.

«فرانک واکوویاک» و «تئودور رامیزی» مؤلف کتاب «نقاشی برای دانش آموزان دبستانی» هنر مدرن کودکان را این گونه توصیف می‌کند: امروزه هنری برای کودکان پر ثمر است که کودک آن را با درک، هدف، برنامه‌ریزی، اعتقاد و عشق انجام دهد و کارکردن کودکان را با وسایل و مواد  مختلف، یک امتیاز و عشق انجام دهد و کار کردن کودکان را با وسایل و مواد مختلف، یک امتیاز و مکاشفۀ لذت بخش بر می‌شمرند.

آنان معتقدند که میدان تخیل و جسارت کودکان از نظر ترکیب‌بندی، مرز مشخصی را نمی‌شناسد و علت گرایش هنرمندان را به نگرش کودکان، در بیان حسی و بی تزویر کودکان می‌پندارند و اعتراف می‌کنند هنرمندان مطرح مانند پیکاسو، پل کله، خوان میرو و … بی تردید تحت تأثیر کودکان هستند.

از سوی دیگر یادآور می‌شوند که نباید هر چه را کودک طراحی می‌کند، هنر دانست. طراحی کودکی مسلماً طراحی کودک است اما همیشه هنر نیست.

«ویاک» و «رامیزی» ویژگی‌های کودکان را این گونه بر می‌شمرند: خیال‌مندی بزرگ، با احساس و دیدی وسیع و ذهنی سریع الانتقال با واکنش‌های احساسی منظم و اصولی که از طریق هنر بیان می‌شود.

این دو محقق برجسته آن بخشی از نقاشی کودکان را هنر نمی‌نامند که با معیارهای بزرگسالان تطابق دارد. بلکه نوعی بیان تصویری ساده شده به وسیلۀ کودک که بیشتر به یک نوشته ساده شبیه است تا شعر را، هنر می‌نامند.

برخی از کارشناسان در «هنر بودن» نقاشی کودکان دیدگاه‌های ضد و نقیضی را مطرح می‌کنند، برخی برای نقاشی کودکان در محیط هنر جایگاه خاصی قائل نیستند و مقام نامشخصی را برای آن تعیین می‌کنند، ولی با وجود این معتقدند که نمی‌توان انکار کرد «هنر کودکانه» وجود دارد و قبول آن به همان نحوی که هست تقریباً مشابه با پذیرشی است که از هنر دوران انسان‌های بدوی دارند و شیوه تکوین هنر بدوی از خیلی جهات با هنر جدید پیوستگی دارد.

کودک در اصل شبیه به هنرمند کار می‌کند و ترتیب هنری در هر دو حالت مسائل مشابهی را مطرح می‌کند.

در مراحل آفرینش هنری برای کودکان موضوعاتی را مورد توجه قرار می‌دهند که در روال زندگی‌شان رخ داده است و به وسیله نیروی خلاقه خود به تحریک وادار می‌شوند، وقتی نیروی خلاقه خود به تحریک وادار می‌شوند، وقتی نیروی خلاقه کودک ظهور کرد و کودک به استعدادهای درونی و قدرت هنری نهفته در وجود خود واقف گشت در اعجاب قرار می‌گیرد و شاد می‌شود. حسی که کودک احساس می‌کند همانی است که به وسیله محققان خلسه همیشگی کودک نامیده‌اند. به دلیل حضور چنین نیروی موجودی در جوهر ذاتی اوست که هنرمند است و قدرت وصول به اهداف درونی خود را داراست. بنابر نکته فوق نباید تصور کرد که این نیرو همیشه به طریق ارادی و عقلانی عمل می‌کند زیرا بین ارادی و غیر ارادی همیشه ابهام وجود دارد و با تحول هنر جدید از لحاظ مناسبات آن با بیان حال هنر باز هم ابهام بیشتر و بیشتر شده است.

برای تعیین شفاف‌تر این نیرو بررسی دقیق‌تر  آن لازم است. قابل تصور نیست که عملاً هیچگاه بتوانیم در این امر موفقیت حاصل کنیم. کودک برای توجیه نشو و نمای خود به نسبت کمی از آن می‌تواند استفاده کند و حتی گاهی هم به نظر می‌رسد که قادر به استفاده از آن در این مرحله خاص نمی‌باشد. پژوهشگران از فعالیت خلاقه کودک بهره برده‌اند و راهکارهایی مناسب برای تفحص درباره این نیرو به دست می‌آورند. کار خلاقه کودک ذات حقیقی کودک را با درجات بهتر از نقاشی‌های آموخته شده و غیر خلاق کودک به منصه ظهور می‌رساند.

این نیروی قدرتمند در کودکی شکل محکم‌تری در درونشان دارد و تأکید «هانری ماتیس» به حفظ کودکی در دوران بزرگسالی به دلیل رسیدن به  تصاویری کاملاً شخصی و بدیع به خاطر همین امر است. هنرمندان نوگرا، با حفظ کودکی درون خویش یا همان قدرت خلاقۀ هنری جهت تاریخ هنر را تغییر داده‌اند و پنجره‌های جدید به روی قرن حاضر گشوده‌اند، سزان طراح و تئوریسین هنر مدرن معتقد است: «همواره در جستجوی توصیه و تبیین احساسات مبهمی هستیم. که روز تولدمان با ما همراه شده‌اند. هنرمند خلاق معاصر این احساسات مبهم کودکی را با پی‌گیری مداوم به آنجا رساند که هنر قبل از خود را محو کرده و به موزۀ تاریخ سپرده است.»

در قرن حاضر اثری جاودانه خواهد شد که کاملاً از حدود عقول انسان‌ها فراتر رود. عقل سلیم و منطق برای جاودانگی اثر زیان‌بخش به شمار می‌رود. بنابراین کارشناسان نتیجه‌گیری کرده‌اند که یک اثر هنری به خواب و رویا و روحیه کودکانه نزدیک است، هنرمند نوپرداز برای خلق یک اثر ژرف آن را به زوایای مخفی و بزرگ دنیای خود، جایی که صدای رودخانه‌ها، آواز پرندگان و خش‌خش برگ‌ها و … شنیده می‌شود، می‌برد. این مکان به گوش دل، هم تشبیه شده است.

در هنر نوپردازان معاصر جهان جریان وسیعی برای معتبر ساختن تخیلات و تصورات خود برانگیخته و آزاد در دوران کودکی وجود دارد که هم‌زمان با جنبه‌های رویایی بیان است.

پل کله

وقتی نقاشی قرن حاضر را نگاه می‌کنیم، در می‌یابیم که به سوی کودکی سرازیر شده است. تحول و تکامل هنرمندان، تدریجاً نتیجه افراطی خود را که می‌توان خط خطی کردن دوران آثار شخصیت‌های مشهوری چون کله و میرو را به نقاشی‌های کودکان خردسال تشبیه کرده‌اند.

کودک 14 ساله

شخصیت‌های آثار شاگال را به آدمک‌های نقاشی کودکان که در خلاء متعالی موج می‌زند، شبیه دانسته‌اند. به نظر کاندینسکی نقاشی بی‌شکل دوران کودکی مبتنی بر اولین برخورد انسان با جهان پیرامون است، دورانی که کودک هنوز نمی‌داند و از قوانینی که او را هدایت می‌کند، بی خبر است.

کودک 7 ساله

نکته مهم دیگری که کاندینسکی در ارتباط با نقاشی کودکان نقل می‌کند لذتی است که کودک از رنگ‌ها و اشکال می‌برد، بی آنکه هنوز با خصوصیات واقعی اشیاء آشنا شده باشد. به نظر واسیلی کاندینسکی کودک هنوز وظیفه عمل اشیا را نمی‌شناسد و به آنها با نگاهی پاک ولی خالص و بدیع می‌نگرد و نیروی درک اشیا به صورتی که هستند نزد او دست نخورده می‌ماند ولی پس از یک سلسله تجارب که غالباً برای کودک مریض‌کننده است با جنبه عملی آشنا می‌شود. برخی کوبیست را به کودکی تشبیه کرده‌اند که به مرحله واقع‌گرایی روشنفکرانه رسیده است که در تصویر خود از مجموعه شناخت‌های خود بهره می‌برد و موضوع را از تمام زوایا نشان می‌دهد و اشیا را با تمام پیچیدگی‌شان به سادگی به نمایش می‌گذارد. در حقیقت کودک و کوبیست برای توصیف حقیقت، از شناخته‌های روشنفکرانه حافظه و ذهن و روان خود استفاده می‌کنند و به این ترتیب، این آثار درست مانند نقاشی‌های کودکان معرفی می‌شوند.

پابلو پیکاسو

کودک و هنرمند معاصر به لحاظ درونی می‌دانند که هرچه را بیافرینند، آخر خود را خلق می‌کنند یا به قول « ژان کوکتو » یک نقاش هر چیزی بکشد، در نهایت تصویر خویش را می‌آفریند. هر دو گروه با نگریستن خلاق می‌آفرینند، در حقیقت نقاشی با نگاه آفریده می‌شود. مدرنیست‌ها کلام زیبای «رولان بارت» را در قرن حاضر عملی کرده‌اند، بارت اعتقاد دارد که مدرن بودن یعنی اینکه ما بدانیم چه چیزی دیگر ممکن نیست، چه کارهایی دیگر نمی‌شود انجام داد. آنان نوی بد را بهتر از خوب کهنه می‌دانستند و آینده را با آثار و اندیشه پویای خویش بنا کردند که با این اصل که کار کهنه و قدیمی نکنیم و حرفی و نگاهی نو را از کودکان بیاموزیم به شیوه بدیع و خلاق رسیدند. در کتاب «هنر و انسان» برخی از محققان چون هربرت رید و … نقاشی کودکان را جزء هنر به شمار نمی‌آورند و برای این بیان خود علل متفاوتی را بر می‌شمارند و به سه نکته اصلی توجه دارند: نخست اینکه هنر کودکان هنر مقطعی است و در مرحله‌ای خاص از دوران زندگی کودک و نوجوان به آن می‌رسند و پس از عبور از آن هنر ناپدید می‌شود. لذا کمتر کودکی پس از عبور از مرحله کودکی آن را حفظ می‌کند، پس نتیجه‌گیری می‌کنند آثار کودکان را اثری هنری به شمار نیاورند. دوم چون کودک بعد از مرحله کودکی به فراگیری نقاشی به طور علمی و عملی می‌پردازد پس دوره قبل از آن دوره‌های هنری نیست و اثرش اثر هنری نمی‌باشد. سوم اینکه «آگاهی» هنرمند نسبت به اثرش از مهمترین شرایط اثر هنری است، در حالی که کودکان را نا آگاه نسبت به هنر و آثارشان می‌دانند.

کودک 4 ساله

با وجود این ادعاها هنرمندان نوپرداز معاصر، هنر کودکان را سرچشمه و منبع الهام خلاقیت خود به حساب می‌آورند و از آن به نتایج قابل توجهی می‌رسند و با هنر کودکان هنر خود را گسترش می‌دهند و با اینکه بسیاری از اشکال مرسوم و آگاهانه را به کنار نهاده‌اند به تناقضی واقف می‌شویم که منتقدان هنر دچار آن شده‌اند. زیرا از طرفی ویژگی آگاهی را مطرح می‌کنند و از طرف دیگر از آثار هنری هنرمندانی که در لحظه‌های خاص ناخودآگاه به خلق اثری می‌پردازند، هیجان زده می‌شوند و در مقابل نقاشی‌های ناخودآگاه کودکان آنها را کم ارزش می‌شمارند.

کودک 14 ساله

«هربرت رید» بارها گفته است برای شخصی که می‌خواهد غرایز خلاقه خود را زنده نگه دارد در درجه اول لازم است نیروهای حسی خود را آزاد سازد و دائماً با طبیعت در تمام تنوع آن در ارتباط باشد. این ویژگی که رید برمی‌شمارد، یکی از ویژگی‌های برجسته در کودکی و آثار کودکان می‌باشد و خلاقان نوپرداز از آن نیروی قوی حسی آزاد شده بسیار بهره برده‌اند و همواره توصیه به حفظ آن می‌کنند. اگر نگاهی به آثار هر دو گروه داشته باشیم، در خواهیم یافت که در آثار کودکان و هنرمندان نوگرا تصاویر «درونی شده» موج می‌زند و به خاطر همین اصل است که بیان هر کدام ابداعی است و خاصیت شخصی دارد و همچنین در خلق هر دو گرایش «خوب دیدن » اصلی است که به چشم می‌آید و آثار آنان نتیجه نگرش خلاق آنان است. آنان برای منظور خاصی دست به کار نمی‌شوند مگر ضرورت‌های درونی و خلق لحظات خلاق. در آنچه معتقد هستند لحظه‌ای مردد نیستند ، هنر مدرن و هنر کودکان هر دو به صورت باطنی و خود به خود پرورش می‌یابند و زبان اشکال را درونی می‌دانند. چون هر دو گروه مورد بحث، طبیعت هنری واقعی خود را به نمایش می‌گذارند. . طبیعتاً هر نقاشی مبین خصوصیات درونی آنان است.

فراگیری از علوم گذشته و جدید نه تنها سد راهشان نیست بلکه باعث شکوفایی شخصیت هنری آنان و تکامل هنری آنان می‌شود، در هنگام آفرینش هنری هرگز نگران مبتذل شدن نیستند، چون به اصول خلاقیت درونی واقف هستند، از فعالیت هنری برای تسلیم شدن آشفتگی‌ها و ارتقای تفکر و نحوه زندگی هنری خود بهره می‌برند و از این طریق به زندگی نوین می‌رسند و به طرز خستگی‌ناپذیری در خدمت تصورات خلاق خود هستند، هر سطحی برای آنان می‌توانند باعث خلق اثر هنری بشود، در آفرینش هنری از هر سطحی بهره خاص خود را می‌برند، قطع و اندازه اثر خیلی برایشان مهم نیست بلکه جاگیری خلاقانه آن قابل اهمیت است، ولی اختصاصاً برخی از کودکان در سطوح بزرگ‌تر بهتر و بیشتر لذت می‌برند و امکان پرواز برایشان مهمتر است. از همه ابزار موجود در نقاشی استفاده می‌کنند و در کاربرد ابزار هیچ محدودیت خاصی را برای خود نمی‌بینند، در شروع کارشان بعضی از اوقات بافت سطح نقاشی شده باعث الهام آنان می‌گردد، معمولاً در هنگام نقاشی با سطوح و رنگ‌ها به گفتگو می‌نشینند و هنگامی که درونی شد خود را در موقعیت‌های خلق قرار می‌دهند و به خاطر همین برداشت آزاد و خود انگیخته‌شان اثرشان از حیث خلوص کم نظیر است، نگاه آنان به طبیعت پیرامونشان هنرمندانه است و با چشم باز عبور می‌کنند و گاهی لکه یا اثری از باران بر روی زمین یا دیواری باعث ایجاد اثری می‌گردد. از هر فرصتی برای بازی خلاق با رنگ‌ها و سطح‌ها بهره می‌جویند، اشکال متفاوت را با هم به بازی می‌گیرند تا فکر خود را بیابند. بعد از این بازی‌های خلاق است که با اشکال هندسی آشنا می‌شوند و جهان معاصر را مجدداً می‌آفرینند و مصادیق آن را در طبیعت خواهند یافت. با لمس لطافت، شفافیت یا نرمی هر شی، در حقیقت به ظواهر اشیا و سطوح خارجی آن می‌پردازند تا به عمق آن بیشتر پی ببرند، هنرمندان معاصر و کودکان از کار زیاد لذت می‌برند و کشف و شهودهای خود را توسط نقاشی قابل ارائه می‌پندارند و همچنین نقاشی آنان را به تحریک و تفکر بیشتر وا می‌دارد، در حقیقت ذهن آنان همیشه در حال ترسیم است، آنان با چشمان‌شان در همه حال به خلق می‌پردازند، با این عمل زبان اشکال را دقیق‌تر می‌فهمند و به باطن اشیا نفوذ می‌کنند، برخورد کارت پستالی با نقاشی ندارند و صرفاً در پی ساختن آثار زیبا نیستند، فعالیت مهم هر دو گرایش تغییرات درونی بعد از خلق است که ایجاد می‌گردد. نتیجتاً نقاش بزرگسال و کودک دو اصل را به طور درونی فرا گرفته‌اند:

۱- اعتماد به نفس و قدرت بیانی بعد از تمرین‌های دیداری و شنیداری.

۲- فعالیت خلاق که صرفاً برای ارتقای ذهن خود و اجتماع موثر است. به عبارت بهتر آنان برای پیروزی کار می‌کنند نه برای شکست، بلکه برای خودشناسی و جهان‌شناسی فعالیت می‌کنند.

اثر هنری این دو گروه خلاق ریشه در عاطفه و احساس آنان دارد، چون یک اثر هنری خلاق با عاطفه و احساس آغاز می‌گردد و با آن نیز به پایان می‌رسد، مهارت و تکنیک در نزد آنان نه آغاز است و نه پایان، بلکه در حد وسط قرار دارد. در آثار کودکان نورپردازی، سایه روشن و پرسپکتیو به شیوه متداول آن جایی ندارد، رعایت تناسبات در آثار کودکان و بزرگسالان مدرن نزدیک به هم است، گاهی به ضرورت تصویری و ‌احساسی سری کوچک یا پایی بزرگ‌تر ترسیم می‌شود، آنان خود را مستلزم به رعایت تناسبات مرسوم نمی‌دانند، برای کودکان و نوپردازان معاصر خط افق خاصی وجود ندارد، آنان به پرسپکتیو درونی معتقد هستند. آنان وقتی شیفته یک تصویر و تصور درونی بشوند با تلاش و جستجوی کوشا بر آن تسلط پیدا می‌کنند، خلاقان هرجا که باشند سعی می‌کنند با هماهنگی و زبان آن محیط و مکان و موضوع آشنا شوند و بعد از آن آشنایی و قرابت است که خلاقیت را درک می‌کنند و شکل خاصی به محیط درونی خود می‌دهند و با نمادها و نشانه‌هایی آن را بر روی سطوح متنوع و احجام گوناگون ترسیم می‌کنند. نهایتاً کودک و هنرمند مدرن رو به رشد می‌اندیشند و می‌دانند که خلق هنری‌شان در خدمت اندیشه‌های متعالی و لحظات ناب خود قرار می‌گیرد و در آفرینش هنری به نیکویی می‌پندارند که تفکر، تخیل و تصور زیبایی‌ها لذت‌بخش است و آنان صرفاً برای پرنده‌ای شاخه‌ای می‌کشند. اگر به نقاشی کودکان و عناصر هنر مدرن نگاهی عمیق بکنیم و به دنبال استخراج ویژگی‌های مشابه باشیم حتما به عناصر زیر خواهیم رسید:

۱- سطح و خط:

۲- گزیده گویی:

۳-زمان و‌ مکان:

۴- تغییر و تبدیل:

۵- نماد وسمبول:

۶- نگرش چند وجهی:

کودکان صفحه نقاشی خود را از سطوح متنوع با رنگ‌های درونی شده پر می‌کنند و گاهی به ابعاد و اندازه آن توجهی ندارند.

کودکان از میان عناصر و اشکالی که می‌بینند، آنهایی را برمی‌گزینند که به نظرشان مهمتر است و قدرت بیان بیشتری دارد. کودکان فضاها و مکان‌های گوناگونی را در صفحه نقاشی خود جای می‌دهند بدون آنکه به اختلافات فیزیکی آنها توجه خاصی داشته باشند. همچنین زمان‌های گوناگون را در یک اثر نقاشی به طور هم‌زمان می‌توانیم ببینیم و این با واقعیت خارجی سازگاری ندارد.

کودکان برای بیان هنری به رمزهای مخصوص خود پناه می‌برند. هر کودکی رمزی دارد که در قالب رنگ یا فرم یا خطی تجلی می‌یابد. کودکان اشیای داخل خانه یا پشت دیوار یا ریشه درخت را نشان می‌دهند. بدون آنکه مانعی برای او باشد زیرا هدفش بیان درونی است. هنر کودک در اکثر موارد فوق با هنر معاصر و هنر انسان‌های ابتدایی شباهت‌ها و شراکت‌هایی دارد. هنر کودکان اگرچه از درک زمان، مکان، ترکیب‌بندی و پرسپکتیو معمول و آگاهانه و هماهنگی‌های رنگی آکادمیک برخوردار نیست، ولی از زمان، مکان، پرسپکتیو و … خاص خود به نحو نوینی برخوردار است و توانسته است هنر معاصر را دگرگون کند، لذا هنر کودکان را نباید کمتر از هنر بزرگسالان به شمار آورد. شایان ذکر است، عدم ارزیابی نقاشی‌های کودکان با معیارهای بزرگسالان مستلزم تجدید نظر در معیارهای نقد هنری معاصر است.

به طور کلی هنر یک انضباط انسانی است و این انضباط عبارت است از ایجاد هماهنگی شرایط طبق یک قریحه هنری که یک انضباط مطلبق تحمیل شده نیست بلکه انضباطی است که به نظم طبیعت ارتباط دارد و کودک و هنرمند بزرگسال با پیروی از این انضباط از آزادی کامل برخوردار می‌گردند. هنر نیز یک امر اجتماعی به شمار می‌رود زیرا وسیله اصلی ارتباط با همنوعان را تشکیل می‌دهد و اهمیت زایدالوصف تربیتی آن از همین امر اقتباس می‌گردد. هنر خودشناسی انسان، ادراک، احساس و استدلال را به طرز موزونی هماهنگ می‌سازد. هنر تربیت‌کننده جوانب مختلف حسی انسان است. کارشناسان تعلیم و تربیت از طریق هنر، هنر را به منزله تربیت و راهی برای تقویت و تکمیل قوه استدلال تلقی می‌کنند و دلیلش آن است که فرض شده است که انسان از راه عقل و برهان بهتر می‌تواند بر خود و بر آنچه که او را احاطه کرده است، تسلط یابد.

فعالیت هنری انسان، قدرت خلاقه را افزایش می‌دهد و جنبش‌های آن تحت قواعد زیبایی شناسی مدرن حال و هوای تازه به خود می‌گیرد و نیروهای حیاتی به جنبش پویای خود ادامه می‌دهند و رشد و بالندگی را به دنبال دارند. در هنر بزرگسالان و کودکان ارتباط الهام و هوش و همچنین ایجاد روابط بین تصور ذهنی و اشتغال حواس صرفاً با روش بصری و به اصطلاح بهتر به طریق خلاقه امکان پذیر است. با توأم ساختن دو بعد طبیعت وجود خودمان می‌توانیم به پیش برویم و این هماهنگی باعث پیشرفت فعالیت‌های انسانی است. این نکته همان نقشی است که فعالیت هنری برای هنرمند و کودک به عهده دارد و در طول قرون متمادی نیز عهده‌دار بوده است.

پی نوشت:

۱- نقاشی و کودک ( مجموعه مقالات)، صفحه ۱۵.

۲- نقاشی کودکان و مفاهیم آن، صفحات 161-168.

3- Coctean,jean . نقل از محمد ابراهیم جعفری، سخنرانی در دانشکده هنرهای زیبا 2/10/1379.

4- بابک احمدی، در سخنرانی دانشکده هنرهای زیبا، 11/2/1379

5- طارق شریف، کودک و نقاشی، مقاله اهمیت هنر کودکان

6- هنر و آموزش و پرورش، صفحه 98.

7- برگرفته از مقاله اهمیت هنر کودکان، طارق شریف.